ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
منتظر بدنیا اومدن فرزند دومش بود
نگران و سردرگم
قبل و بعد از دختر اولشان ,دو پسر را زمان تولد و به خاطر بیماری مادرزادی ناشناخته ای از دست داده بودند
بیماری که شاید به خاطر ازدواج فامیلی شان بود
دکتر از اتاق زایمان بیرون اومد و خبر داد که این نوزاد هم اینقدر گریه کرد که مرد
نوزادی پسر که شبیه قورباغه بود
دوباره باید جسد نوزاد را توی زنبیل قرمز می گذاشت و به تخت فولاد می برد
روی نیمکت نشسته بود و سرش را توی دستاش گرفته بود
صدای آشنایی شنید
همکار آمریکایی اش همراه همسرش به بیمارستان انگلیسی های اصفهان اومده بودند
یه دختر هم سن دخترش داشتند
و خبر داشت که منتظر بدنیا اومدن فرزند ناخواسته ای هستند
زن را داخل اتاق بردند و همکارش کنارش نشست و پرسید چی شده
ماجرا را تعریف کرد
و مرد آمریکایی پیشنهاد عجیبی داد
...........
به خاله خانم, تنها فامیلی که توی اون شهر غریب داشتند زنگ زد
و خبر بدنیا اومدن بچه را داد
فردا صبح مادر و بچه را به خونه بردند
یک دختر سفید و چشم سبز با چند شاخه موی فر طلایی
...............
نکبت ترین تصور از تولدم, وقتی این همه تفاوت بین خودم و بقیه می بینم
این داستان تولد شما بود ؟
نه