دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

1719

هر دم از این باغ بری میرسد 

میگه "هر شرطی بزاری من میپذیرم من به یک سلام دلخوشم"

 مردم با این همه مخ زدن بازم دارند از تنهایی می میرند و برای داشتن یه هم صحبت له له میزنند

1718

وقتی که به صورت گستره ریده میشه به روزم

 دیگه کشک کی 21 روز کی 

لعنت به این 21 روز_روز ششم

(مجبور نیستید بخونید)

1717

میخواستم دیرتر بخوابم و خیلی جدی فکر کنم ولی همون اول بغضم ترکید 

داشتم گریه میکردم که پیام اومد از یه غریب آشنا 

خیلی وقته خودم را آزاد گذاشتم و محدودیتی برای ارتباط با دیگران ندارم ولی واقعا حوصله آدمهای جدید را هم ندارم

 منتها این ذهن تنبل برای فرار از فکر ای سخت گفت جوابشو بده 

یه سوال الکی کرد که سر حرف را باز کنه و ساعتی از پنج شنبه شب هم پیام داده بود که بفهمه که تنهام یا متاهل و حتما فهمید

یه کافه قدیمی را معرفی کرد و گفت آدرسش را الان یادش نیست و اگه میخوام با هم بریم پیدا کنیم گفتم کافه گردی نمیکنم و از فضای بسته بدم میاد 

حرف دانشگاه را زد و گفتم 20 سال پیش فارغ التحصیل شدم تا سن را بفهمه و دمش را بزاره رو کولش و بره ولی نرفت 

و البته بذاش عجیب بود و میگفت چقدر تر و تازه و با نشاط

یه کتاب معرفی کرد و گفت اگه میخوام برام بیاره گفتم خودم میخرم 

بعد زد به خاکی و تو یه زمینه مشورت خواست گفتم مشاور نیستم

مثل بقیه آقایون گفت که پاک و منزه و معصومه منم بهش فهموندم تو درست میگی تو خوبی باور کردم 

گفت کاری میکنه ارشد دانشگاه تهران قبول بشم گفتم چرا خودت قبول نشدی گفت بدشانسی آوردم 

ولی با همه این حرفها آدم ساده ایه و البته دیوونه مثل خودم

این 21 روز لعنتی_روز ششم

1716

دوری دوستی نمی آورد فراموشی می آورد

دوری خود مرگ است

1715

زندگی خیلی ظالمانه میشه اگه من به خاطر چند کیلو اضافه وزن نا قابل نتونم اسمارتیز بخورم

1714

یه چرخش یه جهش

1713

 هیچی فراموش نمیشه  ولی کمرنگ و بی اهمیت میشه

این 21 روز لعنتی_روز پنجم

1712

کی به تو گفته دیگه تو رو نمیخوام

 با دلی عاشق بدنبالت نمیام

کی به تو گفته دیگه دوستت ندارم 

گل بوسه بر سر رات نمیکارم

به من بگو کدوم صدا با تو هنوز عاشقانه میخونه

کدوم دل درد آشنا مثل دل من به پات می مونه 

مهستی

1711

تو مدرسه برگه های علوم و اجتماعی را صحیح کردم و فرصتی برای فکر نبود بعد از مدرسه رفتم اداره و یکمی بالا پایین اداری

بعدم رفتم خرید 

میخواستم کلاه بخرم 

خودم میدونم چقدر کلاه بهم نمیاد و مثل پسر خاله میشم ولی دلیل نمیشه که مغازه دار بهم بخنده 

منم کلاه را نخریدم و هر چی اصرار کرد و قیمت را پایین آورد گفتم کلاهت ارزونی خودت و از یه خانم مهربون کلاه خریدم و البته اونم بهم نمیاد

 بعد رفتم خیابون کناری کاپشن فقط ببینم ولی دومین مغازه کاپشن خریدم 

از لباس زمستونی متنفرم ولی نمیدونم چرا این همه هم میخرم

بعد اومدم خونه و بادام و ساقه طلایی و موز خوردم که مثلا ناهار نخورده باشم

 بعد خواب 

بعد کتاب خوندن

 بعد آشپزی و شام ساعت  6 و تا شب گرسنگی و

 وزنی که بالا میره ولی پایین نمیاد

قبل خواب حلقه باید بزنم 

یه چیزی تو حالم هست مثل یه گرفتگی که باید ول کنه تا حالم خوب بشه فکر کنم با یه سفر درست بشه 

