-
103
پنجشنبه 19 آبانماه سال 1390 13:36
این دفعه نتونستیم تو این راهرو باریک جوری از کنار هم رد بشیم که بهم نخوریم تازه اون موقع فهمیدم دلم برات تنگ شده
-
102
پنجشنبه 19 آبانماه سال 1390 09:55
دو ساعت دیگه اش رفت این زندگی مسخره رو می گم
-
101
پنجشنبه 19 آبانماه سال 1390 09:16
8 صبح نت گردی می کنم یکی دستش را گذاشته رو آیفون و بر نمی داره وحشت زده بلند می شم مهمونه؟ مادر شوهره دلمه درست کرده برامون آورده الان که صبحه! فصل دلمه هم که نیست مامانمه اومده حالمون را بپرسه حال کیو؟ ما که چیزیمون نیست آخ آخ اومدند ماهواره را جمع کنند صدای زنگ همسایه هم میاد خودشونند کاش بچه همسایه در رو باز نکنه...
-
100
پنجشنبه 19 آبانماه سال 1390 08:51
هنوز یک ماه نگذشته, صدمین پست را می نویسم تازه نصف شر و ورایی که تو مخم بود را ننوشتم فکر کن!
-
99
پنجشنبه 19 آبانماه سال 1390 08:48
کشتی شکسته ای که موج دریا انداختتش وسط یه جزیره ناشناخته گیج و ویج داره موجودات رنگ و وارنگی که تو جزیره ولو هستند را نگاه می کنه منم وسط گوگل پلاس
-
98
چهارشنبه 18 آبانماه سال 1390 06:52
زندانبان نمی تونه روح زندانی را پشت میله ها اسیر کنه
-
97
چهارشنبه 18 آبانماه سال 1390 06:51
نرفتن من نه به برف ربطی داشت نه به مسمومیت اون کیکی تولد لعنتی نه به مسابقه شطرنج گردو نرفتم چون خوب نیستم هیچ کس نگرانم نیست نه تو نه مامانم هر دو بهانه مسمومیت را راحت قبول کردید ولی هر دو نمی دونید که من کیک بالا نمی یارم من دارم خودم را رو خودم بالا میارم
-
96
سهشنبه 17 آبانماه سال 1390 18:00
من تو انتظار سکوت تو شروع کردی من تمامش می کنم
-
95
سهشنبه 17 آبانماه سال 1390 17:56
موش و پنیر و یک ماز پیچ در پیچ
-
94
سهشنبه 17 آبانماه سال 1390 15:13
برف پاییزی
-
93
دوشنبه 16 آبانماه سال 1390 04:18
با تشکر از آسمون و ابرا که امشب که من بی خواب شدم منو همراهی می کنند جونم چه رعد و برق و تگرگی
-
92
دوشنبه 16 آبانماه سال 1390 03:22
رکورد زدم 5 ساعت بی وقفه بازی کردم
-
91
دوشنبه 16 آبانماه سال 1390 01:47
روشن می مونم تا بدونی برای نبودن با تو گفتم بای نه برای رفتن
-
90
دوشنبه 16 آبانماه سال 1390 00:02
منو تا این حد خنگ تصور کردی یا واقعا بهتر از این نمی تونی دروغ بگی
-
89
یکشنبه 15 آبانماه سال 1390 17:04
بارون می اومد عجله داشتم از کنار پارک کوچیکی رد می شدم پسر جوونی داشت مهره های تخته را می چید روی میزی که برای شطرنج بود و سایه بان داشت حریفی نداشت نگاهش کردم,اونم نگاه کرد رد شدم بازم نگاه کردم بازم نگاه کرد برگشتم با لبخند پرسیدم تخته؟ گفت آره گفتم می تونم یه دست باهات بازی کنم با لبخند گفت آره بازی کردم بازی زیر...
-
88
یکشنبه 15 آبانماه سال 1390 16:56
برای مریضی که خجالت می کشی به هر کسی بگی بری دکتر و بعد از اینکه شرح بیماریت رو دادی ببینی دکتر بهت لبخند می زنه و می گه شاگردت بوده
-
87
چهارشنبه 11 آبانماه سال 1390 18:12
گرفتار مسخره ترین سوال دنیا شدم.چی بپوشم!
