دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

2335

باید به صورت ضرب الاجل به  دو رقم مهم زندگیم رسیدگی کنم

وزنم و حساب بانکیم 

این چند روز عصبی وار خوردم و دیوانه وار خرید کردم

2228

به جهنم

2226

یهو دنیام خالی شده 

تلگرام را تا تونستم خلوت کردم و ارتباطم تقریبا به صفر رسیده 

واتساپ را پاک کردم

 جواب تلفن دوستامم نمیدم

فعلا تو غار خودم پشت به نور نشستم و منتظرمعجزه ای هستم که هیچ وقت اتفاق نمیفته

2218

آدمها قسمت کوچیکی از این دنیا را تشکیل میدن و نباید زیبایی های این دنیا را به خاطر اونا از دست داد

نمیشه حذفشون کرد ولی میشه حضورشون را کم کرد

دنیام به مامانم و گردو  محدود شده و دیگه برای رفتن به غار تنهاییم آماده ام 

دیگه هیچ ارتباط نزدیکی با هیچکس نخواهم داشت نه دوست نه عشق نه فامیل و نه حتی خواهر

2192

مستاجر جدید میخواد صمیمی بشه و تجربه بهم ثابت کرده صمیمیت با مستاجر جزدردسر هیچی نداره

صدای در خونه اش اومد و منم داشتم با تلفن حرف میزدم و حتما صدای منو شنیده بود

چند دقیقه بعد میخواست بره بیرون و زنگ آپارتمان را زد

تلفن من تموم شده بود و خونه سکوت بود و منم در را باز نکردم

اونم رفت 

خودم میدونم این کار نهایت بیشعوریه ولی برای پیشگیری لز مشکلات بعدی چاره ای نیست

2169

_چند تا لغت ایتالیایی یاد گرفتم

_چند بار ناراحت شدم ولی در خد چند ثانیه

_به....فکر کردم در حد چند دقیقه

2151

سه تصمیم مهم 

1) ناراحت نشم به خاطر سلامتیم

2)... تعطیل .چیزهای مهمتری هم  تو زندگی هست

3)زبان ایتالیایی را دوباره شروع کنم .همینجوری

2146

گوشی را رو مت تنظیم کردم و موقع یوگا از خودم فیلم گرفتم تا ایراداتم را ببینم 

سرکلاس همیشه نگرانم چرا استاد زیاد بهم تذکر نمیده و نکنه اشتباه برم و امروز از خودم مطمئن شدم به خصوص ساروانگ آسانا که بالاخره تونستم آرنجهام را نزدیک کنم

2122

عاشقانه ترین شهریور را شروع میکنم

2078

این قطره های اشک شاید آخرین قطرات روحم باشه و از من یک مجسمه سنگی باقی می مونه

2064

وقت فنگشویی رسید

هیچ کس از گذشته حق نداره تو ذهنم بمونه 

فعلا میرن تو ریسایکل بین مغزم 

و بعد اگه آلزایمرگرفتم  شیفت دیلیت میشن 


2059

چرا هر چی گریه میکنم حالم بهتر نمیشه 

 این غصه خیلی داره رو دلم بزرگی میکنه و نمیتونم با خودم کنار بیام 

این دو هفته را به خودم فرصت میدم و اگه خوب نشدم میرم مشاوره

 دیگه داره از خودم حالم بهم میخوره

2051

هنوز وضع روحی ام خوب نشده و همچنان از غذای گوشتی بدم میاد در حدی که حتی دلم نمیخواد بپزم

2034

امروز تلگرام را باز گذاشتم و چه اشتباهی کردم

 یکی از دوستام که هر روز صبح بخیر میفرسته چند روز پیش عکس پروفایلش را عوض کرده بود و پدر و مادرش را گذاشته. بودپریروز صادقانه بهش گفتم فراموشی دارم و یادم نمیاد پدرش در قید حیات هست یا نه

نتیجه این شد که هیچ جوابی نداد و دیروز هم صبح بخیر نفرستاد و فکر کردم اگه خدا بخواد برای همیشه ارتباط قطع شد ولی امروز فرستاد

خواهر جونمم که ظاهرا با یه تلفن قانع نشده و میخواد قهرو خیلی از دلم در بیاره از صبح داره درباره ضمن خدمت پیام میزاره 

هی من میگم مرسی و تلگرامو میبندم و اون دوباره یه چیز دیگه میفرسته

میدونه من چقدر از ضمن خدمت متنفرم چرا بدترین راهو انتخاب کرده برای آشتی

چرا نمیتونم برای همیشه تلگرامو ترک کنم و تو غار تنهایی خودم خوش باشم

این چند روز نشستن تو خونه هم چاقم کرده هم کلافه

صبحی هدفون گذاشتم و یکمی حرکات موزون کردم ولی بعدش وا رفتم و خوابیدم

بدنم خیلی بیحال شده 

دوباره میسازمت بدن

فقط صبر کن فردا بشه و این تعطیلات مسخره تموم بشه

الانم به حدی از پوچی رسیدم که میکس دی جی مجتبی را گذاشتم و شماعی زاده داره میخونه

"ما که دعوا نداریم با کسی هم کار نداریم"

یعنی خااااک....

