فقط ۱۵ روز از بهار امسال را زندگی کردم
دلم می خواد راسته خیابون جمهوری را بگیرم و برم تا آرایشگاه فروغ خانم و همین جوری که موهامو رنگ می کنه هی از بدی روزگار بگه از پسراش تو غربت و بی پولی
بعد با موهای تازه رنگ شده و سشوار شده برم تا ۴راه امیراکرم و مانتوهای بنجل پاساژ زیرزمین را ببینم
برم تا پاساژ حافظ و بندازم تو کوچه برلن و ... نخی بخرم
از لاله زار برم باغ سپهسالار و صندل تابستونی ببینم و از اون مغازه سر باغ تاپ نخی بگیرم بیام تا پاساژ بهارستان و پیرهن نخی قیمت کنم
دلم می خواد تو دل شهر تو شلوغی مردم راه برم دلم حرکت می خواد و زندگی
هر کسی راهش سمت من افتاد
قلب من عمدا اسمتو لو داد
راهشو بستم اگه حسی داشت
پای تو موندن بیشتر ارزش داشت
شادمهر
شد شد نشد نشد ولش کن
فقط ۳ کیلو اضافه وزن و چند سانت اضافه شکم زندگی را برام زهرمار کرده و تمام مدت ذهنم درگیره چرا نمی تونم با خودم کنار بیام
خاله هم مثل خودمه با اینکه تو اون شهر کلی دوست و همکار قدیمی و همسایه داره ولی بیشتر رفت و آمدش با فامیل و خانواده است و برای پیاده روی هم فقط با خاله بزرگه می رفته که به خاطر کرونا چند ماهه نمیرند و اون چند روز چقدر خوشحال بود که با هم میرفتیم می گشتیم و از آدمها و تجربه هاشون می گفت و اینقدر شیرین تعریف می کنه که هیچ وقت خسته نمیشم و جالبه حکایت هایی که میگه خیلی رو ذهنم اثر میذاره مثلا خستگی ناپذیر بودن یکی از همکاراش و پیشرفتش و جالبه که فرداش همون خانم را تو بازار دیدیم و بعد سلام علیک خاله معرفی کرد که خانم ... که دیروز برات تعریف کردم و همون چهره نصفه زیر ماسک تو ذهنم به عنوان یک الگو ثبت شد
صبح هایی که خاله پیام می داد سلام صبح بخیر بریم پیاده روی و منم در حالی که داشتم تند تند کارامو می کردم می نوشتم خاله تا نیم ساعت دیگه حاضرم
الان که دیدم آنلاینه دلتنگ شدم
پارسال قرار بود یه سری عکس با اسم خودم برای سایتش بفرستم و گفتم از سفر که برگردم می فرستم و موند تا سفر هفته ی پیش که دوباره درباره سایتش گفت و گلایه کرد که چرا عکس نمی فرستم و دوباره گفتم بعد سفر و امروز که دید دری وری استوری می کنم پیام داد عکسها را نمی فرستی خب اینکه یه غریبه هم اخلاق منو می فهمه و هی یادآوری می کنه خوب نیست ولی چه اهمیتی داره
آدامس نداشتم و با خرید آنلاین امروز هم یادم رفت بگیرم برنامه ای برای بیرون رفتن هم نداشتم چون برگشتم به روزای اول قرنطینه
منتظر بودم گردو سر راه بگیره که گفت شب با اسنپ میاد پس نمیره خرید
به خاطر این فستینگ هم تا فردا نباید چیزی بخورم پس چیکار کنم که حوصله ام سر نره
خواستم از تفکرات محیط زیستی کمک بگیرم که آدامس مثل پلاستیکه و به محیط زیست آسیب می زنه ولی بی فایده بود
کلافه شدم فکر کردم شاید یه آدامس شیک بقیه پول تو سبد هله هوله ها باشه با نا امیدی سبدو زیر و رو می کردم که یه بسته آدامس نوشابه ای بایودنت پیدا کردم و انگار گنج پیدا کرده بودم
فکر کنم حال سیگاری ها را یکمی درک کنم
از تو خداحافظی کردم قرار نبود دیگه همو ببینیم سوار تاکسی شدم تاکسی از میدون انقلاب پیچید سمت فردوسی ضبط ماشین روشن بود و مرجان کویر دل می خوند همونجا دلم ریخت و فهمیدم عاشقت شدم
تو قالب پلاستیکی بستنی درست کردم خدا خدای مستون بیژن مرتضوی گوش میدم و تخته نرد بازی می کنم
درسته بستنیام به شیرینی اون روزا نبود تخته هم مجازیه و با پدرم نیست خدا خدای مستون هم داره حالمو بهم می زنه ولی یکم حس تابستونای قدیم زنده شد و حالم عوض شد
تو سفر با صدای گنجشک ها وهدهد بیدار می شدم صبحونه می خوردم مرغها را بیرون می کردم و براشون علف می ریختم سوار دوچرخه می شدم و می رفتم تا بهشت
اون وقت امروز از ۷ و نیم که بیدار شدم تا الان تنها کار مفیدم خرید آنلاین بوده و فرندز دیدن
به خاطر رژیم فستینگ حتی صبحونه هم نخوردم
آخه اینم شد زندگی؟
کاش می دونستی الان چقدر بهت نیاز دارم
چطور میشه که از اون حال خوب و پرانرژی می رسم به این پریشانی و افسردگی
سفر عاشق ترم کرد
آخر این سردرد های قبل پرپریت منو می کشه
خاله مریم
قرار بود تو این سفر فکرای جدی کنم کتاب بخونم فیلم ببینم گوشی را مرتب کنم زبان بخونم کارهای سال آینده را شروع کنم و کلی برنامه ریزی های دیگه
ولی بدون هیچ استرسی همه ی کارها را موکول کردم به زمان برگشتن به تهران و در این مدت گشتم و راه رفتم و به عشقم فکرکردم
آخرین تانگو در پاریس
شک داشتم دیدم یا ندیدم ولی قبل مسافرت وقت نداشتم فکر کنم و فقط دانلود کردم و الان که باز کردم تازه یادم اومد که ای داد
باید درطول سفر به یک موضوع جدی فکر کنم و لازم شد خودمو تنبیه کنم چون حس می کنم این مدت که از نظر روحی شرایط خوبی نداشتم دوباره تو بعضی افکار و احساسات زیاده روی کردم با اینکه نتیجه اش را خوب می دونم