دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

2818

تازه پاور درس۲ بعد از دو روز تموم شد

اصلا هم به دلم نمی شینه ۱۵ تا اسلاید شلوغ و پر رنگه ولی هرکاری می کنم بهتر نمیشه تازه باید بشینم برای ضبط فیلم 

خسته شدم کاش این ۲ روز کار را تعطیل کنم 

2817

آناستازیا 

(۱۹۵۶)

2816

یه همکار داریم یک سال از من کوچیکتره ولی بازنشسته شده چون با دستکاری شناسنامه زودتر رفته مدرسه و بعد هم رفته دانشسرا 

اینجوری که مشخصه در یه دوره ای معلم نمونه و‌موفق و به روز بوده ولی همونجا مونده و الان از نظر تکنولوژی از مامان منم عقب تره از نظر مسائل روز هم خیلی عقبه و با اینکه دختر جوون داره ولی خیلی مسائل براش قابل درک نیست رقابت عجیبی هم با من داره و خودشو با من مقایسه می کنه و این قسمت ماجرا اذیتم می کنه 

بعد فکر می کنم اگه منم رفته بودم دانشسرا شاید اینجوری می شدم و بعد نوجوونی خودم یادم میاد که اون موقع هم شیطون بودم  و... و اگه تو هر محیط دیگه ای هم قرار می گرفتم بازم خودم بودم و همین می شدم که الان هستم شاید  یکمی کمتر 

2815

پلمپ قوطی آدامسی که آنلاین خریده بودم باز شده بود زنگ زدم پشتیبانشون گفتم از کجا بدونم دست کی رفته تو این قوطی و گفت شما از اون آدامس نخورید در حالی که یکیشو با آب شسته بودم و داشتم می خوردم و بازم دلشوره گرفتم و درش آوردم ولی امروز طاقت نیاوردم  

و از بی آدامسی کلافه بودم یکی برداشتم  و با مایع ظرفشویی خوب شستمش و خوردم

2817

تو دنیایی که بیماری ،جنگ و مرگ در یک قدمی ماست همین فقط خواستم بنویسم که این حرف هم تو دلم نمونده باشه 

2816

وقتی دیوونه و وسواسم نتیجه اش این میشه که فیلم دیروز دلمو زده 

درسته که خیلی قابل فهمه برای دانش آموز ولی اگر فقط پاور بود یه دست تر  میشد ولی الان این آش شله قلمکاری که من درست کردم فقط به درد خودم می خوره و شاگردام و مثلا اگه مدیر ببینه قطعا به چشمش نمیاد

حالا باید تصمیم بگیریم برای مدیر کار کنم با زحمت کمتر و ظاهری زیباتر یا برای دانش آموز قابل فهم و پرزحمت

2815

برای دومین بار تو عمرم تونستم یه تصویر سه بعدی را ببینم الانم نمی دونم دقیقا چه بلایی سر چشمام در آوردم که تونستم

تنها کار مفید امروز همین بود 

2814

در انجام کارهای وقتگیری که به چشم هیچکس هم نمیاد مهارت زیادی دارم

2813

قصه ی نگفته ام 

تو بیا روایتم کن

معین

2812

گفت محبت درست نشود مگر در میان دو تن،

 که یکی دیگری را گوید: ای من

تذکره الاولبا

2811

کرونا با ما چیکار کرد 

من آدم اول صبحی بودم باید صبح تا ظهر کارای مهم می کردم حالا هوا که تاریک  میشه تازه موتورم گرم میشه 

2810

بلاگ اسکای مرده شورت را ببرند با این وضع تایپت خل شدم از دستت

2809

درس اول علوم تموم شد و چه کار تمیزی شد 

دیگه اومد دستم برای علوم باید ترکیبی کار کنم 

فردا حتما درس ۲ سریعتر آماده میشه

2808

از صبح تا الان فقط یه اسلاید درست کردم و ده تا پیام به همکار علوم دادم حالا نوبت این همکاره که انتخاب کنه با وویس های من آرامش بگیره یا استرس از بس که وسواس بازی درمیارم 

ولی می دونم روال کار علوم هم بیاد دستم سرعتم میره بالا 

2807

از صبح دارم با تایپیست جدید مدرسه دل  میدم و قلوه می گیرم 

عزیزم پی دی اف جزوه علوم را می فرستی؟حتما عزیزم کاربرگ هم لازم دارید؟,نه مرسی عزیزم

تایپیست قبلی همشهری بود و  شاگرد قدیمیم  بود فیزیک اول دبیرستان و برام یادآور خاطرات خوب سال ۸۰ بود سالی که گردو را باردار بودم و آسه برو آسه بیا میرفتم مدرسه  

