دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

1092

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

1091

روت تعصب داشته باشه

1090

4 تا بچه قد و نیم قد دارم

1089

ندای درونم

کم کم

داره واقع بین میشه,

متاسفانه

1088

پیامهای یخ زده هم

حالو خوب میکنه

1087

باید خودم را ببرم خانه

باید ببرم صورتش را بشویم

ببرم دراز بکشد

دل‌داری‌اش بدهم، که فکر نکند

بگویم که می‌گذرد، که غصه نخورد 

باید خودم را ببرم بخوابد

  " من" خسته است

علیرضا روشن

1086

به جای شمع,

رو کاکتوسم تمرکز می کنم

1085

منو ببخش 

1084

چله نشین تو شدم 

نبض زمین تو شدم 

مرده ی بی دین همه 

زنده به دین تو شدم 

گوگوش

1083

یه روزایی هم هست 

که خیلی بیشتر 

دلتنگتم

مثل امروز

1082

وقتی نیستی

شماعی زاده گوش میدم و 

نادر ابراهیمی میخونم 

و دلم خنک میشه

دو زو سز تز دازا رز مزم 

و چه زیبا گفته نادر ابراهیمی،

"عشق، تن به فراموشی نمی سپارد ، مگر یک بار برای همیشه . 

جامِ بلور ، تنها یک بار می شکند .

 میتوان شکسته اش را ، تکه هایش را ، نگه داشت . 

اما شکسته های جام ،آن تکه های تیزِ برَنده ، دیگر جام نیست . احتیاط باید کرد . 

همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز .

 بهانه ها جای حسِ عاشقانه را خوب می گیرند"

1081

دختر کوچیک نون ولو کن 

سر سینه مادر لالا کن

1080

کلاس کلاس کلاس

درس درس درس 

چه زندگی داریم  

1079

یه مرد ژنده پوش 

که گونی پر از زباله را

با بدبختی 

از پله های پل 

می کشونه بالا 

میتونه آدمو به خودش بیاره

1078

جدا از زمان و مکان،

طراح بهترین لحظه های خوش زندگیم 

خودم بودم

و خواهم بود.

تا چه کسی یا کسانی 

شریک این لحظه های خوب باشند


1076

جیرجیرک به خرس گفت دوستت دارم

خرس گفت الان وقت خواب زمستونیه

بعدا حرف میزنیم

 خرس خوابید

اما نمیدونست

 عمر جیرجیرک فقط سه روزه

1075

چند قطره اشک

به زور آهنگ غمناک 

و کلی فکر ناامید کننده

کافیه برای بی خیالی 

و شروع دوباره



1074

نقطه حماقتم را پیدا کردم، 

جایی بین قلب و معده 

که باعث انقباض قلب 

و سوزش شدید معده میشه 

1073

خود دیوونم

1072

حالم از چس ناله های عاشقانه بهم می خوره

1071

بی تفاوتی,

بهترین عکس العملم

در برابر بدترین اتفاقات

1070

باهات میشه راحت حرف زد

بدون هیچ ترس و نگرانی

برخوردت هم اصلا عوض نمیشه

و هیچ قضاوتی نمی کنی

1070

نمیدونم

تو را بیش تر دوست دارم

یا این آفتاب ظهر جمعه را

1069

با یه پسر ساده روستایی ازدواج کرد

با امکانات صفر ,

ظاهرا توقع زیادی از زندگی ندارند.

نوشته با خوردن بستنی 

تو شب زمستونی

کنار همسرش

احساس خوشبختی می کنه

مادرش هم عمری اینجوری زندگی کرده

نه خونه درست حسابی

نه ماشینی

نه سفری

نه...

ولی زندگی عاشقانه بوده

فقط حیف ناراحتی اعصاب شدید گرفته!

