دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

2651

پیام داده و نوشته خانم به خاطر زلزله تا ۵ صبح بیدار بودیم و خواب موندیم برنامه شبکه ی آموزش را ندیدم 

به این فکر می کنم که یک دختر بچه ی ده ساله  تو این مدت چقدر استرس کشیده

کرونا

تعطیلی مدرسه و دور شدن از همکلاسی ها

زندانی شدن تو خونه 

کلاس مجازی و کندی اینترنت و اپلیکیشن شاد و ...

و حالا زلزله 

بعد دلم می سوزه براشون

بعد یادم میفته به استرس هایی که خودمون به خاطر جنگ تو  بچگی کشیدیم 

2650

یه خونه کنار یکی از مادی های اصفهان

2649

قرنطینه باعث شده بیشتر از قبل به مامانم وابسته بشم

2648

تا ۳ نصف شب برای بچه هام دنبال تور مجازی نقش جهان  بودم 

یه عکس ۳۶۰ درجه پیدا کردم غروب بود روبروی عالی قاپو میدون شلوغ بود شاید آخرای بهار بود یا تابستون 

یهو خودمو اونجا حس کردم و اینقدر دلتنگ شدم که زدم زیر گریه 

تابستون قسم خوردم بدون تو دیگه نمیرم اصفهان ولی بهار امسال جوریه که اگه کرونا نبود حتما زیر قسمم می زدم

و حتمابازم  تحمل اصفهان بدون تو  سخت بود و بازم قسم می خوردم!

2647

عکس یکی از خونه های قاجاری که نزدیک بازاره  را فرستاده و میگه یادته و کلی می خندیم

دفعه اول  که رفتیم  عید بود با یه آدرس که از نت پیدا کرده بودیم رفتیم تو کوچه پس کوچه های خلوت ناصر خسرو این خونه هم که هیچ نشون و تابلویی نداشت وسطای کوچه بودیم تا ته کوچه هیچکس نبود خونه ها انگار انبار بودن و خالی از سکنه یهو از پشت سرمون صدای موتور اومد و ما از ترس شروع کردیم به دویدن

دفعه دوم رفتم و بالاخره در ورودی خونه را پیدا کردم ولی بسته بود

دفعه ی سوم دوباره عید بود در باز بود ما هم رفتیم داخل یه گروه هم در حال بازدید بودن و ما هم هیجانزده که عه چه خوب بالاخره بازدید از این خونه آزاد شد و تعجب کردم چرا بلیط نمی فروشند 

 کلی عکس از نمای بیرونی خونه و خودمون گرفتیم 

خواستیم بریم داخل یکی پرسید با گروه دانشجوها اومدید گفتم نه پرسید پس چطور اومدید داخل گفتم در باز بود و تازه فهمیدم ماجرا چیه

2645

تو بچگی زاینده رود داخل اصفهان را زیاد ندیده بودم یا الان هیچی یادم نمیاد ولی از زاینده رود خروشان باغ بادران و زرین شهر خیلی خاطره دارم 

پدرم از شلوغی خوشش نمیومد و بیشتر میرفتیم بیرون شهر کنار زاینده رود  پیک نیک

و اینجوریه که دو تا رود تو ذهن منه یه رود خروشان پر خاطره و یه رود آروم که باهاش حالم خوب میشه و الان دلتنگشم و دلم می خواد کنارش بودم و  زل میزدم بهش 

2644

_دیشب سالاد درست کردم دو‌تا فلافل هم گذاشتم روش و خوردم

_مامان رو سالاد فلافل نمیذارن 

_من میذارم

2643

از نوه اش تعریف می کنه و میگه مثل بچگیای تو با اسباب بازیاش حرف می زنه 

خبرنداره من هنوزم با تو حرف می زنم

2642

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

2641

بهمن ماه برای عروسی پسرش دعوتم کرد و دقیقا تاریخی بود که برای یه سفر برنامه چیده بودم و نرفتم عروسی و فعلا همون سفر شده آخرین سفرم

بعد عروسی  تا الان نشده بود زنگ بزنم بهش

برای تولد پسرش عکس پسرش و عروسش را استوری کرده تبریک گفتم

جوابم نوشت ممنون از محبتت با چند تا علامت تعجب 

 اگه همزمان نبود حتما میرفتم عروسی ولی واضحه که مسافرت را به هر چیزی ترجیح میدم پس از نظر بقیه بی محبتم  و می تونند تا آخر دنیا علامت تعجب بذارن

2640

تو این بارون  بهتره نرم بیرون چون حوصله ی چتر و بارونی ندارم و ممکنه سرما بخورم

یه چای دارچین درست کردم و نشستم پشت پنجره و به پارچه ی سیاهی که از بالکن خونه ی همسایه است نگاه می کنم  

