برای تصور یک داستان یک خیال یک رویا یا هر اسم دیگه تو گوگل مپ فاصله مکانی و زمانی را دیدم و مسیرهای دسترسی و ساعت حرکت اتوبوس و قطار و هواپیما هم چک کردم و جوری صورت واقعی بهش دادم که انگار امروز این سفر را رفتم اتفاقا خیلی هم خوش گذشت
تراپیست عزیز زنگ زده صداشو که شنیدم غم عالم به دلم ریخت بس که افسرده حرف میزنه میگه می خواستم صداتو بشنوم بهش گفتم حالم خوبه و خودم می تونم حالمو خوب کنم
مال من میشی صبر کن یه ذره
دیدی گفتم جون دو تامون
چقدر دنیا اینجوری خوبه برامون
که هست دلم پیش دلت
مهراد جم
رنج سنی که میاد پایین بایدم با آهنگای مهراد جم عاشق بشم
وقتی با لاک یاسی کنار اومدم با اینم کنار میام
چرا که نه اینم یه مدلشه
قبل عید جوگیر شدم و برای ... بیعانه دادم که بعد عید شروع کنم حالا پشیمون گشته ام و پول را امروز پس گرفتم
زین پس شب عید ها از این کارا می کنم خودم که اسفند و فروردین پول ها را به باد میدم حداقل بدم دست کسی دیگه آخرای فروردین پس بده از فقر و فلاکت نجاتم بده
تو برنامه غذایی امروز ۴ قاشق پلو بود فکر کردم یه ذره پلویی که تو بخچال دارم کمه و پلو بپزم گفتم قبلش قاشق کنم ۷ قاشق بود
اینکه غذای گنجشکه من از اینم باید کمتر بخورم؟ چرا زندگی به اینجا رسید
برای اردیبهشت روزشماری می کنم نه فقط برای گرفتن حقوق و پایان بی پولی فروردین و غیره بلکه برای شروع دوره جدید با استاد جان و می دونم این دفعه هیجان انگیز تر از قبله
شب پنجره را باز میذارم از گرما خفه نشم صبح یخ می زنم برای اینکه صبح یخ نزنم شب پنجره را می بندم از گرما خفه میشم
چرا نمی تونم تنظیم کنم
امشب معنای لاغری را از دست دادم یه بشقاب پاستا خوردم بعدم همراه با سریال دیدن تخمه ژاپنی های عید را خوردم و از کرده ی خود دلشادم
فرانکل در کتاب در جستجوی معنا میگه برای پشت سر گذاشتن هر سختی و رنجی باید معنایی از اون رنج پیدا کنیم تا تحملش آسون تر بشه دارم فکر می کنم برای رژیم گرفتن چه معنایی پیدا کنم تا بتونم از شیرینی و آجیل های مونده از عید بگذرم و شکمم بشه مثل تره بار پر از کاهو و خیار و هویج
امشب راحتتر می خوابم
خواهر بزرگه میگه به مامان گفتم کاش فلانی بیاد خواستگاری تو
مامان هم گفت اتفاقا منم بهش فکر کردم بعد اضافه کرد که من فلانی را دوست دارم فقط کاش شغلش راعوض می کرد تو چی میگی گفتم شغلش برام مهم نیست گفت پس چی ازش خوشت نمیاد گفتم خواهر جون من حوصله شوهر داری ندارم
اومدم خونه فلانی زنگ زده میگه من کی بیام عیددیدنی خونه مامانت گفتم تو که تازه اینجا بودی نمی خواد بیای ازت توقع نداره
این وسط همه جوره تلاش می کنم تا این وصلت جور نشه ولی از روزی می ترسم که همشون دست به یکی بشن
طرف کلی حس هنری گرفته و استوری گذاشته وساز می زنه وسط این استوریا تا برم استوری بعدی هی موزیکی که قبلا گذاشته بودم پلی میشه و شمایل زاده می خونه« آخرش فدات میشم اما نه حالا حالا »
اصلا مهم نیست به حس هنری یارو ... شد من چرا ساعت ۱ بامداد باید این ریمیکس را گوش بدم
روزی که رفتم مدرسه برای فیلم برداری معاون گفت باید از مدیر اجازه بگیری مدیر هم که شکر خدا هیچ وقت نیست بهش زنگ زدم گفت اشکال نداره ولی بعد که فیلم آماده شد بفرست من ببینم که اگر جایی پخش شد در جریان باشم و براش توضیح دادم این فیلم برای چی ساخته میشه و قرار نیست تعداد زیادی ببینند
فیلم را چند روز پیش براش فرستادم هیچ عکس العملی نشون نداده فقط امروز پوستر جشنواره معلم هنرمند را فرستاده تو گروه که بخشنامه اش از آذر اومده بوده و امروز قرار بوده روز آخر ارسال فیلم ها باشه که البته تمدید شد
من که ادعایی ندارم و این کار فقط به نمونه کار برای رفع تکلیف بود ولی وقتی می بینم همه تعریف می کنند و استادمون که تحصیل کرده ی آمریکاست و حرفه ای کار میکنه اینقدر از فیلمم تعریف می کنه وهر جلسه و برای هر درسی فیلم منو مثال می زنه و درباره ی ثانیه ثانیه ی اون فیلم نقد مثبتی داره می فهمم که کار خوبی از آب در اومده
و دیگه مطمئن شدم .... بودن یکی از شروط مدیریته و این زنک اگه اظهارنظر می کرد از درجه ی ... بودنش کم میشد
دنبال یک روانپزشک خوب بودم گفتند هزینه ی یک ربع مشاوره اش میشه ۱۱۰ تومن
