دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

1866

ای یار من ای یار من

ای دلبرو دلدار من

ای محرم و غمخوار من

ای دین و ای ایمان من

خوش می روی در جان من

ای درد تو درمان من

هایده

1865

دیگه حتی لیاقت نداری اسمم را بیاری

1864

امروز میتونست روز بدی باشه ولی اجازه ندادم و همه چی خوب پیش رفت 

بعد رفتن گردو یک اتفاق ساده شهید ثالث را دیدم 

خیلی خوب بود دوباره حتما میبینم

گردو برگشته و از اینکه پیش خودمه خوشحالم 

روز سوم روزه 

روز سیزدهم

1863

از صبح فقط استراحت کردم و خستگی هفته پیش حسابی در رفت و چه هفته عجیبی بود

دیگه باید پاشم چند تا کار مفید بکنم 

روز سیزدهم

1862

میخوام دیوونه باشم

اصن اونی که هیچی ندونه باشم

اما تا دنیا دنیاست 

باهات اونی که می مونه باشم

سینا حجازی

1861

جان دلم

1860

بی خواب که بودم فریدون فروغی هم گوش میدم که پاک خواب از سرم بپره

"دو تا چشم سیاه داری 

دو تا موی رها داری "

1859

و این منم زنی عاشق در آستانه بهار

1857

یاد گرفتم هرکجا هستم و تو هر شرایطی از طبیعت و دیدنی های اطرافم لذت ببرم 

1856

لوکیشن زده گواتر و من اینجا گوشه تهران از حسرت می میرم

چابهار جان کی میتونم ببینمت 

1855

یکی از آرزوهام این بود که  تا گاوخونی پیاده دنبال زاینده رود برم

میترسم اینقدر  نرم که دیگه نه زاینده رودی باشه نه گاوخونی

1854

از اولین بار که حس کردم عاشقتم تا الان

1853

صبح تا ظهر که دل درد داشتم خیلی سخت گذشت ولی بقیه روز عالی بود

دیدن اولین شکوفه

هوای بهاری ظهر

گپ زدن هر چند کوتاه با عشقم 

دیدن یه خانه قاجاری 

چارسو و خوشحالی گردو

شنیدن صدای یه دوست خیلی عزیز 

خیلی کوچولو هم منفی بافی و غصه خوردن که زودی تموم میشه

خدایا متشکرم

روز دوم روزه و روز دوازدهم 

1852

چرا این دوری پایان نداره

1851

شهرداری یه کار اداری دارم

آقایون تشریف بردند ناهار و نماز

نشستم تو محوطه آفتاب عالیه باد تندی میاد یه دم جنبونک نشسته لب نیمکت

دلم میخواد تا شب اینجا بشینم

1850

گزارش فوتبال دیروز زنگ ورزش و فوتبال پرسپولیس را دارند میدن 

خانم امیر حسین یه گل زد آقا ورزش قبول نکرد بعدش ما سه تا بهشون زدیم.

خانم ما دو تا یار کمتر داشتیم بعد هی میگن میلاد اینا باختن

خانم بیرانوند تو دروازه دستاشو باز کرده بود اینجوری و...

...

منم چقدر حال ندارم حرفاشون را گوش بدم و لبخند بزنم و هیجان زده بشم 

1849

یه خانم فمینیست نوشته بود جرا خانمهای ایرانی پریود که.میشن میگن مریض شدم

خب الان من با این دل درد که دارم به خودم میپیچم سالمم؟

تازه با این وضع باید مدرسه هم برم میشه هم نرم

 برم نرم برم نرم 

میرم

روز دوازدهم

1848

اولین روزه افکار منفی را با یه گریه حسابی افطار کردم 

روز اول روزه


1847

برای اینکه فکرم مشغول باشه یه فیلم خوب دیدم 

نگران وضعیت روحی گردو هستم و کاری نمیتونم بکنم

روز یازدهم

1846

چاقو نزده به کسی هندونه ندی ممد آقا

هتدونه چابهار آوردیم

شیرین

بله کارت خوان هم داریم

1845

زمستون میره و رو سیاهیش می مونه به زغال 

1844

مامان میگه به خواب بد فکرنکن و برای کسی تعریف نکن

حالا که این کابوس تمام شده دیگه بهش فکر هم نمیکنم

کاش گردو هم بتونه زود فراموش کنه

1843

هیچکس اندازه من تو را بلد نیست

1842

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

1841

به هیچ چیز ناراحت کننده  فکر نکردم 

با اینکه دارم پریود میشم خوش اخلاقم

بدون اینکه به گذشته و آینده فکر کنم امروز را گذروندم 

چیزایی که بی دلیل خراب شده را دارم یواش یواش مرمت میکنم 

ذوق زده ام و هر وقت یادم میفته کلی خدا را شکر میکنم که صدامو شنید و از سیاهی مطلق نجاتم داد