این 21 روز لعنتی_روز چهارم

1710

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

1709

بابک با قد بلند و پوست گندمی

 پر زور و مغرور

دل نازک و احساساتی که با هر حرفی چشمهای درشت عسلیش اشکی میشه 

کم حرف و غمگین که شاید به خاطر مرگ مادرش باشه

در آینده حتما هر کدومشون عشق دختری میشوند و 

من اگه بودم حتما عاشق بابک میشدم

1708

از حال و روزم هر جا بارونه

از این هوای سرد تو خونه

معلومه من هنوز دوستت دارم 

شهره

1707

با یک دوست درددل کردم و بغضم ترکید 

همیشه دنیا قشنگ نیست

این 21 روز لعنتی_روز سوم

1706

امروز دنیا قشنگتر شده و هیچ فکری ناراحتم نمیکنه

این 21 روز لعنتی_روز سوم

1705

روباه باز گفت:

- همان مقدار وقتی که برای گُلت صرف کرده ای باعث ارزش و اهمیت گُلت شده است.

ِِِِِِِ....

. تو مسئول همیشگی آن می شوی که اهلیش کرده ای . 

تو مسئول گلت هستی...

شازده کوچولو

1704

حدودا سه ماه بود که دیوانه وار میخوردم 

هیچ وقت احساس سیری نداشتم و دائما دلم خوراکی میخواست 

در عوض شبها  بیهوش میشدم و تا صبح هیچی نمیفهمیدم

حالا با چند روز کم خوردن از گرسنگی خوابم نمیبره 

در این حال دل ضعفه ترجیح میدم به یک ساندویچ هات داگ پر سس فکر کنم تا شتر جان

این 21 روز لعنتی_روز سوم

1703

گردو حدودا یک ساله بودجمعه شب بود 

کانال 4 فیلم تلالو را گذاشته بود 

تو تنهایی نشستم فیلم را دیدم و ترسیدم

 زنگ زدم به یه دوست و گپ زدیم و ترس یادم رفت 

دلم براش تنگ شده

1702

اینقدر تو زندگیم نیستی که بعضی وقتها فکر میکنم خواب و خیال بودی 

با هیچکس از تو حرف نمیزنم حتی با خودم 

فقط تصویرت میاد و قلبم را میلرزونه و میره

ولی وجود یک نفر تو این دنیا که بشه ازش حال تو رو پرسیدحس خوبی داشت هر چند نمیدونم احساس و نگرانیم را چطور تعبیر کرد

وقتی گفت از تو جویای حالم شده باورم شد تو بودی من بودم

خاطره عصر جمعه بارونی زنده شد 

صدای زنگوله زیر بارون 

دالون تاریک کارگاه 

کباب و گوجه گلپایگان

1701

به خاطر یک اشتباه همه عکسهای صفحه اش پاک شده 

ساعت 2 نصف شب پیام داده و نوشته که خیلی داغونه 

من ساعت 9 شب پیام را دیدم 

برای دلداری دیر شده و آروم گرفته ولی دیگه  انگیزه ای نداره و باید دوباره شارژش کنم درست وقتی که خودم خیلی داغونم


1700

کاش هنوزم میتونستم عاشق باشم 

کاش هنوزم میتونستم دوست داشتن را حس کنم

کاش  سنگ نشده بودم 

1699

تلفن را پرت میکنم 

با عصبانیت میگم من باهاش کاری ندارم دیگه گوشی را به من نده 

هیچی نمیگی و میری 

چند دقیقه بعد صدات میکنم 

-گردو کجایی

-میخوام نمازمو بخونم

1698

با دل درد پریودی و فشار خیلی پایین بیدار شدم

زنگ اول مدرسه نرفتم 

بعدازظهر باید میرفتم ضمن خدمت و برای 50 تا از همکارها یه مبحث ریاضی را تدریس میکردم 

تو مدرسه بچه ها خیلی اذیت کردند و زنگ آخر هر چی از دهنم در اومد بهشون گفتم و کلی جریمه دادم 

موقعی که میخواستم از مدرسه برم بیرون یکی گفت شنیدی ماشین خانم فلانی را دزدیدند؟! 