حالا این خانم جدید اصلا نمی دونم کی هست پروفایلش هم از این زن و شوهر کارتونی محجبه هاست

حس خیانت دارم به تایپیست قبلی

لپتاپ روشن شد و ده بار عینکمو پاک کردم ولی مشکل از چشمامه دیگه واضح نمی بینم 

2806

میوه فروش وانتی اومده تو کوچه و دونه دونه اسم میوه هاشو میگه و منم می شمرم که امسال کدومشو نخوردم 

 چرا هنوزانگور گلابی و هلو انجیری نخوردم؟ چون بیشتر خریدام آنلاین بوده و  ایناتو لیست نبوده اون چند باری هم که رفتم میوه فروشی هلو انجیریا له بوده و گلابی ها سفت منم هی چسبیدم به آلبالو و گیلاس 

الانم در حال مقاوتم که نرم سر پاور علوم  و تا این ساعت که خیلی موفق بودم ببینم دیگه با چه فکری می تونم سر خودمو گرم کنم جوری که اصلا به لپتاپ نگاه هم نکنم 

2805

کاش یه روز اینقدر بزرگ و شجاع بشم که بتونم به مهدی بگم هیچ وقت دوستش نداشتم و به جهنم که عروسیم نیومد و به جهنم که همه ی این سالها قهر و بداخلاق بوده 

آره یه روز حتما بهش میگم 

2804

عشق نوجوونیم رفیق پسر عمو هام بود یه پسر سفید و چشم و ابرو مشکی  تنها چیزی که ازش یادم مونده 

از یه خانواده ی پر پسر بودو  ۷-۶ تا برادر داشت و  اسمش هم یادم نیست از بس هر دفعه پسرعموها یه اسم از این خانواده می گفتن

این چند سال هم  تو صفحه های پسر عموهام نشونه ای پیدا نکردم چون نمی تونم بین برادراش تشخیصش بدم از بس همشون  شبیه همن 

و هر کدومشون در دوره های مختلف تاریخی عشق یکی از دخترای فامیل  بودن 

می تونم بگم هر کی عشق خودشو جدا کنه اونی که بمونه حتما مال من بوده و حتما یکی از اون کچلاس که سه تا بچه تخس دماغو  تو پروفایلشه و البته دخترعمو کلید حل معماست چون راز منو‌ می دونست و اون خانواده را خوب می شناسه  ولی کی حوصله داره درباره ی این چیزا حرف بزنه  

سال ماه یه بار که دخترعمو را ببینم اون وقت کنه ناله کنه و غیبت و منم سر گیجه بگیرم از بس سرمو تکون بدم و مثل اسکیپی نچ نچ کنم 

دیگه هم نصف شب ای قشنگ تر از پریا گوش نمیدم که برم به هزارسال پیش

2803

وقتی خواهرم ازدواج کرد از دامادمون متنفر بودم چون خیلی به خواهرم وابسته بودم

 مجبور بودم جلوش حجاب کنم پس ‌مزاحم بود 

علاقه عجیبی هم به اسپویل کردن فیلمها داشت و‌ دلم می خواست خفه اش کنم 

متعصب هم بود و همیشه جوری رفتار کردم که جرات نکنه گیر بده

الان شده تنها مرد خانواده سنش بالا رفته ولی هنوز رو مخه 

 بعد همه ی این سالها فهمیدم که قلب مهربونی داره وقتایی که لج همه را در میاره  می تونم  به کاراش بخندم 

و ازش طرفداری کنم و اینقدر عزیز شده که الان که عکس تولد ... را تو گروه دیدم براش زدم به تخته

ولی داماد هیچ وقت مثل برادر نمیشه

2802

5 درس اجتماعی تموم شد

از فردا علوم  را شروع می کنم

2801

خدا را چه دیدی شاید ویروس  تغییر شکل داد و تموم شد

دوست دارم همینقدر خوشبینانه یا احمقانه به موضوع فکر کنم

2800

میای و  پاییزم را بهار می کنی 

2799

همکارم میگه با صدای من آرامش می گیره تو دلم میگم اینم از شانس منه

2798

حوصله نداشتم آخرین پاورپوینت امروز را درست کنم و‌ هر کاری کردم مثل فکرای بی ربط و‌ درهم که چند تاشو اینجا هم نوشتم 

کلی هم غصه  خوردم برای کنکوریا ، برای دلتنگی عشقم و نگرانی مامان محمد حسین

 همه چی هم خوردم آخریش قره قوروت بود

ولی بالاخره پاور را درست کردم 

2797

میگم اگه معلم ششم نباشم چی این همه فیلم درست کردم میگه خب فیلمها را میدی به همکارت

 کجای زندگیم اشتباه کردم که بعضیا منو اینقدر خنگ و مهربون می دونند

خب می خوام سر به تن اون همکار هم نباشه که بخواد از فیلم های من استفاده کنه کور شدم تا اینا را درست کردم 


