دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

2409

یه بار که آنفولانزای شدید شده بودم با  تب 40 درجه رفتم قشم 

همین جوری که پونه دم کرده ی تو فلاسک را می خوردم از تو قایق برای دلفین ها ذوق می کردم

 شب تا صبح  هذیون می گفتم  صبح ساعت 6 رفتم هرمز 

موقع برگشت هم هواپیما از شدت برف و بوران داشت سقوط می کرد و منم در حال موت بودم 

ولی اگه تهران بودم یقینا مدرسه برام بد بود و غیبت می کردم

2408

پشت تلفن کلی برای مامانم توضیح میدم که دیروز باد اومد و  هوا آلوده نیست ولی تعطیلیم 

میگه به خاطر آنفولانزا بوده نه آلودگی 

الان خونه خاله ات اینا بودم فهیمه زنگ زده بود و گفت هوا تمیزه

و اینجور وقتاست که دلم می خواد سرمو بکوبونم به دیوار 

مادرٍ من پس من دارم چی میگم؟ 

2407

فراز و نشیب تاریخ ایران

از حمله اعراب  تا انقراض مغولان

دوباره باید گوش بدم تا بیشتر حفظ بشم

2406

1984

جوج اورول

2405

می خوام دیوونه باشم اصلا اونی که هیچ  نمی دونه باشم

اما تا دنیا دنیاست باهات اونی که می مونه باشم  

سینا حجازی

دارم پلی لیستمو مرتب می کنم 

2404

میگه امروز وقت گرفتم از ماری برای فال قهوه تو هم بیا بریم 

اول فکر می کنم به پول فال 

بعد فکر می کنم به فال قبلی 

مگه ماری چی گفت که خودم ندونم؟ 

 بعد میرم سایت کنترل هوا را چک می کنم هوا چقدر افتضاحه

امروز دو نوبت باید برم بیرون به کارام برسم حالا رفتن تا آرایشگاه ماری هم اضافه بشه 

پس نه فال نمی خوام 

خودم می دونم که تا سه نوبت..... و یه آقایی.....و یه خانمی...... و یه سفر..... و یه پولی.....و یه بیماری......

2403

چرا همه با هم نمی تونیم رابطه دوستانه داشته باشیم

چرا بهترین آدمها هم بنظر می رسه همیشه یه چیزی را قایم می کنند و بروز نمیدن

چرا رک و راست نمیگن چی تو دلشون می گذره

همه می خوان جدی تر از اون چه که هستند به نظر بیان

شب های روشن 

داستایوفسکی

2402

تو که معنای عشفی به من معنا بده ای یار

داریوش

2401

از کیش میومدیم اون موقع شدیدا ترس از پرواز داشتم و همون اول سفر حالم بد شد 

یه مهماندار آقا که از خوش تیپیش نگم اومد پرسید حالتون خوبه؟ گفتم بله 

اصلا براش مهم نبود تو کنارم نشستی و نگات هم نمی کرد 

دوباره اومد گفت انگار حالتون خوب نیست خجالت کشیدم بگم ترسیدم و گفتم سردرد دارم گفت مسکن بیارم گفتم نه نمی خورم 

رفت و یه پتو آورد 

حالا ترتیب اتفاقات و مکالمه ها یادم نیست ولی همین چیزا بود 

که خیلی مهم نیست ولی عصبانیت تو و سکوتت از همه مهم تر بود که هر وقت یادم میفته کلی می خندم

2400

آرام جانم

2399

حدودا یه ساله اینستا داره  باید همسر و دخترش  کلی سرش داد و بیداد کنند که هدفون بذاره  یا صدای فیلمها را کم کنه

علاقه زیادی هم داره که  خبر و فیلمها را برای بقیه تعریف کنه 

قدیم هم عادت داشت فیلم هندیا و ترمیناتور را به قول امروزیا اسپویل می کرد و گند میزد به فیلم دیدنمون

خلاصه که چند دقیقه گوشی را می گیره دستش عصبانی میشه چند تا فحش میده بعد میره تو کوچه یا بالکن  یه سیگار می کشه بعد میاد یه چای می خوره با کلی شیرینی و هله هوله بعد کنترل را بر میداره و صدای تلویزیون را زیاد می کنه  بالش را میذاره و صدای خر و پفش میره بالا

