-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 21 شهریورماه سال 1400 23:41
می پرسه کی بر می گردی و یادم میفته تو اون شهر خاکستری هم دلخوشی هایی دارم و باید از این بهشت دل بکنم
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 شهریورماه سال 1400 22:26
موش ها و آدم ها جان اشتاین بک
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 شهریورماه سال 1400 22:26
موش ها و آدم ها جان اشتاین بک
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 14 شهریورماه سال 1400 22:38
مامان که نبود اصلا نگران تنهایی من نبود نه خودش اومد نه دعوتم کرد حالا نگران خواهر کوچیکس که نکنه با وجود همسرش بازم به خاطر نبودن مامان احساس تنهایی کنه اینکه من قوی هستم و به تنهایی عادت کردم یا بقیه منو اینجور می بینند یا ازم لجشون میگیره و فکر می کنند اون که همش بیرونه به جهنم که تنهاس یا شوهر ندارم پس جز آدمیزاد...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 13 شهریورماه سال 1400 01:00
۷ نفر آدم بزرگ و بچه نشستیم تو پیکان . مامان و آقاجون رفتن چهارشنبه بازار برای میرزا قاسمی گوجه بادمجون بخرن.خواهرزاده ام رو پای من نشسته و شیطونی میکنه.یه پیرمرد اونجا بساط کرده .نشونش میدم و میگم اگه شیطونی کنی میرزا قاسم میاد می خوردت.بچه به پیرمرد نگاه می کنه و ساکت میشه.تو جنگل نور می چرخیم یه جای خلوت پیدا کنیم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 10 شهریورماه سال 1400 08:59
میگم مگه پدر مادرت واکسن نزدند میگه نه ما واکسن نمی زنیم تو دلم میگم آره واقعا حیف واکسن که خرج تو تاپاله بشه
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 10 شهریورماه سال 1400 08:55
یه خبرنگار درباره بلایی که کرونا سر خودش و خانوادش آورده و باعث فوت پدرش شده توییت زده و مردم توییت های قبلیش که آمار کرونا را مسخره کرده و بقیه ماله کشی هاش را آوردن کردن تو چشمش توییتر جای عجیبی است کرونا بیماری عجیبی است روزگار عجیب است منم عجیبم که همچنان این چیزا برام عجیبه
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 10 شهریورماه سال 1400 07:59
اون روزایی که ۵ صبح بیدار می شدم و کارامو می کردم ده لایه لباس می پوشیدم بچه طفلک را از خواب بیدار می کردم می شوندم پا کارتون تلویزیون تا خوابش نبره ۶ صبح از خونه می زدم بیرون تا به سرویس برسم تو مسیر خونه تا ایستگاه تو تاریکی زمستون بدنم می لرزید که یکی از این معتادا که سر صندوق صدقه است خفتم نکنه در حالی که همسر بی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 9 شهریورماه سال 1400 00:23
به ماسک اعتقادی ندارند واکسن نمی زنند کارت واکسن جعل می کنند
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 9 شهریورماه سال 1400 00:22
دوز دوم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 8 شهریورماه سال 1400 21:21
فال نه تنها خرافاته بلکه می تونه خطرناک باشه مثلا اگه فال روزانه خودم را چند ساعت زودتر شنیده بودم فکر می کردم امروز قراره شروع یک رابطه احساسی شدیدا عاشقانه باشه و ممکن بود روی رفتارم اثر بذاره ولی خوشبختانه وقتی فال را شنیدم که بعد از یک نبرد خونین مجازی یک انسان بیشعور را بلاک کرده بودم و رابطه شروع نشده در نطفه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 شهریورماه سال 1400 23:24
اون دوره از زندگی که تو دستشویی هی داد می زدیم مامان و کسی نمیومد ما رو بشوره محتاج ترین دوره زندگیمون بود
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 شهریورماه سال 1400 13:38
دلم شمال می خواد فقط برای اینکه برم کنار دریا عشق نمی میره منصور گوش بدم و زار بزنم برای عشقی که تو دلم مرد
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 شهریورماه سال 1400 10:43
دو ماه پیش یه نظرسنجی گذاشته بود منم نوشتم پر فالوری به مردم تذکر بده ماسک بزنند که جوابم یه مشت پرت و پلا گفت و توهین کرد و بلاک کرد دوباره از بلاک در آورده لینک اون پیج منو دیده اومده میگه عکاسی میگم نه میگه بریم عکاسی میگم نمی خوام دوباره کلی توهین کرده و چون همشهریه می ترسم آشنا در بیاد و نتونستم جوابش را اونجوری...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 شهریورماه سال 1400 00:39