رفتیم تو دفتر و فیلمی که دوربین مدرسه از لحظه دزدی ضبط کرده بود را دیدیم 

باید با ماشین یکی از همکارا میرفتیم ضمن خدمت  و وسط راه افتادیم تو جوب و یه پیک موتوری کمک کرد و ماشین را در آورد 

یک ساعتی دیر رسیدیم سر کلاس و دیدیم استاد عوض شده و اصلا حرفی از تدریس نیست 

دل درد خیلی اذیتم میکرد و حوصله کلاس را نداشتم وزنگ اول تمام مدت با همکارم حرف زدیم که بیشتر دردل بود 

بین دو تا کلاس چای خوردیم همکارهای قدیمی را دیدیم و گپ زدیم 

یکی تعریف کرد که میخواسته برای بچه دوم اقدام کنه ولی دچار یائسگی زودرس شده 

یکی دیگه از ناراحتی حنجره اش گفت 

یکی از آقایون که پارسال همکارمون بود روبروی ما ایستاده بود و هر بار که نگاهم بهش افتاد ابراز ارادت کرد

زنگ دوم همه کلاسها تو سالن جمع شدند و یه آقا که با بلندگو حرف میزد در مورد دانش آموزان کم شنوا و یادگیری ضعیف و ...حرف زد و هر کی حرف میزد فریاد میزد خانم حرف نزن آره با شما هستم 

بقیه  کتاب دختری از ایران را تو گوشی باز کردم و خوندم

کلافه شدم و برای اینکه چند دقیقه صدای استاد را نشنوم از کلاس زدم بیرون

تازه میفهمم چرا شاگردام بعضی روزا اینقدر دستشویی میرند!

رفتم دفتر و گفتم باید برم دنبال دخترم گفتن برو حضور غیاب نمیشه و من مثل پرنده ای رها شده از قفس  از اونجا زدم بیرون 

تا اینجا واقعا یه لحظه هم لازم نشد شتر آمریکایی بیاد جلو چشمم ولی از وقتی نشستم تو تاکسی وجود  شتر جان لازم شد 

این 21 روز لعنتی_روز دوم

1697

به جای تصویری که ذهن را مشغول میکنه میشه تصویر یک حیوان یا گل یا منظره جایگزین کرد

مثلا من دوست دارم تصویریک  شتر آمریکایی که صورتش را نزدیک دوربین آورده را جایگزین کنم خیلی هم بامزه و خنده داره 

این 21روز لعنتی_روز دوم

1697

جعفر آقا با ابروهای آویزون و لبخند همیشگی

جعفر آقا زلال ترین مردی که دیدم

جعفر آقا متواضع ترین پزشکی که دیدم

جعفر آقا مهربان ترین پدر و همسری که دیدم 

مردی مثل جعفر آقا آرزوست

1696

یه حالتی برای نگاهم کشف کردم  مثل این می مونه که نگاهم رها میشه و این حالت وقتی فکرم مشغوله اتفاق میفته 

شاید باید خیلی زودتراین ارتباط بین نگاه و ذهن را کنترل میکردم مثل کنترل ارتباط  تنفس و احساسات

از وقتی به این کشف بزرگ رسیدم تا نگاهم میره سیم رابط را میکشم و دوباره به لحظه برمیگردم

این 21 روز لعنتی_روز اول

1695

هر چه کند پدر 

بکشد رود بیخبر

1694

در 21 روز میشه عادتی را ترک کرد 

21 روز برای فراموش کردن

این 21 روز لعنتی_روز اول


1693

اولین نقشه تهران 100 سال قبل از اولین دیدار ما کشیده شده 

درسته ربطی نداره ولی اینجوری یادم می مونه

1692

چند تا بزرگتر به خاطر هیچ از هم کینه گرفتند و قلبی شکسته شد و آهی کشیده شد  

حالا اون بچه طفلک رو تخت بیمارستان خوابیده 

خیلی سعی میکنم منطقی فکر کنم و مسایل را بهم ربط ندم ولی نمیتونم 

امیدوارم خدا پدر و مادرش را ببخشه و سلامتی به بچه برگرده قلب منم به آرامش برسه و این کینه از قلبم دور بشه

1691

"زیر و رو بشه دنیا 

من دوستت دارم

هر کس دلبری اگه داره من تو رو دارم"

سوژه جدیدمون برای خنده

عشقم من تو رو نداشتم چیکار میکردم


1690

قالو امنّا برب العالمین

سوره اعراف آیه 121

1689

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

1688

کسی به جز تو یار من نیست

گذشتن از تو کار من نیست

بجز خیال تو هنوزم

ببین کسی کنار من نیست

هلن

1687

فقط زنده بودن و سلامتی اش را میخوای

1686

هر چه از دوست رسد نیکوست

1685

عشق دورم 

من یه راه بی عبورم

سوت و کورم

با تو اما 

غرق نورم

سیامک عباسی

1684

لب میخنده و دل گریه میکنه

1683

بیخبر گذاشتن کسی که دوستتون داره خیلی بی رحمانه است