دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

موسیقی زندگیم از  le moulin  داره میرسه به شب شب شعر و شوره

اولش فکر کردم متولد یک ماه بودن خوبه و یه فال می خونم ولی حالا درگیر این شدم که وقتی تو فال نوشته منت کشی نکن تا خودش بیاد با منه یا اون 

چقدر بهت اصرار کردم  توجه نکردی گفتم لابد صلاح نیست 

وضع الانم صلاحه؟می خواستی این بشم ؟ پس مبارکت باشه 

همسر کرونا بیاره تو خونه

دوز اول

واقعا از این همه استرس و غصه خوردن خسته شدم ترجیح میدم شهرام کاشانی طفلکی گوش بدم  

هفته پیش به صورت ناگهانی تمام بدنم خارش گرفت و قرمز شد مثل تاول های خیلی بزرگ یه پماد ضد حساسیت زدم و سیتریزین خوردم و به توصیه یک دوست گلاب رو بدنم اسپری کردم قرمزی ها رفتن خارش تموم شد ولی یک هفته است  بو حرم میدم 

هر چی دوش می گیرم کیسه و لیف می کشم، ملافه و لباس  می شورم بازم بو گلاب احساس می کنم و چقدرم بدم میاد از این بو 

به اون دوست هم که اعتراض کردم که این چه توصیه ای بود گفت وا مگه چشه بو به این خوبی 

می بینم که  چه وضعی داره ، شبا دیر می خوابه صبح زود بیداره تا به پایان نامه اش برسه  ولی  بازم ازش دلخورم  و بدون اینکه بدونه رفتم تو فاز قهر.چرا؟ چون مرض دارم و درمان هم نمی کنم

میگه ب ۱۲ تو گوشت و مرغه میگم خب تو سوسیس کالباس هم بالاخره یکم گوشت و مرغ هست پس ویتامین دارن فقط کنارش نیترات و آت آشغال هم هست

کارخونه های سوسیس کالباس باید به من حق الزحمه بدهند که علاوه بر  خوردن آت آشغالاشون ازشون دفاع هم می کنم

اینکه از یاد بردیش کافی نیست 

باید از یاد ببری که از یاد بردیش 

احمد خالد توفیق

_داری چیکار می کنی 

_مطالعه می کنم 

_درباره چی 

_خارج شدن باد وسط یوگا 


چشمای پف کرده از گریه ی زیر دوش

بعضی ترکیب طعمها را خیلی دوست دارم مثلا ترکیب شیر و خرما هنوزم بهترینه با اینکه چند ساله دهن به شیر نزدم ولی  هوس می کنم
خوردن چای با قند وسط خوردن نون پنیر گوجه مزه ی لقمه ی بعد چای را هزار برابر می کنه 
دیگه هندوانه نمی گیرم چون از خوردن نون سنگک و پنیر و هندوانه واقعا سیر نمیشم و تا مرز ترکیدن میرم
و...
 حالا مدتیه ترکیب بادوم و بیسکوئیت hibye شده طعم دوست داشتنی جدید و چاق کننده

بدون مامان تنهاترین انسان روی زمینم 

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

در حالی که تو گروه فامیلی کلی جر و بحث سیاسی کردم و زدم تو پوز بعضیا تو خلوت خودم کلوچه می خورم و به واکسن کرونا  و قلب بی عشق و چراغ مطالعه گربه ای فکر می کنم 

یعنی تا آخر عمرم نمی تونم کسی را عاشقانه دوست بدارم؟

برای قلبی که بیشتر عمرش عاشق بوده چقدر دردناکه 

تازه الان یادم اومده نصف شب خواهرم و داماد از سفر برگشتن از پنجره دیدمشون و یادم اومد صبح تی وی روشن کردم والیبال دیدم ست اول را ایران برده بود دوباره خوابم برد دو باره بیدار شدم نتیجه را دیدم ولی یادم نیست دفعه بعد با صدای یه آخوند بیدار شدم والیبال تموم شده بوده این وسطا خواب پدر شوهر مادر شوهر سابق هم دیدم 

