دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

کرونا تموم نمیشه 

 جرات نمی کنم برم باشگاه و استخر 

پر خوری عصبی را ادامه میدم 

از پیاده روی با ماسک تو گرما با حجاب خسته شدم

وزنم همینجوری میره بالا 

میشم یه خانم چهل و چند ساله توپول 

خب بشم چیکارش کنم

نه حریفی تا با او غم دل گویم

نه امیدی، در خاطر که تو را جویم 

بنان

نشد با یک دوست حرف بزنم و دلم وا بشه 

هر کی را می بینم از خودم گرفتار تر

یه غم سنگینی چند روزه رو دلم مونده نمی دونم از کجا اومد ولی بیشتر یادم میندازه که تنهام خیلی کم پیش میاد تنها و بی پشتوانه بودن ناراحتم کنه ولی این چند روز اذیتم. شاید از واکسن زدن مامان شروع شد و استرسی که از تنها بودن خودم و مامان داشتم .مامان که روز دوم گریه کرد و از اینکه همه کارها افتاده گردن من ناراحت بود  بهش دلداری دادم و گفتم هیچ زحمتی برام نداره ولی حس می کنم از درون اذیت شدم از اینکه خواهرام نبودن نخواستن یا نتونستن کمکی کنند و می ترسم از اینکه بعد از این هم همین باشه .من با زندگی خودم چه کنم با مامان چه کنم با بقیه غصه های خودم و مامان چه کنم؟ همه ی اینا شده غمی که این چند روز تو دلمه

بعضی فیلم ها که تو سینما یا سالن های نمایش فیلم می دیدم جوری بود که تا چند دقیقه دلم نمی خواست با کسی حرف بزنم مثل خوردن یه چیز خوشمزه که دوست داریم طعمش زیر زبونمون بمونه با سکوت طعم فیلم را نگه می داشتم شایدم برای همین دوست داشتم تنهایی برم فیلم ببینم .فیلم ابدیت و یک روز از همین فیلمها بود و تا چند دقیقه بعد تموم شدن هیچ حرکتی نکردم.کاش این فیلم را تو سینما دیده بودم

همیشه ادعا داشتم آدم شناسم ولی این بشر حتی منم گول زد 

ازش متنفرم 

 How to live in the German Federal Republic 

Harun farocki

یک ماهه درباره ی این کار فکر می کنم و امروز تو دو ساعت جمعش کردم 

 با این همه اتلاف وقت و به  تعویق انداختن کارها چیکار باید بکنم؟ 

اگه این دو تا ایراد را نداشتم چه کارها که نمی کردم؟ نمی دونم شایدم همون اتلاف وقت ها باعث میشه فکرم کامل آزاد بشه و دقیقه نود بتونم به جمع بندی نهایی برسم 

ابدیت و یک روز 

تئو آنجلوپولوس

از دست دادن روابط معمولا نشانه اینه که ما داریم به سمت آدمی که باید بشیم رشد میکنیم