اقصی نقاط خونه یاداشت چسبوندم و روش نوشتم ۴۴۰ تا یادم بمونه هزینه ی یک ساعت غصه خوردن چقدره و از این لحظه به بعد من شادترین انسان روی زمینم
در سنگدلانه ترین وضعیت به سر میبرم و از این حال خودم می ترسم
در سنگدلانه ترین وضعیتم و از این حال خودم می ترسم
اتفاقاتی که در قلب و ذهنم افتاده جالبه قلبه کلا یه جوری آروم آروم می تپه که انگار آب از آب تکون نخورده ذهنه هم میاد بره به اون سمتی که نباید ولی فوری به خودش میاد و اینجوری دست به یکی کردن تا حال من خوب بمونه و این شده که امروز بهتر از همیشه ام فقط خسته ام
خسته از سفر بیست و چند ساله ای که فقط دور خودم چرخیدم
چند روزه بی اشتهام و وزنم هم داره کم میشه ولی خوشحال نیستم چون می ترسم نشونه بیماری باشه ناهار و شامم یکی شده بدون احساس گرسنگی االان که .... و حسابی ترسیدم و طبق معمول فکرم رفت رو سرطان و مرگ هنوز ناهار هم نخوردم و از شدت ناراحتی ضعف کردم و نمی تونم کاری بکنم دیگه خسته شدم از این همه ناراحتی بسه دیگه اصلا هر چی می خواد بشه به جهنم
غیر از کارهای مدرسه که تقریبا تمام وقت مشغولم امروز کلی کارای دیگه هم از لیستم خط زدم پرداخت قسط و قبض و ورزش و آشپزی و تماس برای یه کار بانکی و پیام دادن برای یه اشتباه تو یه قرارداد و پیگیری یه بسته ی پستی و تبریک و ذوق برای کنکوریا و احوال پرسی کرونایی ها و هماهنگی برای وقت دکتر و چای خوردن با خواهر و خالی کردن گوشی وزبان خوندن و کتاب گوش دادن و فیلم دیدن همراه با ناهار و ....
درست کردن فیلم و ادیت و آپلود و جواب دادن به پیام بچه ها و اولیا و معاون مدرسه و همکارا هم انگار نون شبم شده و دائما مشغولم
حالا وسط این همه کار چرا من باید کابینت را بریزم بیرون و بچینم رو اپن و وقت نکنم جمعش کنم و بشه آینه دق؟
من هنوز زنده ام پس آدم با ۱۵ ساعت نشستن سر گوشی و لپتاپ نمی میره
دیگه حس و حال غصه خوردن هم ندارم چند دقیقه ناراحتم بعد میرم رو فاز به جهنم و به زندگی ادامه میدم
10 ساعته که دارم با خودم می جنگم که امشب پاستا نخورم
اینقدر این هفته خطا داشتم و دسته گل به آب دادم که دلم می خواد بمیرم و البته اینجا نمی نویسم تا فراموش بشه
نمی دونم چرا اینقدر گیج و حواس پرت شدم و باید یه تمرین اساسی برای تمرکز گرفتن داشته باشم
فردا صبح ساعت ۷ باید مدرسه باشم و دو شیفت مدرسه را آنلاین و حضوری طی کنم وهنوز هیچ کاری نکردم
می خوام استرس نداشته باشم ولی بیست و چند سال تجربه ی کاری کشک و فردا باید حواسم باشه با شیوه ی جدید تدریس آنلاین دسته گل به آب ندم عصر هم باید تلاش کنم تو کلاس حضوری زنده بمونم
از صبح دارم با خودم دعوا می کنم که چرا هیچ کار دیگه ای برای کسب درآمد بلد نیستم تا حداقل امسال خودمو از جهنم مدرسه خلاص می کردم
مثل کسی که از یه مریضی سخت در اومده بی حالم و سرگیجه و ضعف دارم و تمام روز رو تخت بودم
چیکار کردم با خودم
کتاب های فیزیک همه رفته تو انباری و کتابی که باید خصوصی تدریس کنم را دانلود کردم و تا بازش کردم حالم بد شد
چرا اینقدر از فیزیک فراری شدم این همه عمری که برای این درس گذاشتم به باد رفته
الان برای تدریس به هیچ کتاب و جزوه نیاز ندارم حتی به نمونه سوال هم نیاز ندارم و می تونم خودم ۱۰۰ تا جزوه و نمونه سوال بنویسم
ولی فکرشو که می کنم انگار یکی می خواد خفه ام کنه
فقط تو رودروایسی با دوستم موندم وگرنه شدیدا دلم می خواد تماس بگیرم و بگم بچه را نیارند
در انجام کارهای وقتگیری که به چشم هیچکس هم نمیاد مهارت زیادی دارم
حوصله نداشتم آخرین پاورپوینت امروز را درست کنم و هر کاری کردم مثل فکرای بی ربط و درهم که چند تاشو اینجا هم نوشتم
کلی هم غصه خوردم برای کنکوریا ، برای دلتنگی عشقم و نگرانی مامان محمد حسین
همه چی هم خوردم آخریش قره قوروت بود
ولی بالاخره پاور را درست کردم
همیشه وسط تابستون دلتنگ پاییز میشم و امسال انگیزه ی بیشتری دارم برای تموم شدن این تابستون نحس بی خاصیت
اینقدر رفتم تو حس که پاییز سیمین قدیری گوش می کنم
فیلمها را تو خود inshot ذخیره می کنم بعد تو لپتاپ هم کپی می کنم ولی بازم استرس دارم چون از حواس پرتیام خاطره خوبی ندارم
از همه بدتر اینکه جدیدا وسواس گرفتم و دائما دارم گوشی مرتب می کنم و الان زدم یکی از فیلمها را پاک کردم و جوری زدم رو لپم که هنوزم درد می کنه و بعدش یادم افتاد چند جا ذخیره شده دارم