 10 روز روزه افکار منفی گرفتم و با 21 روز ادامه میدم

روز یازدهم_روز اول روزه 

1841

رسیدی مثل یک مرهم

به داد زخم دیرینه

به داد چشم بیداری 

که خواب خوش نمیبینه 

شادمهر

1840

بودنت برام معجزه است

بهاری شدم


1839

دوست دارم

1838

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

1837

این دو سه روز به ظاهر خوبم و هیچ نشونه ای از ناراحتی ندارم ولی با چند ثانیه فکر کردن یا حرف زدن بغضم میترکه و اشک میریزم

روز دهم

1836

زمان انقلاب 8 ساله بوده جنگ که شروع میشه کلاس چهارم بوده 

سال موشک بارونی به خاطر دو سال مردودی کلاس دوم دبیرستان بوده یعنی هم سن و همکلاس امیرمحمد گلکار 

پسر عموش و همبازیش اسیر میشه هم محلیش شهید میشه 

با بدبختی دیپلم میگیره و میره سربازی و بعد سربازی میچسبه به درس و دانشگاه قبول میشه هم زمان تو یه شغل دولتی استخدام میشه 

درس و کار و ادامه تحصیل و ازدواج و بچه داری و طلاق 

یه عمر دویده و حالا فکر میکنه هیچی از زندگی نفهمیده و وقتش شده که سهم خودشو از زندکی بگیره با خوشگذرونی و الکی خوشی و دود و مستی

امیر محمد گلکار را نمیدونم کجاست و چه میکنه ولی هم نسلهاش دیگه شباهتی به خودشون ندارند

1835

امروز برای اینکه به هیچی فکر نکنم با اشتیاق فراوان 30 تا دیکته و 30 تا امتحان فارسی را در عرض 3 ساعت صحیح کردم حتی حاضر بودم برگه های همکارام هم بگیرم صحیح کنم 

تو توییتر یکی نوشته بارسا و اتلتیکومادرید بازی دارند 

اصلا نمیدونم مال چه کشوری هستند و تا حالا هیچ علاقه ای به دیدن فوتبال باشگاهی خارجی نداشتم ولی دارم فکر میکنم چرا که نه 

شاید سرگرمم کنه باید امتحان کنم

روز نهم

1834

روزی که باد بهاری را حس کنم و حوصله پیاده روی داشته باشم مثل امروز

حتما روز خوبیه

شاید وسط همون پیاده روی زیر عینک آفتابی اشک بریزم شاید بیام خونه و از دیدن عکس پروفایل گردو هق هق هم کنم ولی حس بهار که بره زیر پوستم حالم خوب میشه

روز نهم

1833

دیگه نیست

وضعیت سفید

1832

پسره داره  تو اینستا زیر پست من مخ میزنه

سابقه اش دستمه و میدونم  کافیه  بهش بگی سلام 

 دختره متاهله و یه بچه  داره ولی صفحه اش قفله و پسره نمیتونه ببینه

منتظرم  ببینم کی به بهانه ارسال فیلم کارشون به تلگرام میکشه و صفحه منو خلوت کنند

1831

تو این شهر بیشتر از آدمها,ساختمونهای قدیمی آشنا سراغ دازم و هر وقت از کنارشون رد میشم کلی با هم حال و احوال میکنیم

 

1830

_طبیعت که خوبه

_بعله برای کسی که دلش خوش باشه

البته دل تو که خوشه

وضعیت سفید

1829

هنوزم صحنه های اون شب جلو چشمم میاد و قلبم مچاله میشه

میدونم هرگز نمیتونم فراموش کنم و ببخشم

ولی در کل خیلی آرومتر شدم

هر وقت حوصله کنم و کف دستامو بگیرم جلو آفتاب تا ویتامین و انرژی بگیرم مثل امروز حتما روز خوبیه

روز هشتم

1828

اون چند روزی که تو پلاسکو دنبال آتشنشان ها میگشتند آهنگ بهت قول میدم محسن یگانه را گوش میدادم 

چند روز پیش هم  آهنگ پیشواز یکی که اصلا ازش خوشم نمیاد همین بود

خلاصه آهنگ به این قشنگی به کل برام نفرت انگیز شد