دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

2247

گردو رفته کلاس 

منم تلویزیون را گذاشتم رو شبکه باحال پویا ! 

دینگ دینگ 

و همین جوری که کارامو میکنم صدای کارتونها و موزیکهایی که پخش میشه را میشنوم و به یاد بچگی گردو  حس و  حالم خوب میشه

2231

رو تراس  تو پشه بند خوابیدم 

ماه از لابلای شاخ و برگ درخت گردو پیداست

تو این لحظه زیبا هیچی نمیتونه غمگینم کنه

2227

جاده و سفر اجباری حالم را بهتر کرد

دوباره روبروی درخت گردو نشستم 

دعای اون روزم برآورده شد ولی....

2214

اخه مادرٍ من چطوری از پشت تلفن میفهمی من حالم خوب نیست

قربون اون حست برم 

2202

خیلی سعی میکنم به فال اعتقاد نداشته باشم ولی نمیشه چون خیلی وقتا درست در میاد 

فال این هفته ام گفته بود حواسم به حسم و چیزایی که بهم الهام میشه باشه به خصوص صبح یک شنبه

خب من تصورات دیگه ای داشتم ولی امروز با کلنجار رفتن با نقشه و یه فکر جدید تونستم یه مسیر هیجان انگیز برای یه سفر پیدا کنم که به اندازه همون تصوراتم حالمو خوب کرد

البته شاید تا عید فرصت نشه که این سفر را برم

2186

دلم میخواد گوشیمو خاموش کنم و چند روزبمیرم

2141

حالم ثانیه ای تغییر میکنه و الان بی دلیل شایدم به دلیل خوشیه اول صبح حالم اینقدر خوبه که دلم میخواد پرواز کنم!

2136

گوشی را قفل کردم و تو سیاهی گوشی به خودم زل زدم و درددل کردم و گریه کردم و یه تصمیمهای خوبی گرفتم و به جهنم گفتم و حالم بهتر شد

2133

امشب سایفون یاری نمیکنه و نمیتونم یوتوب باز کنم قید فیلم را زدم

2119

استرس و افسردگی و فکر و خیال امروز واقعا شدتش زیاده 

از صبح یا سر گوشی بودم یا زل زدم به یه جا

خیلی سعی میکنم قوی باشم ولی انتظار و بلاتکلیفی ازپا درم میاره

2117

بعد رفتن گردو و گریه های شبانه ام نفهمیدم کی خوابیدم 

صبح با صدای ساعت بیدار شدم 

یادم رفته بود ساعتی که برای مدرسه رفتن گردو گذاشنه بودم را خاموش کنم

رفتم تلگرام ببینم گردو پیامم را خونده یا نه که همون موقع بهم اس ام اس داد 

بوی نون سنگک تازه از پنجره میاد دلم صبحونه میخواد و یادم میفته پنیر تموم شده لباس میپوشم و میرم پنیر و خامه و نون تازه میگیرم

نور خورشید از پشت درخت توت قدیمی کوچه میخوره تو چشمم 

و سرحالم میکنه 

دلم میخواد تو هوای خنک صبح برم پیاده روی ولی همراه خودم گوشی نیاوردم و گردو قراره بهم زنگ بزنه 

دیشب بیشتر برای  آینده و تنهایی خودم اشک ریختم

نمیخوام مثل مامانم خونه نشین و افسرده باشم 

پس باید خودم را آماده کنم برای سرحال زندگی کردن حتی. درتنهایی

2110

دسته کلیدم بالاخره بعد از 18 روز  پیدا شد و همین اتفاق ساده خوشحالم کرد چون من حتی به کلیدم وابسته میشم

2103

خب این اشکها طبیعیه و به خودم حق میدم برای خودم اشک بریزم

2095

چه زود پاییز شد

2071

کنج ترین گوشه دنیا 

روبروی یک تپه سنگی نشستم 

سکرت گاردن گوش میدم و زندگیمو مرور میکنم

2067

امشب قبل خوابم میرم به دوران کودکی و تو کوچه با غلام و مهرداد دوچرخه سواری  میکنم 

2066

امشب قبل خوابم به پلیکان باغ گلشن طبس فکر میکنم

2061

هم حالم خیلی بده و از غصه دارم میمیرم هم فکر اینکه این حال بد به سلامتیم لطمه میزنه ناراحتم میکنه

موجود مسخره ای هستم خودم میدونم

2057

ویران ترین جمعه

2052

مرد همسایه تو کوچه نشسته رو موتور 

دختر کوچولوش از پشت آیفون داره شیرین زبونی میکنه

بابا جوابش میگه آره آره بابا

چقدر دلم بابا خواست

2036

تا الان نشون دادم استعداد زیادی برای معتاد شدن دارم و البته همت زیادی هم برای ترک کردن 

حداقل نوع مجازیش

پس جای نگرانی نداره 

اصطلاحات معتادا را بلد نیستم ولی فکر کنم الان باید بگم دیگه خمار نیستم و واقعا دیگه کششی برای تلگرام ندارم و تا پیامی نیاد نمیخوام بازش کنم 

