-
133
سهشنبه 22 آذرماه سال 1390 17:18
تلفن زنگ می خوره گوشی را بر می دارم یه دختر نوجوون سلام می کنه می گه خاله گردو هست؟ با تعجب می پرسم شما؟! می گه خاله منم نازنین دیگه سعی می کنم صدای بچه گانه نازنین را یادم بیارم گردوی من و دوستاش بزرگ شدند
-
132
سهشنبه 22 آذرماه سال 1390 14:53
می گه تابستون یه سفر یک روزه رفتم ... می گم چرا یک روزه؟ می گه یکی از دوستام دعوتم کرده بود می گم نمی دونستم اونجا دوستی داری می گه استانبول که رفته بودم با یه آقای ...ی دوست شدم می گم مرد یا پسر؟ می گه مرد بود ولی انگار با خانمش مشکل داشت می گم چه جوری رفتی؟ می گه برای بلیط هواپیما به حسابم پول واریز کرده بود صبح...
-
131
یکشنبه 20 آذرماه سال 1390 18:48
گردو:هوس لاک کردم من:نمی شه.فردا می خوای بری مدرسه گردو:ناخن ها را شنبه دیدند.دیگه نمی بینند من:چه ببینند چه نبینند باید قانون مدرسه را رعایت کنی گردو:تو لاک دوست نداری به من چه؟من دلم می خواد لاک بزنم
-
130
یکشنبه 20 آذرماه سال 1390 07:23
سالهاست که شهزاده رویاهام را می بینم با هم حرف می زنیم می خندیم تنها کسی که عشق واقعی را تو چشماش دیدم, وقتی نوازشم می کنه تنها کسی که منو به خاطر خودم می خواد غریبه ای که بیشتر از هر آشنایی بهم آرامش میده دیشب هم اومده بوده یادم نمیاد چی شد فقط می دونم بوده حس خوبی که بعد از بیداری داشتم اینو می گه سالهاست که باور...
-
129
شنبه 19 آذرماه سال 1390 23:56
همه را برق می گیره اونوقت برای ما یه دختر ل...ین فرند رکوئست می فرسته!
-
128
شنبه 19 آذرماه سال 1390 19:55
مادر:وفاداری چیز بدیه... آدم های وفادار همیشه تنها می مونن سینما پارادیزو
-
127
شنبه 19 آذرماه سال 1390 19:28
هیچ شام مهتابی کنار هیچ کسی ننشسته بودم یا اگه نشسته بودم حواسم به آفتاب مهتاب نبوده با این حال عجیب با آقامون داریوش همذات پنداری می کنم
-
126
جمعه 18 آذرماه سال 1390 19:38
یک معلم نه ماه با یک مشت بچه زبون نفهم سرو کله می زنه, می شه معلم نمونه مدرسه ,یک دست پارچ و لیوان ایرانی جایزه می گیره و یک فوتبالیست نود دقیقه بازی می کنه می شه بهترین بازیکن زمین,یک میلیون تومان جایزه می گیره
-
125
جمعه 18 آذرماه سال 1390 18:50
غروب جمعه وقتی می خوای از شدت تنهایی به اینترنت پناه ببری بفهمی شارژت تموم شده
-
124
چهارشنبه 16 آذرماه سال 1390 08:57
اولین بار بود که اینجوری سرما می خوردی خودت به خودت می خندیدی که مثل پیرمردها گرم کن پوشیدی خوابیدی و ناله می کنی و شلغم و لیمو شیرین می خوری تا پیرمردی که خیلی مونده ولی کم کم داری سن خودت را باور می کنی
-
123
چهارشنبه 16 آذرماه سال 1390 08:53
دیروز یه حرف خنده دار به مامانم زدم جوری خندید که اشکش در اومد منم از ذوق خنده مامانم, اشکم در اومد
-
122
چهارشنبه 16 آذرماه سال 1390 08:40
لایک که از حد گذشت نادان خیال بد کند
-
121
چهارشنبه 16 آذرماه سال 1390 08:38
رفته بودیم خرید حواسمون به خرید بود گردو بیرون مغازه را نگاه می کرد پرسید مامان اونجا کجاست؟ با عجله برگشتم نگاه کردم دیدم از پشت یه دیوار بلند سقف شیروانی قرمزی پیداست و کبوتری که از رو سقف پرید به نظرم اومد باید انبار باشه یا یه خونه خرابه با بی حوصلگی برگشتم و گفتم نمی دونم و منتظر موندم مغازه دار به حرفاش ادامه...