-
86
چهارشنبه 11 آبانماه سال 1390 18:11
این رگبار بارون بی مقدمه به اندازه بوسه بی هوا مزه میده
-
85
سهشنبه 10 آبانماه سال 1390 18:36
گردو ارگش را آورده و به شکل وحشتناکی صداهای ناهنجار در میاره هیچی نمی گم هدفون می زارم و صدای آهنگی که گوش میدم را زیاد می کنم بدتر شد سرسام گرفتم گردو می گه مامان یه آهنگ بزنم می گم بزن اینبار یکی از آهنگایی که بلده را می زنه بهتر شد یه عالمه ظرف نشسته دارم تو خونه انگار زلزله اومده شام نداریم و من خسته ام خیلی خسته
-
84
سهشنبه 10 آبانماه سال 1390 18:36
ماه از پشت ابر بیرون آمد
-
83
سهشنبه 10 آبانماه سال 1390 18:33
از وسط دو تا ماشین که نزدیک هم پارک شده اند رد نشو احتمال تصادفت با گربه زیاده
-
82
دوشنبه 9 آبانماه سال 1390 13:41
می دونی از این موضوع خاطره بد دارم برای همین خواستی توجیه کنی فایده نداره
-
81
دوشنبه 9 آبانماه سال 1390 08:03
همیشه کلی ناله می کرد و از بدبختیاش می گفت مالی,خانوادگی,عاطفی,جسمی منم دلداریش می دادم تا اینکه حوصلمو سر برد ...... نوشته بود حالش خوب نیست نگرانش شدم نوشتم چی شده نوشت جراحی کرده نگران تر شدم دوباره باهاش حرف زدم پرسیدم چی شده گفت می گم تو چه خبر این بار من شروع کردم تا تونستم از بدبختیای داشته و نداشتم حرف زدم...
-
80
دوشنبه 9 آبانماه سال 1390 07:24
آدمهایی که بهشون فکر می کنی و دوستشون داری خودشون خود به خود,بدون تلفن و اس ام اس و ایمیل و مسیج و کامنت و لایک و ... می فهمیدند.
-
79
دوشنبه 9 آبانماه سال 1390 07:19
نمی دونی تو که عاشـــــــــــــــــق نبودی چه سخته مرگ گل برای گلدون گل و گلدون چه شبها نشستند بی بهانه واسه هم قصه گفتند عاشقانه چه تلخه چه تلخه باید تنها بمونه قلب گلدون مثل من که بی تو نشستم زیر بارون زمستون هنــــــــــــوزم این آهنگو دوست دارم
-
78
دوشنبه 9 آبانماه سال 1390 06:53
جانم به این بارون که هنوز می باره
-
77
یکشنبه 8 آبانماه سال 1390 12:23
اینقدر تو هر کاری افراط می کنم؟ صفحه اول یاهو مکعب روبیک... چشمامو می بندم,وسوسه نشم
-
76
یکشنبه 8 آبانماه سال 1390 12:15
می دونم بخاطر تولدت و کادو گرفتن و کیک خوردن هم که شده فعلا دعوا و قهر نداریم ولی نمی دونم تا تولد من پرچم سفید بالا می مونه یا نه
-
75
یکشنبه 8 آبانماه سال 1390 07:29
اون:برای .... رفته بودیم خواستگاری من:آره.شنیدم.مبارکه.چه جور دختری بود؟ اون:خیلی لاغر بود.رنگشم پریده بود من تو دلم:مگه (دور از جون!) رفته بودید گوسفند بخرید؟! من:خب بعد ازدواج چاق می شه اون:پدرش دیابت داره مادرشم ناراحتی قلبی من تو دلم:شما هم ناراحتی مغزی تو روحتون با این معیاراتون
-
74
یکشنبه 8 آبانماه سال 1390 02:59
می گه شتولی؟ مهره اش رو می زنم می گه باهات قهلم هیچی نمی گم می گه چرا اینقدر ساکتی می گم اومدم بازی کنم نه چت ...... کم مونده بود سگ مارس بشه نه, دختر نبود