در مورد آدمها هم فعلا تو حال" به جهنم "هستم

معذرت خواهی نکرد "به جهنم ,

پیام داد جواب ندادم "به جهنم"

تولدشو تبریک نگفتم "به جهنم"

 نکنه تو حمله تروریستی مرده "به جهنم"

نکنه زندگیش خراب بشه" به جهنم"

نکنه دوباره از دست شوهرش افسرده شده"به جهنم"

جوک گذاشت هیچکی تو گروه تحویلش نگرفت"به جهنم"

خدایا این حالو ازم نگیر

2035

اینکه بعد دی جی مجتبی میره رو دنگ شو و من هر دو را با یه حال گوش میدم و حتی یه یک دهم درجه هم شیب افکارم بالا پایین نمیشه نشون میده حالم چه جوریه 

"مرا خود با تو چیزی در میان هست

 اگر نه روی زیبا در جهان هست"

2031

از خودم ناراحتم که از آدمها ناراحت میشم

2014

هر چی فکر کردم الان  کی و چی میتونه حالم را خوب کنه جز رب انار هیچی دیگه نیومد تو ذهنم


2011

از بچگی تو مغز ما کردند دنبال خوشی های زودگذر نباشید

عمرمون رفت پس کجاست اون خوشی دائمی لعنتی

چرا نمیتونیم مثل آدم در لحظه زندگی کنیم و خوش باشیم

چرا باید همیشه به فردا و عاقبت فکر کنیم

این عاقبت به فنا رفته من 

به جهنم بعدا چی میشه 

به جهنم فردا کی هست کی نیست

امروز من هستم و این لحظه که نمیخوام با غصه بگذره

2005

مدیتیشن امروز را دوست نداشتم آهنگی که سه روزه مداوم دارم گوش میدم پلی کردم و چشمام را بستم و اول صبحی خوب گند زدم به حالم

"انتظار دیدنت انتظار خوبی بود رفتنی شدی چه زود"

1993

تو قطار نشستم  زل زدم به تاریکی و به زندگی عجیبم فکرمیکنم

1988

در بدترین حال و کلافگی یکی از اون سر دنیا عکس گلدونش را برام میفرسته و حالم کاملا عوض میشه 

1984

قائدتا تو این هوا باید خیلی دلم میگرفت ولی فعلا که خیلی خوبم 

گردو هم که با باباش بره بیرون میخوام ورزش کنم و فیلم ببینم

1950

هنوز خونه ام 

برم مدرسه حتما مدیر با تیربار منو میزنه

ولی جدی میرم دفترش باهاش سلام علیکی میکنم تا صدام که انگار از ک.. در میاد را بشنوه و باورش بشه مریضم

1940

مریضی و ضعف داره از بدنم میره 

حس و حالم خیلی بهتره 

هذیون و فکرای عجیب غریب تموم شد 

آماده ام برای لذت بردن از بقیه روزهای بهاری 


1938

راستی راستی انگار میخوام بمیرم

چند دقیقه پیش یه لحظه روح از بدنم رفت 

1937

میگم حال روحیه ام بده 

سرماخوردگی و آلرژی و پرپر شدن  رسید به های های گریه کردن 

خدایا بسه 

1935

جدی دلم پر میزنه برای اصفهان 

دیگه هر لحظه اونجام

الان دارم چهارباغ بالا راه میرم و خنکی هوا مستم کرده 

1931

خیلی وقت بود اینجوری در بستر بیماری نیفتاده بودم 

البته فقط بیماری جسمی نیست و حال روحیه ام خوب نیست و اینجوری سر باز کرده 

مدرسه نرفتم تا استراحت کنم


1927

حالم خیلی بده 

آلرژی و گلودرد داره خفه ام میکنه 

حدودا 3 ساعت خوابیدم و تمام مدت داشتم خواب میدیدم میخوام تو اینستا استوری بزارم ووسطش هم میرم تلگرام

 همین خواب تکرار شد و تکرار شد 

چشمامو که باز کردم صدای افتادن چیزی اومد و باد پرده را تکون داد

گفتم حتما زلزله اومده و به خاطر زلزله بیدار شدم 

بعد دیدم هوا طوفانیه 

اگه دیشب قرص خورده بودم شاید اینقدر بد نمیخوابیدم 


1925

نشستم لگوها را مرتب کردم و یه خونه ساختم و حالم خیلی خیلی خوب شد 

خرید این لگوها فکر بسیار خوبی بود

1921

ماکارونی امشب را بخورم دیگه رژیم و ورزش را شروع میکنم

و چربیهای لعنتی را کم میکنم 

اصلا 21 روز راه میندازم ولی امشب غذا میخورم!

1909

داستان آهوی ختن و کیمیا خاتون و شمس و مولانا و این هوای بهاری و حال دگرگون من و دلتنگی 

1908

یه نسیم ملایم پرده را تکون میده و نور خورشید روی صورتم حرکت میکنه 

بهار به دلم هجوم آورده