دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

تو اینستاگرام می چرخیدم چشمم خورد به عکس سین  

همون پسر بچه ی خوشگل که هم بازی بچگیام بود بعد نوجوون خوشتیپی شد و بعد با مادرفولادزره ازدواج کرد و بعد افتاد به دختر بازی و طلاق گرفت 

 همیشه زیر زیری ازهم خوشمون میومد ولی از ترس پسرای فامیل جرات نداشتیم صمیمی بشیم و حالا که هر دو آزادیم کاش یه راه ارتباطی باز بشه بینمون و با هم دوست بشیم و حتما بعدش رسوایی به بار میاد و همه میفهمن و شاید میم دست از سرم برداره 

 تنها راه نجاتم همینه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد