گردو رفته کلاس
منم تلویزیون را گذاشتم رو شبکه باحال پویا !
دینگ دینگ
و همین جوری که کارامو میکنم صدای کارتونها و موزیکهایی که پخش میشه را میشنوم و به یاد بچگی گردو حس و حالم خوب میشه
رو تراس تو پشه بند خوابیدم
ماه از لابلای شاخ و برگ درخت گردو پیداست
تو این لحظه زیبا هیچی نمیتونه غمگینم کنه
جاده و سفر اجباری حالم را بهتر کرد
دوباره روبروی درخت گردو نشستم
دعای اون روزم برآورده شد ولی....
خیلی سعی میکنم به فال اعتقاد نداشته باشم ولی نمیشه چون خیلی وقتا درست در میاد
فال این هفته ام گفته بود حواسم به حسم و چیزایی که بهم الهام میشه باشه به خصوص صبح یک شنبه
خب من تصورات دیگه ای داشتم ولی امروز با کلنجار رفتن با نقشه و یه فکر جدید تونستم یه مسیر هیجان انگیز برای یه سفر پیدا کنم که به اندازه همون تصوراتم حالمو خوب کرد
البته شاید تا عید فرصت نشه که این سفر را برم
دلم میخواد گوشیمو خاموش کنم و چند روزبمیرم
حالم ثانیه ای تغییر میکنه و الان بی دلیل شایدم به دلیل خوشیه اول صبح حالم اینقدر خوبه که دلم میخواد پرواز کنم!
امشب سایفون یاری نمیکنه و نمیتونم یوتوب باز کنم قید فیلم را زدم
استرس و افسردگی و فکر و خیال امروز واقعا شدتش زیاده
از صبح یا سر گوشی بودم یا زل زدم به یه جا
خیلی سعی میکنم قوی باشم ولی انتظار و بلاتکلیفی ازپا درم میاره
بعد رفتن گردو و گریه های شبانه ام نفهمیدم کی خوابیدم
صبح با صدای ساعت بیدار شدم
یادم رفته بود ساعتی که برای مدرسه رفتن گردو گذاشنه بودم را خاموش کنم
رفتم تلگرام ببینم گردو پیامم را خونده یا نه که همون موقع بهم اس ام اس داد
بوی نون سنگک تازه از پنجره میاد دلم صبحونه میخواد و یادم میفته پنیر تموم شده لباس میپوشم و میرم پنیر و خامه و نون تازه میگیرم
نور خورشید از پشت درخت توت قدیمی کوچه میخوره تو چشمم
و سرحالم میکنه
دلم میخواد تو هوای خنک صبح برم پیاده روی ولی همراه خودم گوشی نیاوردم و گردو قراره بهم زنگ بزنه
دیشب بیشتر برای آینده و تنهایی خودم اشک ریختم
نمیخوام مثل مامانم خونه نشین و افسرده باشم
پس باید خودم را آماده کنم برای سرحال زندگی کردن حتی. درتنهایی
دسته کلیدم بالاخره بعد از 18 روز پیدا شد و همین اتفاق ساده خوشحالم کرد چون من حتی به کلیدم وابسته میشم
چه زود پاییز شد
امشب قبل خوابم به پلیکان باغ گلشن طبس فکر میکنم
هم حالم خیلی بده و از غصه دارم میمیرم هم فکر اینکه این حال بد به سلامتیم لطمه میزنه ناراحتم میکنه
موجود مسخره ای هستم خودم میدونم
ویران ترین جمعه
مرد همسایه تو کوچه نشسته رو موتور
دختر کوچولوش از پشت آیفون داره شیرین زبونی میکنه
بابا جوابش میگه آره آره بابا
چقدر دلم بابا خواست
تا الان نشون دادم استعداد زیادی برای معتاد شدن دارم و البته همت زیادی هم برای ترک کردن
حداقل نوع مجازیش
پس جای نگرانی نداره
اصطلاحات معتادا را بلد نیستم ولی فکر کنم الان باید بگم دیگه خمار نیستم و واقعا دیگه کششی برای تلگرام ندارم و تا پیامی نیاد نمیخوام بازش کنم
