دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دوز دوم

فال نه تنها خرافاته بلکه می تونه خطرناک باشه مثلا اگه فال روزانه خودم را چند ساعت زودتر شنیده بودم فکر می کردم امروز قراره شروع یک رابطه احساسی شدیدا عاشقانه باشه و ممکن بود روی رفتارم اثر بذاره ولی خوشبختانه وقتی فال را شنیدم که بعد از یک نبرد خونین مجازی یک انسان بیشعور را بلاک کرده بودم و رابطه  شروع نشده در نطفه خفه شده بود

اون دوره از زندگی که تو دستشویی هی داد می زدیم مامان و کسی نمیومد ما رو بشوره محتاج ترین دوره زندگیمون بود

دلم شمال می خواد فقط برای اینکه برم کنار دریا عشق نمی میره منصور گوش بدم و زار بزنم  برای عشقی که تو دلم مرد 

دو ماه پیش یه نظرسنجی گذاشته بود منم نوشتم پر فالوری به مردم تذکر بده ماسک بزنند که جوابم یه مشت پرت و پلا گفت و توهین کرد و بلاک کرد دوباره از بلاک در آورده لینک اون  پیج منو دیده اومده میگه عکاسی میگم نه میگه بریم عکاسی میگم نمی خوام دوباره کلی توهین کرده و چون همشهریه می ترسم آشنا در بیاد و نتونستم جوابش را اونجوری که میخوام بدم و سکوت کردم آخرش معذرت خواهی کرد 

الان نه ناراحتم نه عصبانی فقط دلم براش می سوزه که اینقدر بیشعوره

مردم واقعا حالشون بده و شاید حق دارند 

اگه قراره  از آدمها  توقع نداشته باشیم که در لحظات غمگین  و تنهایی کنارمون باشند اگه نتونیم شادیمون را براشون تعریف کنیم اگه نتونیم از دلشوره و نگرانیامون براشون بگیم اگه برامون وقت نمیذارن  پس می خواهیمشون چیکار 

 چرا باید این همه آدم بی خاصیت تو زندگیم باشه 

 مشکل دارند درگیرن حوصله ندارن خب برن با بدبختی خودشون سَر کنند چرا سیاهی لشکر زندگی دیگران میشن 

حرفم بزنیم میشیم غرغرو، بهانه گیر، مهرطلب، بی عاطفه ،نامهربون 

خبر خوش اول اینکه ۵ روز از شهریور رفت بدون اینکه بفهمم چه جوری رفت خبر خوش دوم اینکه اول مهر پنج شنبه است خبر خوش سوم اینکه هنوز زنده ام 

_میگم ماسک بزن میگه من جایی نبودم میگم مهمونی بودی من که جایی  نبودم ماسک زدم میگه تو دیوانه ای  منم دیوانگی را نشونش دادم پاشدم اومدم خونه خودم 

_میگم می خوام برم تور میگه کروناست میگم ۳ تا ماسک می زنم و فضای بازه میگه بشین تو خونه اون وقت هم دیروز هم امروز خودش بیرون بوده 

_میگم حالت چطوره میگه شیره تریاک خوردم بهترم 

_میگم مراقب خودت باش میگه تو شرکت همه  رعایت می کنند میگم چند نفرید تو یه اتاق میگه ۱۵ نفر 

_میگم نمیام اونجا کرونا میگیرم میگه من که جایی نمیرم میگم فردا شب چیکاره ای میگه هم خونه ایم مهمونی داره همینجام میگم کیا هستن میگه بچه های کلینیکشون

_میگم نرو خونه فلانی میگه فلانی خیلی رعایت می کنه ترس نداره میگم اتفاقا چون رعایت می کنه میگم نرو چون از رفتنت خوشحال نمیشه 

_میگم چرا رفتی بالا میگه کسی که نبود فقط فلانی و فلانی و فلانی و فلانی و فلانی و فلانی و بچه هاشون بودن شوهراشون هم تو هیئت بودن