2796

همیشه وسط تابستون دلتنگ پاییز میشم و امسال انگیزه ی بیشتری دارم برای تموم شدن این تابستون نحس بی خاصیت

اینقدر رفتم تو حس که پاییز سیمین قدیری گوش می کنم

2795

کلیپ طوفان شن دکتر بابایی زاد را هزار بار دیدم چقدر حس خوبی میده 

2794

یه کولی میومد کنار در چوبی خونه مادربزرگ شاید هم چند نفر بودن 
بهشون می گفتن غربتی 
 سیخ و چاقو می فروخت یه بچه هم داشت 
ازش می ترسیدم و دوست داشتم زودتر بره 
سر خودمو با بازی گرم می کردم که نبینمش و حتما مادربزرگم که عادت داشت به همه کمک کنه بهش غذا و لباس می داد که اینقدر طولانی  می موند 
بعدا تو کتاب کولی کنار آتش درباره شون خوندم و برام جالب شدند 
تو سفر بوشهر رفته بودیم سرای ملک را ببینیم راننده گفت کولی ها اینجا ساکن شدند  پیاده نشید و از داخل ماشین ببینید 
در بزرگ ساختمون نیمه باز بود و یه پیرزن ترسناک  اونجا ایستاده بود و  به ما نگاه می کرد
چرا بهشون فکر می کنم؟

2793

فیلمها را تو خود inshot ذخیره می کنم بعد تو لپتاپ هم کپی می کنم ولی بازم استرس دارم چون از حواس پرتیام خاطره خوبی ندارم 

از همه بدتر اینکه جدیدا وسواس گرفتم و دائما دارم گوشی مرتب می کنم و الان زدم یکی از فیلمها را پاک کردم و جوری زدم رو لپم که هنوزم درد می کنه و بعدش یادم افتاد چند جا ذخیره شده دارم 

2791

مامان داره خاطرات تولد... را مرور می کنه از من می پرسه تو ‌هم اومده بودی بیمارستان؟میگم نه من چه جوری با یه بچه کوچیک زر زرو می تونستم بیام 

... میگه من بودم و با آقاجون پایین نشسته بودیم 

یهو غم عالم می ریزه تو دلم چرا این داغ هیچ وقت کهنه نمیشه 

چرا نموند که بزرگ شدن بچه هامون را ببینه

2790

دریچه کف استخر را می دیدم یاد عمق استخر میفتادم و دیگه نمی تونستم درست شنا کنم 

دلم برای اون دریچه ترسناک هم تنگ شده 

2789

وقتی بهش گفتی آشتی کردیم و شمالیم چقدر خوشحال شد و نمی دونم بعد خبر جدایی ما چه کرده

از روزی که خبر فوت عموت را شنیدم این خاطره ی مسخره از اون روزای سیاه یادم اومده و نمی دونم چرا عذاب وحدان دارم

2788

از کشوی جوراباش عکس گذاشته حداقل ۵۰ تا جوراب داره در حالی که آخرین جوراب سالم من دیروز پاره شد 

اصولا برای خرید جوراب خسیسم چون به نظرم یه پوشش اضافه است 

اصلا چرا باید پا را بپوشونیم؟ مثل این می مونه که دستکش دست کنیم یا روبنده بزنیم 


2787

کتونی ام خراب شده اصلا کی تو این گرما کتونی می پوشه  باید صندل بپوشم ولی صندل هام  هنوز تو کمده و به جاکفشی نرسیده چون هنوز مانتویی که با صندل بخوره نخریدم چون هنوز زمستونه و خرید عید نکردم چون ۵ ماهه موقت زندگی کردم هنوز لیست کارای عید رو یخچاله 

عید که بشه چکمه ها را از جاکفشی در میارم یه کفش راحتی می خرم تا تابستون هوا که گرم شد مانتوی جدید می خرم و با صندل هام میرم بیرون 

لعنت به این توهم

کاش این رگبار تموم بشه

2786

آدمها آدمهای بی خاصیت آدمهایی که هیچ دردی دوا نمی کنند و خودشون دردن 

2785

بوی خوش زن

2784

یک ساعت پیش هم دیده بودمت همینقدر دلتنگ بودم که الان هستم بلکم بیشتر 

حداقل الان امید دارم به دیدارت

2783

آخه چله تابستون و این رگبار؟! 

بعد  انتظار دارم نرم تو وهم و خیال 

صاحب شورت های همیشه آویزان هم سرش را از پنجره قلعه آورده بیرون و شناسایی شد 

2782

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

2781

یعنی دوست داشتن کسی اینقدر جرم بزرگیه که به خاطرش این همه باید زجر بکشم