زندگی دروغ نیست

خودمون را گول نزنیم

1068

ام که

نبودن خیلیا

خوشحالم می کنه

1067

یاد دادن احکام محرم و نامحرم

برای پسرهای نوبالغ

و خجالت بعضی ها

و کنجکاوی بعضی دیگه,

سیستم آموزشی تهوع آور

1066

پشت این پنجره ها دل میگیره

غم و غصه دل رو تو میدونی

وقتی از بخت بدم حرف میزنم

چشام اشک بارون میشه تو میدونی

فریدون فروغی

1065

من تغییر کردم,

تو بزرگ شدی,

هر چی هست

داری کشفم می کنی

1064

مادرم تقویم نانوشته ای داره

پر از تاریخ تولد و فوت

و البته بیشتر فوت,

شمسی و قمری,

و انتظار هم داره

مثلا بنده

به عنوان یه نوه خلف

یادم باشه که فلان روز

سالگرد قمری

یکی از پدر بزرگ یا مادر بزرگهاست

غافل از اینکه

من در حد فصل فقط یادم مونده 

به جز یکی از مادربزرگها

که روز سیزده بدر مرد

و فراموش نمیشه.

و در مورد پدر بزرگها

یکی در پاییز فوت کرد

و البته در ماه رمضان,

و این شد

بهانه برای داماد روزه خور ما

که هر سال یادآوری کنه

که پدر بزرگتون

اینقدر روزه گرفت تا مرد

و حرص مامانمو در بیاره.

در هر صورت

سالگرد یه مادر بزرگ و پدر بزرگمه

که در اثر لحظه ای غفلت و حواس پرتی

نفهمیدم مادرم کدوم را گفت

و تعجبم چرا سالهای قبل هیچ وقت

دو سالگرد هم زمان نداشتیم

یا داشتیم و من یادم نمونده

موقع خوردن خیراتی

با عذاب وجدان زیاد سعی کردم

هر چهار تایی را تو ذهنم بیارم

و امیدوارم

هر کدومشون که سالگردشون بود

این نوه ی حواس پرتشون را ببخشند

که موقع خوندن فاتحه روی آنها زوم نکردم

هرچند همشون منو خوب می شناختند

1063

هنوز همون لبخند مضحک را داره 

سوابقش را میخونم,

تقدیر نامه خوارزمی

گواهی نامه ثبت اختراع....

پژوهش در زمینه...

کم کم یادم میاد

میگفت می خواد خوارزمی شرکت کنه

میگفت داره اختراع می کنه

میگفت با ثبت اختراعش فلان می شه و بهمان میشه 

ولی  از نظر من یه تنبل بیکار بود

که تا لنگ ظهر می خوابید

و در جواب غرغرهای من

می گفت الان مغزم کار نمیکنه 

و بیشتر حرصمو در می آورد

هر چی بود و هر چی شد

در نهایت هر دو به هیچ کجا نرسیدیم

1062

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

1061

هرگز انتظاری نداشته باش

 هرگز فرضی نکن

هرگز درخواست نکن

 هرگز تمنا نکن

 تنها پذیرا باش

 اگر قرار باشد٬

 قطعا اتفاق خواهد افتاد

1060

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

1059

خاص:ویژه،برگزیده،منفرد،ممتاز

آنرمال:نابهنجار،غیر عادی

فرهنگ معین 

1058

گاه آرزو می کنم

ای کاش برای تو پرتو آفتاب باشم

تا دست هایت را گرم کند

اشک هایت را بخشکاند

و خنده را به لبانت باز آرد،

پرتو خورشیدی که

اعماق تاریک وجودت را روشن کند

روزت را غرقه ی نور کند

یخ پیرامون ات را آب کند .


مارگوت بیکل

1056

به پیرامون خویش بنگر

 همه چیز در حال تغییر است

 درست مثل یک رودخانه

 که می رود و می رود

 و بعد تو می خواهی که

 به آن آویزان شوی؟

1055

من میگویم 

آدم اگر کسی را دوست دارد 

باید با صدای بلند بگوید

هوشنگ گلشیری

1054

جسارت می خواهد

نزدیک شدن به افکار زنی که روزها

مردانه بازندگی میجنگد

اما شبها

بالشش از هق هق های زنانه

خیس است

1053

به پیام تبریک,

آلرژی پیدا کردم