این همه نصیحت و مشاوره و ... اثر نکرد آخرش یه فال تاروت ضربه نهایی را زد و با حرفای ترسناکی که زد آخرین رشته دلبستگی را پاره کرد

تو اینستاگرام می چرخیدم چشمم خورد به عکس سین  

همون پسر بچه ی خوشگل که هم بازی بچگیام بود بعد نوجوون خوشتیپی شد و بعد با مادرفولادزره ازدواج کرد و بعد افتاد به دختر بازی و طلاق گرفت 

 همیشه زیر زیری ازهم خوشمون میومد ولی از ترس پسرای فامیل جرات نداشتیم صمیمی بشیم و حالا که هر دو آزادیم کاش یه راه ارتباطی باز بشه بینمون و با هم دوست بشیم و حتما بعدش رسوایی به بار میاد و همه میفهمن و شاید میم دست از سرم برداره 

 تنها راه نجاتم همینه

اونی که می تونه سر دردم را خوب کنه

در این اسارت خانگی ماه گند شهریور را چگونه طی کنیم

می خوام به گذشته فکر کنم می خوام نگران آینده باشم ولی دیگه حوصله ای برای فکر کردن نمونده 

حتی الان هم برام مهم نیست به جهنم هر چی می خواد و هر طور می خواد پیش بره 

کسی که وقتی پریودم منو عاشق خودش کنه قطعا با بقیه خیلی فرق داره 

نمیدونم چی داری که شبیه مهره ماری که چشام میگیره

باید زودتر میدیدمت همین الانشم برای بودن دیره 

ناصر زینلی

تکه هایی از یک کل منسجم 

پونه مقیمی


سری before را برای بار چندم دیدم 

دشمنیمون سر جاش  ولی  عدس پلو نذری را میفرستم برات 

نصف شب که بیخوابی زده بود به سرم با یه صدای عجیب درگیر بودم که از تو متکام میومد صداهایی با فاصله منظم مثل صدای اره برقی همش فکر می کنم چه قسمتی از خونه داره خراب میشه یا گسل های تهران فعال شدن گردو هم بیدار شد و گفت صدای لوله های آبه و منتظر یه فاجعه بودیم که صدا قطع شد و معلوم شد داماد طبقه پایین این پهلو اون پهلو شد و خر و پفش قطع شد 

معین هنوز به اصفهان برنگشته و دلش پر از غمه  و تموم دنیا براش جهنمه ، هر چی  از سوز دلش بگه به خدا بازم کمه چه کنه با کی بگه عقده دل را پیش کی خالی کنه و دردش را با چه زبون به این و اون حالی کنه

چطور بعضیا را هیچی ناراحت نمی کنه و چطور همه چی منو ناراحت می کنه

یک شنبه غم انگیز

امروز همش دلم گریه می خواد مثلا الان یاد مادربزرگم افتادم و دلم می خواد یک بار دیگه  تو خونه اش ببینمش از پله ها تند تند بالا پایین بره مامانمو صدا کنه با پدربزرگم دعوا کنه کشمش پلوی خوشمزه بپزه و همین جوری که ساکته به کارهای ما نگاه کنه و من احساس کنم یه دختر خنگ دست و پا چلفتی ام ولی نبودم وگرنه اونقدر بهم امیدوار نبود و ازم انتظار موفقیت نداشت 

دوباره میرم فیلم خاکسپاری را می بینم گریه ام بند نمیاد. اون پسر چطور چسبیده بود به جنازه ی مادرش .مادرش چقدر قربون صدقه موهای فرش میرفته .الان  چطور تونست این بچه را تنها بذاره
 استرس می گیرم نمی خوام بچه ام بی مادر بشه.از بیرون اومدم دستامو درست شستم؟ برم آب نمک قرقره کنم .تو دسشویی  نگاهم میفته به صورتم ریمل و خط چشمم از شدت گریه همه صورتمو سیاه کرده آب نمک بینیمو می سوزونه ، فکر می کنم این چه بلایی بود که سرمون اومد و دوباره  گریه