چه اشتباهی کردم سیگاری نشدم چقدر لازمه

2033

واضحه که طاقت نیاوردم و 2 بار به تلگرام سر زدم 

عکس عوض کرده بود ولی جوابی نداده بود

مطمئن تر شدم که وقت گذاشتن برای همچین آدمی اشتباهه 

خواهرجونم که باهاش قهر بودم به تلفن خونه زنگ زد هم مثلا میخواست آشتی کنه هم احساس کردم میخواست ببینه من خونه ام یا بیرون که تلگرام نرفتم

مامانم زنگ زد و کلی جامو خالی کرد و سفارش گلهاشو کرد که بهشون آب بدم

 خودم را تو آینه نگاه کردم وکلی  قربون صدقه خوشگلیام رفتم

با گردو رفتیم خرید و برای مهمونی  کت دامن اسپورت خریدم

عادت ندارم  به صورت پسرا زل بزنم ولی امروز مرضم گرفته بود و چند نفرو سرکار گذاشتم 

100 صفحه از کتاب عمو رو خوندم ولی فکر نکنم امشب تموم کنم

دو بار خوابیدم و کلی خوابهای عجیب دیدم

هزار بار توییتر رفتم 

حمام رفتم و زیر دوش به خودم پیچیدم و اشک ریختم

 کلی هم فکر کردم همه هم بی نتیجه

از هم بی نتیجه تر الگوریتمی بود که صبح  برای دوست موندن برای خودم کشیدم و نمودار میگفت دوست بمونم ولی چند ساعت بعدش  با یه پیام خیلی جدی همه چی را تمام کردم

بار دوم که رفتم تلگرام دیدم یکی از دوستام نوشته حتما من رفتم سفر که آنلاین نیستم و بهشون گفتم که نخیر تو خونه نشستم ولی نگفتم چه مرگمه

الانم میخوام تا قبل خواب کتاب بخونم و آهنگ گوش بدم

2032

هر چیزی که ممکن بود باهاش پیام بدم یا بگیرم را بستم 

فقط تلفن خونه مونده که میدونم آخرین و سخت ترین گزینه است که به فکر همه میرسه 

اینحا مونده که احساساتم را بنویسم 

و توییتر که کاملا ناشناس فقط میخونم 

اگه طاقت بیارم میخوام 2 روز برای خودم باشم 

از صبح که بیدار شدم تونستم یک رشته کاملا مناسب برای ارشد پیدا کنم

یک صبحانه مفصل و سالم خوردم

به آدمهای دوروبرم فکر کردم 

برای دوست جونم دعا کردم که خدا از نکبتی که توش افتاده نجاتش بده

به دوست جدیدم فکر کردم و دیدم اونم گرفتاریها و حماقت های خودش را داره پس نباید به دل بگیرم اگه هم خیلی اصرار دارم ناراحت باشم میتونم به دوستی ادامه ندم ولی هنوز یادش میفتم دلم جمع میشه امیدوارم تا فردا کاملا با خودم کنار بیام

به خودم فکر کردم که ارزشم بالاتر از چیزیه که فکر میکنم 

و به عشقم فکر کردم فقط فکر کردم و دنبال نتیجه نبودم

امروز باید کتابی که از عمو گرفتم را تموم کنم و اگه فرصت شد فردا یه دور دیگه بخونم 

برای ارشد گتاب سفارش دادم و تا آخر هفته دستم میرسه و باید زودتر شروع کنم 

2015

فقط با قلبم حرف نمیزدم که اینم به دیوونگیام اضافه شد

تا میام غصه بخورم  لب ور میچینه و مجبورم کلی نازش کنم و بهش دلداری بدم و قول بدم که دیگه غصه نمیخورم

کاری کرده که دیگه جرات نکنم از کسی ناراحت باشم یا دلتنگ و عاشق 

قلب عزیزم دوستت دارم آگاهانه و عاشقانه دوستت دارم

1982

اردیبهشت داره میره و من فقط تماشا میکنم

عکسهای کسایی که دارند ازبهارو زندگبشون لذت میبرند 

از قشنگیای اردیبهشت سرسبز امسال

سفر و پیک نیک و دورهمی و کافه نشینی و هوای خوب و آسمون آبی و گلدون شمعدونی 

همه چی را فقط نگاه میکنم

بدون احساس بدون حسرت

نه هوس سفر دارم نه عشق تازه

نه دلتنگ طبیعتم نه در حسرت یار

اردیبهشت امسال دلم بهاری نیست

1961

حالم خوب نیست 

سرگردون و بلاتکلیف شدم و اینجور وقتا اصولا دسته گل به آب میدم 


1952

عروس خیلی خوشگل بود تبخال هم زد

دیگه داره باورم میشه چشم خوردم فقط هر چی میگردم چیزی در حد چشم خوردن تو خودم پیدا نمیکنم