وقتی می خوابم مغزم از دایره ی گردون خارج میشه فقط این دست و پاهام یه حرکتایی میزنند

چرا به اون آدمی که عکس تیله هاشو گذاشته بود پیام نمیدم و بگم سعیده را برام پست بکنه 

چرا برای داشتن قدیمی ترین دوستم کنار خودم تلاشی نمی کنم 

دوستی که سنگ صبورمه

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

 برای دلتنگی هایی که قبلا داشتم دلم تنگ شده

دوباره موسیقی متن زندگیم شده le moulin و این آرامش را دوست دارم 

فردا قراره خیلی تنها باشم همه رفتن این طرف و اون طرف و من موندم و یک جمعه ی کرونایی که خیلی جاها بسته است 

فکر می کنم با یه دوست قرار بذارم 

 می تونم برم خونه میم یاد خونه بهم ریخته اش میفتم عصبی میشم 

می تونم با سین شام برم بیرون ولی خاطره ی بیخود آخرین رستوران حالمو بهم میزنه یه کرم سبز وسط بشقاب سالاد یه کافه لاکچری 

خب به پ میگم بیاد اینجا یادم میفته دفعه پیش بی اجازه رفت سر یخچال و کابینتم و درسته از راحت بودنش خوشم اومد ولی می ترسم این دفعه کشوهامو زیر و رو کنه 

با الف برم پل طبیعت .نه .همش می خواد ناله کنه 

خودم تنهایی برم شربتخانه اون خونه قدیمی .نمیشه با میم قرار بود بریم و تنهایی برم قهرمون شدیدتر میشه 

یهو دلم تیر میکشه علائم پر پر شدنه اینکه حوصله هیچکس هم ندارم دلیلش همینه 

اگه فردا پر پر باشم دیگه ددر نمی خوام

father 

Florian zeller

وقتی حالم خوبه لعنتی هیچی نمی تونه غمگینم کنه حتی صدای داریوش 

اون لحظه ای که می فهمم درونم اتفاقی افتاده و  یه مرحله ی دیگه از زندگی را پشت سر گذاشتم و بزرگتر شدم 

به امید دیدار 

مرد ایرانی در برابر رنگ چشم روشن ذلیل است ذلیل 

قرار بود بد بگذره ولی عجیب هیجان انگیز گذشت 

همین غیر قابل پیش بینی بودن زندگی را دوست دارم حتی اگه گند بزنه به حالم 

یه جایی هست نزدیک اصفهان بین پلیس راه و شاهین شهر 

عصر جمعه تو اون مسیر باشم چه برم چه بیام از شدت غصه و دلتنگی تا مرز دق کردن میرم 

نمی دونم آلبالو چه خاصیت هایی داره فقط می دونم بهترین درمان برای آلام روحی منه

احساسات را به پرندگان داخل بازار سر پوشیده تشبیه می کنه و میگه فقط تماشاشون کنید تا برن 

خب من اولین بازاری که تو ذهنم میاد قیصریه است که  تصورش یه دنیا احساسات برام میاره چطور فقط تماشا کنم ؟

دعوای پسرهای کیارستمی چقدر ناراحت کننده است 

از خونه همسایه صدای دعوا میاد . خانمه میگه برو بیرون وگرنه خودمو می کشم 

فکر می کردم ساختمون بغلی باشند ولی در یکی از ساختمونهای روبرو باز شد یه آقا با موهای جوگندمی با زیرشلواری و عرقگیر اومد بیرون بقیه اش را ندیدم که نگاش نیفته و خجالت بکشه فقط صدای فندکش اومد که سیگار روشن کرد بعدم چند دقیقه سکوت بود بعد صدای در که معلوم بود رفت داخل

