دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

1591

دوباره صبح

 دوباره رنگ

دوباره روز 

دوباره جنگ


1590

هیچ خوبی دلتو قرص نمیکنه

قرصتو بخور

1589

فراموشم نکن فراموش نکن

تویی تنها دلیل بودن من

به یاد من باش

فراموشم نکن

معین


1588

در یک عمر مگه چند بار پیش میاد؟

1587

دیگه ندای درونم را  اونقدر دوست ندارم که به خاطرش  هر کاری بکنم

1586

هرگزنمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

1585

میدونستی هر بار بلبل را گوش میدم گریه میکنم

این گریه گریه لعنتی

1584

هر موقع بتونم از قانون کارهای نیمه تمام که ملکه زندگیم شده رها بشوم حتما خوشبخت خواهم شد,

 اگر زندگی را نیمه تمام نگذاشته باشم

1583

احساس هست ولی کم است

1582

این فصل داستان عجیبه

1581

چه سینه سوز آه ها

که خفته بر لبان ما

هزار گفتنی به لب

اسیر پیچ و تاب شد

نه شور عارفانه ای

نه شوق شاعرانه ای

قرار عاشقانه هم 

شتاب در شتاب شد

هایده

1580

39 دقیقه گریه کافی بود

تا تمام عشق و نفرت و دوست داشتن و تحقیرو تمام خودم را بیرون بریزم و به زندگی برگردم

1579

فقط مرگ میتونه چاره کار باشه

1578

سنگ را میتونم آب کنم

1577

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

1576

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

1575

کشتی زندگی همچنان در طوفان حرکت میکنه و امیدی به ساحل آرامش نیست