این وضعیت عجیب فقط همین یه مورد را کم داشت تا کاملا حس کنم همه چی وهم و خیاله 

خانم همسایه پارسال فوت شد با مامان خیلی دوست بود 

 مامان میگه بعضی وقتا صداشو می شنوه و گریه می کنه 

حالا شوهرش فوت شده  

2639

رژیم سالم خواری و گیاه خواریم داره به مرز مسخرگی میرسه

در یخچال را باز می کنم و هر چی میاد دستم خورد می کنم و یا سوپ می کنم یا با یکمی روغن میپزم  و انصافا خوشمزه میشه 

2638

اول کرونا که آسمون ابری شد و رعد و برق زد خواب بودم و تو خواب خودمو جای عجیبی می دیدم با یه آسمون سیاه و تو خواب می گفتم پس همه چی فیلم بود و واقعی نیست 

بعد اون هر دفعه رگبار گرفته که از شانس امسال بارونی ترین بهار را داشتیم ناخودآگاه از واقعیت دور میشدم و حس بلاتکلیفی بدی داشت

تا اینکه یه بار وسط رگبار رفتم فروشگاه خرید کنم و مردم را که دیدم از اون حال در اومدم و از بارون لذت بردم 

الان هم باید برم بیرون تا بفهمم کی هستم و کجام و از اون دنیایی که نمی دونم کجاست برگردم 

فقط منتظرم این ناهار مسخره ای که خوردم یکمی هضم بشه

2637

خیلی سعی می کنم اسیر احساسات معلمی نباشم ولی  ماجرای روز معلم و پیامها و ابراز محبت ها بارها اشکمو در آورد و بالاخره به این نتیجه رسیدم ماموریتم تموم نشده و همچنان  باید این راه را تو دو تا مدرسه ادامه بدم 

2636

همیشه دوست داشتم آخرین نسل بشر باشم و آخرالزمان را ببینم 

ولی الان که پایان دنیا نیست و فقط شیوه ی زندگیم تغییر کرده و ناراحتی نداره

با عشقم  مجازی در ارتباطم 

مجازی تدریس می کنم 

خواهر زاده هام را با ویدیو کال می بینم 

با فامیل و دوستام صوتی حال و احوال می کنم

اطلاعاتم را برای سفرهای بعدی بالا میبرم

در هر هفته چند بار میرم پیاده روی تا به طبیعت نزدیک باشم

اصلا زیر انداز تاشوم را با خودم میبرم و یکمی رو نیمکت ها میشینم مردم را نگاه کنم

برای پشت بوم فسقلی ام  گل می خرم

به جای مانتو و شال, لباس های خوشگل برای تو خونه می خرم

رژ خوشگل می خرم و قانون خوشگل کردن روزانه را رعایت می کنم

اون کوسن ها را می خرم خونه ام رنگی بشه

ریسه قشقایی را برای در اتاق خواب درست می کنم

شیرینی ناپلئونی درست می کنم

 دفتر  یادداشت  وخودکار رنگی ها را سفارش میدم

پیرهن ساحلی و دامن جیب دار سفارش میدم

اون لباس هایی که برای باشگاه می خواستم بخرم را سفارش میدم برای ورزش تو خونه 

کتونی جدید می خرم 

به امید آرایشگاه نمی مونم و خودم به ناخنام می رسم 

ملافه و‌روبالشی جدید سفارش میدم

سبزی می کارم 

انباری را تمیز می کنم

فیزیک می خونم

کارهای مدرسه ی مجازی سال دیگه را آماده می کنم

فعلا همینا و احتمالا نصفشون به خاطر تنبلی انجام نشه بعضیاش هم الان در جریانه ولی نوشتن و فکر بهشون هیچ ضرری نداره و یادم میندازه چقدر کار هست برای خوشحال زندگی کردن حتی در قرنطینه

2635

می خواستم بهت بگم خودتو آماده کن شاید تابستون مرزها را باز کنند شاید کرونا کمتر بشه و ...‌رفتم توییتر و آخرین خبر این بود که حداقل یک‌ سال دیگه درگیریم و دلم مچاله شد 

2633

آخرین پیام تبریک روز معلم امسال را شیرین کرد

2632

از پریشب تا الان دارم جواب پیامهای تبریک را میدم ولی حسن ختامش اس ام اسی بود که تبریک گفته  و نوشته همکار عزیز و چون پیش شماره اش عجیب بود سرچ کردم از کردستان بود کسی که نه تلگرام داره نه واتساپ و واضحه که جوابش را ندادم ولی فکرم مشغوله