 وقتی بیدار میشه انگار هیچی از وقایع قبل خواب یادش نیست 

چی میشد اگه منم اینجوری خلق شده بودم 

2398

از سفر شمال 40 روز گذشته ولی انگاراز اون حال خوب یه قرن دور شدم

2397

اگه حتی بین ما فاصله یک نفسه نفس منو بگیر 

برای یکی شدن اگه مرگ من بسه نفس منو بگیر

ای تو هم سقف عزیز ای تو هم گریه ی من 

داریوش

2396

دخترخاله ام را تو اینستا بلاک کردم تا دیگه عکس اون ... را نذاره پروفایلش  و امیدوارم دلیلشو بفهمه 

2395

شب های روشن 

داستایفسکی

2394

بلندی های بادگیر

(عشق هرگز نمی میرد)

امیلی برونته

2393

دوستای واقعی را شناختم 

2392

بغضی که تو گلوم مونده داره خفه ام می کنه

2591

سعیده یادته یه سال تولدم آقاجون با یه عالمه کتاب خوشگل اومد خونه؟

اگه بهت بگم بعد اون هیچ تولدی بهم نچسبیده باور میکنی؟

سعیده تو کجایی؟ کاش قاطی خرت و پرت های مامان که یادگاری از بچگی های ما نگه داشته پیدات می کردم 

2590

_کریستوفر رابین امروز چه روزیه؟

_امروزه

_اوه روز مورد علاقه ام

کریستوفر رابین


2589

کریستوفر رابین

2588

گر به من مهری نداری 

میدهی از چه نویدم

ویگن

2587

من که هیچ وقت از وبلاگستان دور نموندم و خلوتم بوده ولی برگشت به دوره ی وبلاگ و sms نه تنها نوستالژی نیست خیلی هم احمقانه است

2586

خواهر کوچیکه زنگ زده و خیلی عصبانی و شاکیه که بنزین گیر نمیاد 

دو تا پمپ بنزین های محل که سوخته اونایی هم که سالمه تعطیل بوده میره اتوبان ... که تقریبا دور از دسترسه و اونجا هم کلی تو صف می مونه و خوش شانسی میاره قبل از تموم شدن بنزین باکش را پر کنه و... 

تلفن را قطع می کنیم 

چند دقیقه بعد دوباره زنگ می زنه

 با خنده میگه خواهر جون تولدت مبارک ببخشید حواسم رفته بود به بنزین

2585

دارم بن هور می بینم

خودم را تو سینما مولن روژ می بینم کنار پدرم

زمستون 1339 

16 سالشه 

داره تخمه می خوره وتمام حواسش به پرده سینماست 

ساعت نداره و از بیرون سینما بیخبره

بعد چند ساعت فیلم تموم میشه میاد بیرون هوا تاریک شده و برف همه جا رو پوشونده 

با هر بدبختی خودشو می رسونه خونه

 پدرش خیلی عصبانی دم در منتظره 

 میاد طرفش گوشش را می پیچونه و میبره تو خونه و ...

2584

در انتظار وصل شدن این اینترنت کوفتی به سر می برم

2583

داشتیم از سرمای صبح زود یخ می زدیم که  یهو نگام افتاد به آسمون صاف و پر ستاره و هلال ماه و مردم از ذوق 

 نعمت زیاد دادیا ولی  خاک بر سر ما که بلد نیستیم ازش استفاده کنیم و گند زدیم به زندگیمون

دفعه بعد منو یه تک درخت کن وسط جاده فیروزکوه

2582

کارت خوان دستشویی بین راهی

2581

آژانسش کلا یه ماشین داره همون پیکان قراضه ای که دم در پارک بود 


2580

چرا آدمی که تو آینه است دیگه نمیفهمه منو اصلا

سوگند

2579

بالاخره به 45 سالگی رسیدم 

روز هیجان انگیزی نیست به خصوص که خفقان همه جا را گرفته ولی درون من اتفاقات عجیبی افتاده 

هنوز مطمئن نیستم ولی فکر کنم یه مرحله چند پله ای بزرگ شدم هرچند در خلوتم کودک درونم فعال و شیطون می مونه

2578

جوراب پی پی جوراب بلنده 

یکی از کادوهای تولدم 

پاهامو تکون میدم و بهشون ذوق می کنم

هیچکس مثل تو جزییات مورد علاقه ام را  نمی دونه

2577

یه sms را دریغ می کنی 

2576

این قطعی اینترنت هر بدی که داشت یه خوبی هم داشت که امروز دوستای با معرفت و بی معرفتم را مشخص می کنه