در مورد آدمها هم فعلا تو حال" به جهنم "هستم
معذرت خواهی نکرد "به جهنم ,
پیام داد جواب ندادم "به جهنم"
تولدشو تبریک نگفتم "به جهنم"
نکنه تو حمله تروریستی مرده "به جهنم"
نکنه زندگیش خراب بشه" به جهنم"
نکنه دوباره از دست شوهرش افسرده شده"به جهنم"
جوک گذاشت هیچکی تو گروه تحویلش نگرفت"به جهنم"
خدایا این حالو ازم نگیر
اینکه بعد دی جی مجتبی میره رو دنگ شو و من هر دو را با یه حال گوش میدم و حتی یه یک دهم درجه هم شیب افکارم بالا پایین نمیشه نشون میده حالم چه جوریه
"مرا خود با تو چیزی در میان هست
اگر نه روی زیبا در جهان هست"
از خودم ناراحتم که از آدمها ناراحت میشم
از بچگی تو مغز ما کردند دنبال خوشی های زودگذر نباشید
عمرمون رفت پس کجاست اون خوشی دائمی لعنتی
چرا نمیتونیم مثل آدم در لحظه زندگی کنیم و خوش باشیم
چرا باید همیشه به فردا و عاقبت فکر کنیم
این عاقبت به فنا رفته من
به جهنم بعدا چی میشه
به جهنم فردا کی هست کی نیست
امروز من هستم و این لحظه که نمیخوام با غصه بگذره
مدیتیشن امروز را دوست نداشتم آهنگی که سه روزه مداوم دارم گوش میدم پلی کردم و چشمام را بستم و اول صبحی خوب گند زدم به حالم
"انتظار دیدنت انتظار خوبی بود رفتنی شدی چه زود"
تو قطار نشستم زل زدم به تاریکی و به زندگی عجیبم فکرمیکنم
در بدترین حال و کلافگی یکی از اون سر دنیا عکس گلدونش را برام میفرسته و حالم کاملا عوض میشه
قائدتا تو این هوا باید خیلی دلم میگرفت ولی فعلا که خیلی خوبم
گردو هم که با باباش بره بیرون میخوام ورزش کنم و فیلم ببینم
هنوز خونه ام
برم مدرسه حتما مدیر با تیربار منو میزنه
ولی جدی میرم دفترش باهاش سلام علیکی میکنم تا صدام که انگار از ک.. در میاد را بشنوه و باورش بشه مریضم
مریضی و ضعف داره از بدنم میره
حس و حالم خیلی بهتره
هذیون و فکرای عجیب غریب تموم شد
آماده ام برای لذت بردن از بقیه روزهای بهاری
جدی دلم پر میزنه برای اصفهان
دیگه هر لحظه اونجام
الان دارم چهارباغ بالا راه میرم و خنکی هوا مستم کرده
خیلی وقت بود اینجوری در بستر بیماری نیفتاده بودم
البته فقط بیماری جسمی نیست و حال روحیه ام خوب نیست و اینجوری سر باز کرده
مدرسه نرفتم تا استراحت کنم
حالم خیلی بده
آلرژی و گلودرد داره خفه ام میکنه
حدودا 3 ساعت خوابیدم و تمام مدت داشتم خواب میدیدم میخوام تو اینستا استوری بزارم ووسطش هم میرم تلگرام
همین خواب تکرار شد و تکرار شد
چشمامو که باز کردم صدای افتادن چیزی اومد و باد پرده را تکون داد
گفتم حتما زلزله اومده و به خاطر زلزله بیدار شدم
بعد دیدم هوا طوفانیه
اگه دیشب قرص خورده بودم شاید اینقدر بد نمیخوابیدم
نشستم لگوها را مرتب کردم و یه خونه ساختم و حالم خیلی خیلی خوب شد
خرید این لگوها فکر بسیار خوبی بود
ماکارونی امشب را بخورم دیگه رژیم و ورزش را شروع میکنم
و چربیهای لعنتی را کم میکنم
اصلا 21 روز راه میندازم ولی امشب غذا میخورم!
داستان آهوی ختن و کیمیا خاتون و شمس و مولانا و این هوای بهاری و حال دگرگون من و دلتنگی