چند روز پیش هم یه خانم زنگ زده فامیلی منو میگه موبایل منم گرفته ولی میگه تو قطار کاشان همسفر بودیم و چند دقیقه طول کشید تا یادم بیادکه هیچ وقت به همسفرای قطار شماره ندادم بعد تمام قطارهایی که سوار شدم یادم بیاد و اینکه اصلا هیچ وقت تو قطار کاشان نبودم و بعد تعجب کنم پس چرا داره اسم منو میگه و البته به صداش می خورد مسن باشه و قصد مزاحمت نداره و در نهایت گفتم همسفر شما نبودم و با یه علامت سوال بزرگ گوشی را قطع کردم

همش فکر می کنم به خاطر این تدریس مجازی کوفتیه و حالم داره بهم می خوره از اینکه شماره ام دست همه هست و دلم می خوادسیم کارتو بشکنم و برای همیشه از دنیای مجازی محو بشم 

دلم غار تنهایی می خواد 

2631

دیروز را گذاشتم برای فکر کردن به گذشته 

از لحظه ای که همو دیدیم تا آخرین باری که همون سال تو اصفهان دیدمت 

تو راهروی کنار پله ها منتظر بودم کارتم صادر بشه که تو اومدی داخل سر تا پا آبی یه کیف هم انداخته بودی این اولین تصویره 

 تو تاکسی بودم و تو با دوستت تو چهارباغ بودی و این آخرین تصویریه که از اون سال دارم 

و بین این دو تصویر را هزار بار برای خودم مرور کردم 

و امروز برگشتم به زمان حال و حرفهای دیروزمون و  عشقی که  بعد ۲۴ سال هنوز زنده است

2630

خواستم که دل و زدم به دریا

2629

بهت نگفتم ولی این نهایت خوشبختیه که اینقدر هم صحبت های خوبی شدیم برای هم

2628

24 سال 

2627

کمدی الهی دانته برزخ را نصفه گذاشتم چون خوشم نمیومد و خیلی شخصیت ها هم نمیشناختم

2626

کاش تعبیر خوابم تو باشی

2625

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

2624

امشب باید تصمیم بگیرم برنامه سال دیگه ام چی باشه که فردا به مدیر اعلام کنم ولی نشستم ناهید گوش میدم این مرض بی خیالی چیه من گرفتم

2623

نوشته ۳ تا از کتابهایی که خوندید و رو کارتون تاثیر داشته را بنویسید و یک قسمتش را بفرستید

مسخره ترین سواله

یه شمارش می کنم پارسال حدودا ۳۰ کتاب صوتی را تموم کردم و هیچ کدوم به کارم ربطی نداره و کتابهایی هم که بعدا بخونم شاید ربطی نداشته باشه چون همه چی می خونم و هیچی نمی خونم البته مدتهاست که می شنوم

اینایی که خوندم یا  شنیدم روی کارم تاثیر داشته؟ شاید آره شاید نه و نمی تونم جدا کنم که کدوم بخش کارمو از فلان کتاب گرفتم 

2622

همه ی کارها را در یک ساعت انجام دادم و همچنان آهنگ مرتضی را گوش دادم و مغزم دیگه حاضر نبودحتی یه لحظه به گذشته فکر کنه

برای متنی که مدیر برای مسابقه خواسته بودبا عجله یه چرت و پرتی  نوشتم و  به ریش اون همکارهایی که از رو فضولی چند کیلوبایت را حروم اون عکس کردند خندیدم 

2621

یکی میگه تو چرا به ماسکت دست زدی و عکس گرفتی براش توضیح میدم که من دو تا دست دارم که یکیش می تونه کاملا تمیز بمونه تازه دستکش و ژل دست و الکل هم اختراع شده 

اون یکی میگه زدی تو گوش قرنطینه واقعا هیچ جوابی ندارم بدم جز اینکه بگم تا چشمت در آد 

آخه اون ساعتی که من میرم پیاده روی حتی کلاغها هم خوابن و کلا ۲۰ نفر آدم اونم با فاصله نمی بینم کل مسیر که ماسک زدم حالا که شیلد هم خریدم و ایمنی را بیشتر کردم 

حالا دردشون چیز دیگس نمی دونم

2620

تو بیشعور نیستی من بیشعورم که رو شعور تو حساب باز کردم 

2619

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

2618

تکلیف های بچه ها را چک نکردم

کاری که مدیر خواسته انجام ندادم 

یه شام درست کردم آشپزخونه را ترکوندم 

کرفس ها را از تو آب در نیاوردم 

لباسها از ظهر تو ماشینه 

اتاق پر کاغذ و کتابه

هیچ کدوم از برنامه ی امروزمو انجام ندادم 

 ۲ ساعت سریال می دیدم الانم نشستم مرتضی گوش میدم «موقع بزن و بکوبه...»و به سال اول دانشگاه فکر می کنم و  کامبیز صادقی با اون کاپشن خلبانیش  

