هنوز جونم به جونش بنده
همه ی ما در ذهن خود لیستی از کارهایی داریم که میخواهیم هر روز انجام دهیم و فقط 5 ثانیه یا کمتر، زمان داریم تا ایده مان را تبدیل به واقعیت کنیم و آن کار را انجام دهیم، قبل از اینکه مغزمان سعی کند منصرف مان کند
مغز مان می گوید : او وقتی که می خواست آن لباس زیبا را بخرد و یا آن غذای خوشمزه را بخورد، لحظه ای تردید نکرد، اما حالا برای ورزش کردن تردید می کند، پس احتمالا مشکلی وجود دارد، و به همین صورت مغزتان سعی می کند تا از شما محافظت کند و راه های خیلی زیادی برای انجام این کار دارد که یکی از آن ها ایجاد شک و تردید است
هر گاه کاری به ذهنتان زد که باید شروعش کنید از پنج تا یک را بشمارید و دستبهکار شوید
این شمارش معکوس، باعث ایجاد اختلال در عادت تان می شود، و مغزتان نمی تواند بر روی کار دیگری غیر از شمردن، تمرکز کند و شما را منصرف کند
قانون 5 ثانیه
مل رابینز
یه دوست بهم میگه اسکل و متوهم
دلتنگی داره خفه میکنه
استوریامو رو فامیل بستم ولی یکیشون از دستم در رفته و کار از کار گذشت
امیدوارم نره به بقیه بگه
گفت هم گفت چیکارش کنم
قربون صدقه عکسش میرم
گیلکی شاد گوش میدم
هزارتا کار دارم ولی از عصبانیت فقط نشستم میخورم
بازم خوردم به در بسته
فکر کنم دیگه باید آروم بگیرم و این جنگ درونی را تموم کنم تا کم کم حالم خوب بشه
هنوز نا امید نشدم
فقط دو گزینه متاهل و مجرد نوشته شده و نمیدونم کدوم را باید انتخاب کنم
زندگی زیر و رو میشود
همه هستند جز اونی که باید باشه
مامانم عکسهای پاییزی برام میفرسته
میدونی مریض شده و کاری ازت برنمیاد
خودمم نمیفهمم دارم چه غلطی میکنم
میدونی رفته نماز بخونه
یه دیس لوبیا پلو گذاشتم جلوم ولی کدو حلوایی میخورم
وقتی میخوام جوراب پای یه بچه کوچولو بکنم و یادم میاد خیلی وقته این کار را نکردم
خوابها آینه ضمیر ناخودآگاه ما هستند
از آدمها اشباع شدم
از هیچکس هیچ کمکی بر نمیاد
توانایی غصه خوردن ندارم
کتابها نیمه تمام
یادداشتها پراکنده
کلاسها ناتمام
جزوه ها ناقص
قرارها نرفته
قول ها الکی
فیلم ها ندیده
جدول ها خط خطی
مهمونی ها نرفته
دوستی ها گم شده
پیغام ها بی جواب
نذرها ادا نشده
سفرها نرفته
آرزوها فراموش شده
عمری دگر بباید