تو این هوا به این خوبی و خوشگلی 3 روزه من مریض و افسرده افتادم تو خونه خسته شدم بسه دیگه دلم پیاده روی میخواد

1920

امروز که به درختهای مدرسه دقت کردم تعجب کردم 

من که هر روز دارم نگاشون میکنم چرا سبز شدنشون را ندیدم 

روزهای فروردین رفت بدون اینکه تو تهران بگردم و برای خودم خلوت کنم 

بهار خوشگلیه ولی خوشگل نیست

این بهار میتونست یه شکل دیگه باشه

1894

صبح که صورت پف کرده ام را دیدم فک کردم آلو اسفناج دیشب بهم نساخته

عطسه ها که شروع شد گفتم امان از این حساسیت فصلی 

و حالا که گلو درد هم گرفتم فهمیدم سرما خوردم و حوصله دارو خوردن هم ندارم فردا خودمو میبندم به دمنوش پونه 

پیاده روی امروز عالی بود از پل ری تا خیابون امیر کبیر 

از باغ سپهسالار تا لاله زار و منوچهری و نوفل لوشاتو و جمهوری 

بعدم مثل  خرس گرسنه رسیدم خونه و تا همین چند دقیقه پیش در حال خوردن بودم و وزن اضافه شد که کم نشد 

ولی حالم خوب شد 

مدرسه ژاندارک متواضع و باوقار  اون گوشه نشسته بود

سردر کوچه زواریان لاله زار چه دلبریها که  نکرد 

دوستهای امروزم باشکوه بودند

1857

یاد گرفتم هرکجا هستم و تو هر شرایطی از طبیعت و دیدنی های اطرافم لذت ببرم 

1824

بال و پرم شکسته ولی دوباره میتونم اوج بگیرم

1804

بعد از 8 ماه زجرکشیدن خیلی خسته و زخم خورده  از بلاتکلیفی در اومدم و کم کم دارم به آرامش میرسم 

بعضی اشتباهات خیلی بزرگه و برای جبران وقت لازمه 

1787

دچاردوگانگی شدم و همه چی بهم ریخته

روحیه سرکشم هنوز زنده است  ولی سنم به جایی رسیده که دلم آرامش و زندگی معمولی میخواد 

و این شده که برای رسیدن به آرامش آشوب به پا کردم!

1780

میخوام اینقدر خودمو زجر بدم تا دنیا از رو بره و دست از سرم برداره 

1770

تو هر کاری دوست دارم بزِ گَر باشم حتی خونه تکونی

1746

از اون دل بریدن های ناگهانی که به زور هیچ خاطره و رویا و آهنگ درست نمیشه

فقط نباید معین گوش بدم

1696

یه حالتی برای نگاهم کشف کردم  مثل این می مونه که نگاهم رها میشه و این حالت وقتی فکرم مشغوله اتفاق میفته 

شاید باید خیلی زودتراین ارتباط بین نگاه و ذهن را کنترل میکردم مثل کنترل ارتباط  تنفس و احساسات

از وقتی به این کشف بزرگ رسیدم تا نگاهم میره سیم رابط را میکشم و دوباره به لحظه برمیگردم

این 21 روز لعنتی_روز اول

1694

در 21 روز میشه عادتی را ترک کرد 

21 روز برای فراموش کردن

این 21 روز لعنتی_روز اول


1650

به 18 سال پیش فکر میکنم

چقدر ساده و معصوم بودم 

دنیا با من چکار کرد؟

کجای این زندگی گم شدم 

1628

قلبم سِِر شده

1587

دیگه ندای درونم را  اونقدر دوست ندارم که به خاطرش  هر کاری بکنم

1580

39 دقیقه گریه کافی بود

تا تمام عشق و نفرت و دوست داشتن و تحقیرو تمام خودم را بیرون بریزم و به زندگی برگردم

1570

نقش جدیدم نفرت انگیزه 

این من نیستم 

از سرنوشت شاکی ام که من را وسط این میدان تنها گذاشت 

برای زندگی زیاد جنگیده بودم ولی این بدترین بود

 بازنده اصلی خودم هستم 

من که عمر و جوونی ام را باختم 

میدونم اون زن ابله تر از اینه که ضربه روحی خورده باشه 

ولی با این عذاب وجدان لعنتی را چه کنم 

1568

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

1563

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

1561

میتونستم  عاقلانه تر زندگی کنم

میتونستم  تصمیم و انتخابهای بهتری داشته باشم

میتونستم عاقبت اندیش تر باشم

میتونستم بهترین زندگی را داشته باشم

ولی بهترین از نظر کی؟خودم یا دیگران؟

خودم تجربه کردم و بزرگ شدم 

برای این بزرگ شدن هم تاوان زیادی پس دادم 

ناراضی نیستم

1552

دسته گلهایی که به آب دادم را از آب میگیرم