سال اول ازدواجمون وقتی که هنوز دعواهای خودمون شدت نگرفته بود آپارتمان بغلی دعواشون شد خانومه با خشونت آقا را انداخت بیرون بعدش ما رفتیم بیرون خرید و آقاهه را بیرون دیدیم که همون اطراف قدم میزد بعدم آخر شب اومد خونه 

هر دو مورد خیلی با شعور بودن که زودتر خودشون نرفتن بیرون چون زن باید جیغ و داد بکنه و خالی بشه و با شعورتر بودن که وقتی به زور انداختنشون بیرون مقاومت نکردن و تا آرامش بعد طوفان صبر کردند ولی حتما یه بیشعوری کرده بودن که کار به اینجاها کشیده 

منتظره من خبر بدم  نمی دونه من کلا آدم نرویی هستم و از نرفتن سر هر قراری خوشحال میشم 

حتی مهم ترین قرارهای زندگیم را به زور میرم آما وقتی رفتم میرما 

الان هم که این همه بهانه ی خوب دارم 

 دلتا اومده 

کافه ها بیرون بر شدن 

گرمه 

برق ها میره  

سردرد دارم 

دپ شدم

فعلا هم که چند روز به بهانه ی پریودی پیچوندم 

زندگی قشنگتر میشد اگه من اینقدر سخت نمی گرفتم

چند روز بود  موسیقی یک فیلم تو سرم بود و نمی دونستم مال چه فیلمیه 

 موسیقی املی بود Le moulin و این چند روز یا گوش میدم یا خودم صداشو در میارم چون موزیک متن این روزهای کشدار زندگیمه 

می خوام به بدنم احترام بگذارم و هر چی میلش میکشه بهش تقدیم کنم شاید کوتاه بیاد و کمتر بهانه بگیره ولی الان نمی تونه بین آبدوغ خیار و ساندویچ ژامبون سرد هایدا یکی را انتخاب کنه

لابیرنت سیمانی پارک نیاوران 

 ذغال اخته 

بعضی خاطرات را نیاز نیست بنویسم همینا کافیه تا خاطره ی اون روز یادم بیاد


نگاهم میفته به کتابخونه چند تا کتاب قطور دارم که از کتابخانه پدرم آوردم نخوندم هم عیب نداره همین که یاد پدرم میفتم خوبه

 اینکه کجای اتاق می نشست چطور کتاب می خوند موقع خوندن برای ما هم تعریف می کرد یا شعرها را بلند می خوند

کشکول شیخ بهایی را باز می کنم  لابلای ورق های کتاب  یه کاغذه  که روش نوشته شده: 

«پدر ای عزیز جانم تو همیشه رهنمایی 

تو بیان وصل جانان تو امید جان مایی  

هدیه ای هر چند ناقابل از طرف کسانی که دل در گرو مهر شما دارند ».

شعر و خط خواهرمه و هر چی فکر می کنم یادم نمیاد هدیه چی بوده 

یه پاکت هم هست و داخلش زشت ترین کارت عروسیه روی پاکت نوشته سرکار خانم مژگان ... و روی پاکت کلی نوشته هست

کارت عروسی منه چون  مژگان را تلفنی دعوت کرده بودم  کارت به دستش نرسیده و معلومه مونده  رو طاقچه و خواهر کوچیکه رو پاکتش آهنگ یارا یارا گاهی علیرضا افتخاری را نوشته :به شمیم کویت ای گل ....

بد خط هم نوشته معلومه همین حوری که از تلویزیون گوش میداده نوشته 

خاطرات اون قسمت زندگیم را دوست ندارم حالم خوش نبود زندگی قشنگ نبود و تو همون قسمت سیاه پدرم را از دست دادم 

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی...

میگم دارم گریه می کنم ، من واقعیم همینه، یه خر احساساتی هستم نه اون چیزی که تو میشناسی ،میگه اتفاقا اینا با هم تناقض ندارند