چی داشت که هر وقت می دیدمش قلبم میومد تو دهنم 

اون روز که تو خانه اصفهان دیدمش کم مونده بود جلو خاله.... آبروم بره از بس دست و پامو گم کرده بودم

چرا بعد اون روز دیگه یادم نمیاد چی شد

 ندیدمش یا برام مهم نبوده؟

کامبیز نه اولی بود نه آخری و فقط یه مثاله از حس و حال جوونی و هیجانش که سالهاست گمش کردم 

2617

از دخترهای مهربونه فامیله و واقعا حس خوبی میده بهم و از معدود آدمهاییه که واقعا دوسشدارم 

عکس منو دیده اومده دایرکت و نوشته که دلتنگه و ازم تعریف کرده و ... منم  جوابش یه پیام صوتی دادم و تشکر کردم و ابراز دلتنگی و ...

تا اینجا همه چی خوب و عادی بود تا اینکه یادم افتاد داداشش مجرده

و دومین زنش را طلاق داده و چشام گرد شد از ترس

 اینقدر که  از پسرهای طلاق گرفته ی فامیل و خانوادشون می ترسم از مارمولک نمی ترسم 

تا حالا هیچ کدوم هم هیچی نگفتند و احساس می کنم این توهم و بیماری من باید معالجه بشه

از این به بعد استوریامو هاید می کنم نبینه

 همینقدر تلخ و مسخره شدم

2616

کاش بدونم از چه سنی بی خیال چاقی لاغری میشم و هیکلمو به حال خودش میذارم از امروز بشینم برای اون موقع روزشماری کنم

2615

از صبح دلم گرفته بودخیلی  نیاز داشتم باهات حرف بزنم و یه چیزی ازت بشنوم که حالمو خوب کنه 

همینجوری که داشتم  آنلاین خیار و گوجه می خریدم و شاکی بودم از زندگی پیامت اومد و دلم گل گلی شد 

بهم دلگرمی دادی و تصمیم گرفتم از فردا برم پیاده روی خرید هم کنسله و فردا خرید هم می کنم 

و اینجوریه که یه جمله ی تو‌ اینقدر حالمو عوض می کنه

2614

رگبار بهرام بیضایی

اعتراض مسعود کیمیایی

خیلی حیف شد که بیضایی دیگه فیلم نمی سازه ولی شاید بهتر باشه بریم فیلمهای قدیمی  را دوباره و هزارباره ببینیم تا یه فیلم بی سر و ته جدید ببینیم دلم نمیاد بیشتر از این بگم ولی اعتراض را دوست نداشتم

منظور از جدید این دهه های اخیره که گند زده شده به سینما

2613

دفعه ی دومه این کارو می کنه دفعه پیش یه آقایی را معرفی کرد که چند سال کوچیکتر از خودم بود و یه بچه داشت گفتم نمیخوام ازدواج  کنم گفت اشتباه می کنی چند سال دیگه که دخترت بره و تنها بشی میفهمی 

این دفعه یه آقایی هم سن خودم معرفی کرده که  بچه اش پیش خودش نیست و ...نوشته چند مورد دیگه تا حالا پیش اومده بود یکیش آقا فلانی همکارمون یادته پارسال از خانمش جدا شد ولی اون مناسب تو نبود ...

 فقط براش نوشتم  من از زندگیم راضی ام دخترم هم  رفته وتنهام ولی به شرایطم عادت کردم و از هیچی هم پشیمون نیستم

می تونم پیام بعدیشو پیش بینی کنم و مجبورم محترمانه جواب بدم ولی درستش این بود که منم می گفتم چرا از اون شوهر نکبتت طلاق نمی گیری مردی که  وسط اثاث کشی تو رو میذاره و میره کربلا شوهر نیست مردی که تو رو مسافرت نمیبره شوهر نیست مردی که نمیذاره ...شوهر نیست این همه بیماری که داری جسمی نیست طلاق بگیر ببین چقدر حالت خوب میشه ولی نمیگم چون خیرخواه دیگران نیستم

2612

نامه ها و هفت روایت دیگر

اروین یالوم

2611

هر چی خیابونا شلوغ تر باشه کرونا ضعیف تر میشه و زودتر تموم میشه 

هنوز نمی دونم چقدر علمیه خودمم که قرنطینه ام 

 ولی دلمو خوش کردم و خبیثانه از شنیدن خبر شلوغی ها وشکستن قرنطینه خوشحال میشم


2610

جعبه ی دستمال کاغذی را گذاشتم بغل دستم و هرچقدر دلم خواست گریه کردم و سبک شدم 

دیشب تا صبح لرزیدم از سرما که نبود چون هرچقدر پتو پیچیدم به خودم لرزکم نمیشد بیمار هم نبودم چون ادامه نداشت ولی شاید عصبی بود و حتما امشب با این گریه آروم تر می خوابم