-
120
جمعه 11 آذرماه سال 1390 07:29
نتیجه سیاست بی پدر اینکه به اینترنت ری..ده شده و گاو و گوسفندای من تو فارم ویل دارند هلاک می شند
-
119
پنجشنبه 10 آذرماه سال 1390 21:56
گردو مریض شده و من مشغولم به پخت و پز غذای مریضی و نبات آب سرد و عرق نعنا هم زدن و اسفند دود کردن و تخم مرغ شکستن دیدم بی حال شده گفتم مثل مادربزرگا شیره گوشت بگیرم بهش بدم بخوره که قابلمه بی آب شد و سوخت یکی نیست بگه آخه منو چه به این کدبانو گیریا حالا موندم با این بوی گندی که تو خونه پیچیده چه کنم الانم با یه دستم...
-
118
پنجشنبه 3 آذرماه سال 1390 10:32
می گی یادمه اون شب برام گل آوردی تو دلم می گم نمی شد اون شب گندو یادم نندازی
-
117
سهشنبه 1 آذرماه سال 1390 17:21
بهت گفتم خوشحالم کردی ولی راستش این بود که ذوق مرگ شدم
-
116
سهشنبه 1 آذرماه سال 1390 17:20
کادو اس ام اس تلفن فیس بوک وبلاگ ایمیل مسیج برای تبریک رسید ولی هنوز هیچ کس منو نبوسیده
-
115
دوشنبه 30 آبانماه سال 1390 17:35
می خواد مثل اون روزا با صدای رعد و برق پا برهنه بدوم تو حیاط و تند تند کمک مامانم لباسهای روی بند را جمع کنم دلم می خواد مثل اون روزا تو حیاط کودکی زیر بارون می موندم,چشمهامو می بستمو و دهنمو باز می کردم بارون زلال بود اون روزا
-
114
دوشنبه 30 آبانماه سال 1390 17:27
دوباره باید بدنیا بیام حوصلشو ندارم بسه دیگه
-
113
دوشنبه 30 آبانماه سال 1390 17:26
فردا می تونه روز خوبی باشه ولی من زهرمار خودم می کنم
-
112
دوشنبه 30 آبانماه سال 1390 17:24
من و این همه تنهایی محاله!
-
111
جمعه 27 آبانماه سال 1390 06:06
کم آوردم خیلی زیاد کم آوردم
-
110
پنجشنبه 26 آبانماه سال 1390 16:44
درد و غم هیچ دو نفری شبیه هم نیست مثل اثر انگشت
-
109
چهارشنبه 25 آبانماه سال 1390 16:49
به این امید,دیگه امیدی نیست
-
108
سهشنبه 24 آبانماه سال 1390 08:28
با روشن بودنم تنهایی کس دیگه را پر می کنم آدم وقتی تنهاست همه را مثل خودش می دونه شاید تنها نباشه شاید دل به روشنی چراغی دیگه داشته باشه ولی اگه تنها باشه این روشنی همراهیش می کنه نیازی به حرف زدن نیست تو همین سکوت هزار حرف زده می شه شنونده باید عاقل باشه می گه رفیق غم نخور من اینجام منم مثل خودتم کله سحر روز تعطیلی...
-
107
سهشنبه 24 آبانماه سال 1390 08:01
اضطراب قبل از تولد گرفتم
-
106
سهشنبه 24 آبانماه سال 1390 07:51
میرم تو کما می فهمم می شنوم می بینم عکس العملی نشون نمیدم دربارش فکر نمی کنم دلم نمی لرزه عصبانی نمی شم خوشحال نمی شم اینا خوب نیست تجربه کردم قبلا این بار داغونم اینم می فهمم
-
105
جمعه 20 آبانماه سال 1390 11:41
دارم تو اف بی فضولی بچه های فامیل رو می کنم یکی از دخترا اسم همسرش را که اضافه کرده تو پروفایلش, همسرش که اونم فامیله براش عشقولانه نوشته اونم عشقولانه تر جواب داده حس خوبی بهم داد همیشه یا تو عروسی دیدمشون یا عزا و تو هیچ کدوم از اینا نمی شه حالت واقعی آدما را دید ولی می بینم که عاشقانه زندگی می کنند و این خوبه...
-
104
جمعه 20 آبانماه سال 1390 08:57