دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

2422

مرده شور این زندگی را ببرند

بهتر از این نمی تونم احساس امروزم را بیان کنم 

2421

این هفته از خستگی نمیرم دیگه  هیچ وقت نمی میرم

2420

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

2419

آرام من بمان کنارم بمان

بنگر مرا که می دهم بی تو جان

محمد معتمدی

2418

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

2417

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

2417

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

2416

هربار عکستو می بینم دوباره عاشقت میشم

2415

گلیم بافتم و "وقتی نیچه گریست "گوش دادم

2414

دوستم داشته باش

از رفتن بمان 

دستت را به من بده،

که در امتداد دستانت

بندری است برای آرامش

نزار قبانی

2413

بعد از دو هفته که صبحها کمپوت سیب با بوی زعفران و گلاب خوردم امروز می تونم صبحانه آدمیزادی بخورم 

2412

آشپزخونه مرتب شده 

2411

خیابون سعدی جنوبی بعد از نواب نکبت ترین خیابون تهرانه 

2410

دختر بچه ای که دوچرخه سواری یاد می گرفت 

لبخند پر از امید و استرس خودش و پدرش

2409

سخته خیلبی سخت

2408

انگار تو دنیام برف اومده

همونقدر ساکت 

همونقدر بی رنگ

2407

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

2406

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

2405

نشستم به عقربه ی ثانیه شمار ساعت زل زده ام و فکر می کنم که هر ثانیه  سرنوشت گردو را تغییر میده

2404

با برق خاموش خوابیدم چشمانو بستم صبح با صدای گنجشکها باز کردم به همین راحتی

فقط وسطاش خواب خان کلوچه را دیدم که تو یه مسیر سخت همراهیش کردم کردم تا یه چیز بی ربط گفت منم با جیغ و داد با دمپایی شروع کردم به زدنش 

این نفرت تو خواب هم دست از سرم بر نمی داره

2403

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

2402

صبح فکر می کردم تا هیچ وقت حالم خوب نمیشه 

ولی اولین روز تنهاییم  قشنگ تموم شد و شاید از معجزات آب و استخر باشه

نامه معذرت خواهی گردو را روی یخچال دیدم هرچند با ادبیات بیشعورانه دهه هشتادی نوشته ولی برام خیلی ارزش داشت 

بعدم با هم چت کردیم و خل و چل بازی 

با جان گلم حرف زدم همراه با عشقولانه های فراوان و خل و چل بازی

موهای بهم ریخته ام  را بافتم و مثل گل دخترا یوگا کردم 

شبم سعی می کنم با چراغ خاموش بخوابم تا عادت کنم

2401

نامه ها را تا اینجا خوندم و چقدر قشنگ جواب یک به یکشون را گرفتم 

عاشقتم  

2400

یک جان چه بود؟ صد جان منی

مولانا

2399

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

2398

من می خوام

تو هم که می خوای

پس حتما میشه

2397

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

2396

تغییرات غذاییم در 12 روز گذشته :

چای فقط 3 تا لیوان 

نون  یک کف دست بربری و یه گازسنگک!

پلو دو وعده  

تخم مرغ یه دونه

ماست و چیپس و بستنی اصلا 

گوشت هم که قبلا نمی خوردم

 ولی دو بار کیک و پاستا و فلافل خوردم

در عوض یه شیشه عرق نعنا و کلی محصولات  علفی خوردم

خب تا اینجا مشکلی نداره و قابل تحمله و سلامتم و همین راضی کننده است 

ولی فکر اینکه تا کی  باید ادامه بدم یکمی ترسناکه

2395

هر کی گفته برای مشکلاتتون دنبال مقصر نگردید چرت گفته 

تا آخر عمرم هر مشکلی داشته باشم از چشم تو می بینم و به خودت و جد و آبادت لعنت می فرستم

2394

اینکه تو این حال عصبی من  چیپسی که تو کابینته هنوزخورده نشده از عجایب روزگاره 

2393

کاش می شد روی هر رنگین کمان

 می نوشتم مهربان با من بمان

سهیل نفیسی

2392

عجیب نیست این همه سختی را برای یک نفر گذاشتی؟ 

که چی بشه؟

 جبرانی هم که در کار نیست 

2391

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

2390

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

2389

بی عشق ازدواج نکنید

2388

زخمی که 18 سال روشو بسته بودم سرباز کرد 

2387

زندگی گر هزار باره بود
بار دیگر تو ، بار دیگر تو

فروغ

2386

هی کامنت میذاره دنیای عجیبیه!

آره بابا عجیبه وگرنه تو چپی الان طرفدار... نمی شدی 

ولمون کن بابا

2385

برای نوه ی خواهرم تعریف می کردم که تو باغ وحشی که تو بچگیام داشتم یه زرافه بود که از بس پاهاشو جویده بودم نمی تونست سر پا بایسته 

 ازش پرسیدم تو باغ وحشت زرافه داری گفت نه گفتم خودم برات می گیرم

برای کیک گردو که رفته بودم قنادی روی دکورش یه باغ وحش چیده بود پرسیدم آقا فروشیه گفت بله گفتم تکی می فروشید گفت بله گفتم زرافه اش را می خوام 

این چند روززرافه را گذاشتم جلو چشمم و قربون صدقه اش میرم و در نهایت به این نتیجه رسیدم که این مال خودم باشه و یکی دیگه برای بچه بگیرم 

2384

امروز قرار بود شلوغ ترین روز باشه که فقط دو قلمش ترمیم ناخن و دکتر بردن مامان بود ولی از صبح دونه دونه کارها کنسل شد و آخریشم ترمیم ناخن بود که خودم کنسل کردم و پتو رو کشیدم رو سرم و خوابیدم 

از اینجور روزای شلوغ کنسل شده عشق می کنم