آدم بدبختی دیگران را که میبینه بدبختی خودش یادش میره
اینقدر ذهنم درگیر قرض بالا آوردن...شده که حوصله ندارم به خودم فکر کنم
روز دوم
اصلا دلم نمیخواد اسفند و بهار غم انگیزی داشته باشم
اصلا خدا را چه دیدی
شاید این بهار هم عاشق شدم
پس دیگه خودم را اذیت نمیکنم و فقط به اذیت دیگران ادامه میدم!
21 روز را از امروز شروع میکنم برای رسیدن به یک بهار عاشقانه و آرام و البته برای اینکه حرفم را به کرسی بنشونم
دچاردوگانگی شدم و همه چی بهم ریخته
روحیه سرکشم هنوز زنده است ولی سنم به جایی رسیده که دلم آرامش و زندگی معمولی میخواد
و این شده که برای رسیدن به آرامش آشوب به پا کردم!
عادت دارم خیلی جدی کاری را شروع میکنم و پیگیر میشم و چند قدم مونده به پایان کار و درست وقتی که خیالم راحت شد که تلاشم نتیجه داد و به هدفم میرسم همه چی را به حال خودش رها میکنم
نتیجه اول اینکه به هر چی و هر کی که بخوام میرسم و نتیجه دوم اینکه به هیچی و هیچکس نمیرسم
هر چی دریا رو زمین داره خدا
با تموم ابرای آسمونا
کاش میداد همه را به چشم من
تا چشام به حال من گریه کنند
اون که رفته دیگه هیچ وقت نمیاد
تا قیامت دل من گریه میخواد
داریوش
تیشرت سفید پوشیده بودی
همین جوری که راه میرفتی موهات بالا پایین میشد
هرچی نزدیکتر میشدی ضربان قلبم تند تر میشد
چرا همون روز بهت نگفتم عاشقتم
هنوز چند فصل از داستان ما ناتمام مونده
ولی بالاخره میرسیم به اینجای داستان که
من و تو روز ولنتاین کنار هم هستیم
من عاشقانه قربون صدقه ات میرم
تو سکوت کردی
با اون لبخند دوست داشتنی ات که بیشتر منو دیوونه میکنه نگاهم میکنی و بعد ...
یاد بهار و پشت بوم و صندلی کارگردانیم بخیر
آسمون آبی و کتاب و چای سبز و گلدونهای شمعدونی و عشق بازی قمری ها
چرا فکر میکنم امسال بهار دیگه اون حال و هوا را ندارم
باید برای بهار امسالم یه برنامه جدید بزارم
کاش این زمستون زودتر تموم بشه
چقدر این چند ماه دنبال این آهنگ بودم و حالا که دیگه تو اون حال و هوا نیستم پیداش کردم
"بازم تو ساحل دریاکنار..."
_میگه دخترش بهش گفته تو عرضه اون کارا را هم نداری پس منت نزار
تو هم میخوای بعدا به من این حرفو بزنی؟
_اتفاقا تو عرضه شو داری ولی تو هم منت نزار
مادر و دختر
هیچ راهی وجود ندارد که شما با تغییر خودتان یک خیانتکار را به یک شخص وفادار تغییر دهید
اگر همسر شما خیانتکار است بدین معناست که او اصلا به شما فکر نمیکند
چرا فکرم اینقدر پراکنده است
پای تخته ایستادم و دارم زاویه متمم و مکمل درس میدم که یهو پاییز میشه
با حال پریشون وسط موزه زمان ایستادم و به خیانتی که بهم شده فکر میکنم
سال هزار و سیصد و سی و هشت خورشیدی
مدرسه نرفته و تو خیابونا قدم میزنه تا زمان بگذره
هر چند قدم از یه رهگذر ساعت میپرسه
از رفیقاش شنیده بود سینما ایران یه فیلم هندی جدید گذاشته
وارد لاله زار که میشه قدمهایش را تند میکنه
نزدیک سینما که میرسه دلشوره میگیره انگار کسی داره نگاهش میکنه
شاید پدرش دنبالش اومده
شاید یه آشنا این دور و بر باشه
سیگار را با پاش خاموش میکنه حداقل خبر سیگاری شدنش به گوش پدرش نرسه
سنگینی نگاه اذیتش میکنه
به شطرنجی بالای سینما نگاه میکنه
نمیدونه که پنجاه و هفت سال بعد دختری به عکس سینما زل زده و پدرش را تصور میکنه وقتی که از مدرسه فرار کرده و.سیگار به دست جلو در سینما ایستاده
عشق تو اتفاق بود نه انتخاب که به خاطر اشتباه بودنش خودم را سرزنش کنم
دل درد شدید پریودی دارم
کارهای خونه تکونی داغونم کرده و بدنم درد میکنه
به شدت خوابم میاد
حال و حوصله و اعصاب ندارم
زنگ بعد با اولیا جلسه دارم
زنگ تفریح باید با همکارا مسابقه شطرنج بدم
شبم مهمون دارم
خونه زندگیم هم بهم ریخته است
خرید هم باید برم
مرگ که نه ولی دوست دارم چند ساعتی از روزگار محو بشم
هنوز به امید آنلاین شدنت پروفایلتو چک میکنم
بالاخره میکشمت
داشتم کمد لباسها را مرتب میکردم
دوباره اتفاقات پنج شنبه یادم افتاد
از ناراحتی چشامو بستم و سرمو گذاشتم وسط مانتوها و پالتو و لباسهایی که آویزون بود
وقتی باز کردم سیاهی مطلق بود
بالاخره سیاهچاله خودم را پیدا کردم
وقتی درباره آتش نشان ها حرف میزدم سکوت کلاس خیلی سنگین بود و غصه را تو چشماشون میدیدم
تو خودم مچاله میشم
هر وقت پلاسکو را می دیدم یاد پدرم را صدا میکردم و میگفتم پلاسکو را ببین و از اون روزا میگفتیم
وقتی همه چی آوار شد نشستیم و اشک ریختیم
با هم رفتیم داخل ساختمون
ازش پرسیدم هیچ وقت کنار حوض نشسته بودی
به فواره ها زل زده بود
پرسید تو که همه تهران را زیر پا گذاشتی چرا هیچ وقت از پلاسکو عکس نگرفتی
چرا نرفتی کنار حوضش خستگی در کنی
گفتم فکر میکردم این غول آهنی همیشگیه
پلاسکو داره انتقام میگیره
خیلی وقت بود دوست داشتنی نبود
خیلی وقت بود کسی حتی برای خودکشی بهش فکر نکرده بود
ولی حوضها هنوز هستند
زیر خاک و خاکستر و خروارها غم و ماتم
همه چی که درست شد خودم و یاد پدر را میبرم کنار حوض و عکس یادگاری میگیریم