از خاکسپاری و جنازه و قبر همکارمون فیلم گذاشتن تو گروه و دوباره قلب درد گرفتم 

خب این چه کاریه تو این وضعیت و شرایط روحی مردم 

همه از رفتنش سوختیم ولی گذاشتن این فیلمها کار درستی نبود 

بمیرم برای پسرش کاش ندیده بودم 

با پیدا نشدن نخ دندانم  فهمیدم فقط مساله بهداشت دهان و دندان نیست از نظر روانی به این کار عادت کردم و پاشم همین الان برم بخرم تا خل نشدم 

اگه قرار بود با غار غار کلاغ مسافری بیاد کوچه ما مقصد همه مسافرای دنیا میشد بس که این کلاغ ها غار کردن

_ تو چرا امسال نرفتی ... 

_ چون امسال تهران بیشتر خوش می گذشت 

باید از یاد ببری که از یاد بردیش 

چقدر این جمله غمگینم کرد چقدر تو مغزم فرو رفت چقدر بهش نزدیک شدم و چقدر حیف 

هر اپیزود رادیو نیست را گوش میدم تا چند ساعت بعدش توانایی زار زدن دارم خب چرا گوش میدم

کسی  بره سفر انتظار دارم ۲۴ ساعت با من در تماس باشه خودم برم سفر کلا یادم میره کی بودم چی بودم کجا بودم چه برسه به تماس با بقیه

و اینه که میگن آدمها را باید تو سفر شناخت حتما که نباید همسفر من شد تنهایی برم سفر ، تنهایی برن سفر باز بنده اخلاق قشنگمو نشون میدم و اینکه نمی خوام تغییر کنم بدتره

_برای چیه من دلت تنگ میشه 

_برای اخلاق گهت

از خونه یکی از همسایه ها صدای روضه میاد چقدر دلم خواست  مثل قدیما آقا روضه خون بیاد بشینم کنار مادربزرگم و های های برای روضه خودم گریه کنم 

اونی که از همه جا بلاکش کردم و بازم عید به عید اس ام اس میده اسمش را جز دوروبریای رییس جمهور تو وزارتخونه دیدم

عکس العملم  چی بود: مرتیکه عنتر 

طرف یه چیزی استوری کرده بود یه کلمه همدردی کردم تا دو ساعت از شرق و غرب و گلوبالیست و طالبان و فاحشه های مغزی و ... می گفت 

منم همین جوری که دنبال نخ دندونم می گشتم فکر می کردم چرا اینستاگرام دکمه غلط کردم نداره 

مردم چه دل پری دارن 


وقتی خونم به جوش اومده غر نزدن سخت ترین کار دنیاست

سرطان 
خودکشی
عفونت بعد جراحی 
کرونا 
کمتر پیش میاد با همکار صمیمی باشم ولی هر چهار نفر دوست های خوبی بودندو تحمل داغشون سخت بود

عشقی بین ما نیست، اما من همه‌ی حواسم به اونه، حرف‌زدن باهاش رو دوست دارم، دیدنش هم همیشه آرزومه. اما نمی‌خوام «محبوبم» باشه، چون «فَـالأحبة دائماً یرحلون»، محبوب‌ها همیشه می‌روند

نزار قبانی


آخرین پیامم را هیچ وقت سین نمی کنه

قبلا فقط می پرسیدن دماغتو عمل کردی میگفتم نه قانع میشدن این یکی گفت نیم رخ شو ببینم 

قبلا هم پرسیده بود لنز داری؟

حالا خوبه کلی ایراد داره همین دماغ کج کوله ما ولی ظاهرا اعتماد کردن برای مردم سخت شده