اگه قراره از آدمها توقع نداشته باشیم که در لحظات غمگین و تنهایی کنارمون باشند اگه نتونیم شادیمون را براشون تعریف کنیم اگه نتونیم از دلشوره و نگرانیامون براشون بگیم اگه برامون وقت نمیذارن پس می خواهیمشون چیکار چرا باید این همه آدم بی خاصیت تو زندگیم باشه مشکل دارند درگیرن حوصله ندارن خب برن با بدبختی خودشون سَر کنند...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 5 شهریورماه سال 1400 22:49
خبر خوش اول اینکه ۵ روز از شهریور رفت بدون اینکه بفهمم چه جوری رفت خبر خوش دوم اینکه اول مهر پنج شنبه است خبر خوش سوم اینکه هنوز زنده ام
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 5 شهریورماه سال 1400 22:20
_میگم ماسک بزن میگه من جایی نبودم میگم مهمونی بودی من که جایی نبودم ماسک زدم میگه تو دیوانه ای منم دیوانگی را نشونش دادم پاشدم اومدم خونه خودم _میگم می خوام برم تور میگه کروناست میگم ۳ تا ماسک می زنم و فضای بازه میگه بشین تو خونه اون وقت هم دیروز هم امروز خودش بیرون بوده _میگم حالت چطوره میگه شیره تریاک خوردم بهترم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 5 شهریورماه سال 1400 21:53
این همه نصیحت و مشاوره و ... اثر نکرد آخرش یه فال تاروت ضربه نهایی را زد و با حرفای ترسناکی که زد آخرین رشته دلبستگی را پاره کرد
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 5 شهریورماه سال 1400 21:34
تو اینستاگرام می چرخیدم چشمم خورد به عکس سین همون پسر بچه ی خوشگل که هم بازی بچگیام بود بعد نوجوون خوشتیپی شد و بعد با مادرفولادزره ازدواج کرد و بعد افتاد به دختر بازی و طلاق گرفت همیشه زیر زیری ازهم خوشمون میومد ولی از ترس پسرای فامیل جرات نداشتیم صمیمی بشیم و حالا که هر دو آزادیم کاش یه راه ارتباطی باز بشه بینمون و...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 شهریورماه سال 1400 21:35
اونی که می تونه سر دردم را خوب کنه
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 شهریورماه سال 1400 12:07
در این اسارت خانگی ماه گند شهریور را چگونه طی کنیم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 31 مردادماه سال 1400 12:43
می خوام به گذشته فکر کنم می خوام نگران آینده باشم ولی دیگه حوصله ای برای فکر کردن نمونده حتی الان هم برام مهم نیست به جهنم هر چی می خواد و هر طور می خواد پیش بره
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 31 مردادماه سال 1400 09:41
کسی که وقتی پریودم منو عاشق خودش کنه قطعا با بقیه خیلی فرق داره
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 31 مردادماه سال 1400 09:36
نمیدونم چی داری که شبیه مهره ماری که چشام میگیره باید زودتر میدیدمت همین الانشم برای بودن دیره ناصر زینلی
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 مردادماه سال 1400 14:58
تکه هایی از یک کل منسجم پونه مقیمی
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 29 مردادماه سال 1400 22:52
سری before را برای بار چندم دیدم
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 29 مردادماه سال 1400 14:10
دشمنیمون سر جاش ولی عدس پلو نذری را میفرستم برات
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 29 مردادماه سال 1400 11:50
نصف شب که بیخوابی زده بود به سرم با یه صدای عجیب درگیر بودم که از تو متکام میومد صداهایی با فاصله منظم مثل صدای اره برقی همش فکر می کنم چه قسمتی از خونه داره خراب میشه یا گسل های تهران فعال شدن گردو هم بیدار شد و گفت صدای لوله های آبه و منتظر یه فاجعه بودیم که صدا قطع شد و معلوم شد داماد طبقه پایین این پهلو اون پهلو...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 29 مردادماه سال 1400 11:45
معین هنوز به اصفهان برنگشته و دلش پر از غمه و تموم دنیا براش جهنمه ، هر چی از سوز دلش بگه به خدا بازم کمه چه کنه با کی بگه عقده دل را پیش کی خالی کنه و دردش را با چه زبون به این و اون حالی کنه
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 29 مردادماه سال 1400 03:42
چطور بعضیا را هیچی ناراحت نمی کنه و چطور همه چی منو ناراحت می کنه