دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

2698

احساس کردم زشته فقط جواب پیاماش لایک میکنم و براش یه مطلب مرتبط با شغل هردومون فرستادم 

بعد رفتم طالع این هفته ام را خوندم و جمله آخرش عصبانیم کرد و گفتم گ.. خوردی و بدو رفتم اون پیامو تا ندیده پاکش کردم

فرشتگان الهی هم نازل بشن دیگه نمیتونند منو از لاک تنهاییم در بیارند 

2697

روبرو شدن با بدترین حالت ممکن

آئین زندگی

دیل کارنگی

2696

یک قدم برای من کافی است 

آیین زندگی

دیل کارنگی

2695

می خواهم زندگی ات را مانند ساعت شنی تصورر کنی؛هزار دانه شنی در قسمت بالا هستند و به آرامی از راه باریک به قسمت پایین می روند؛من و تو نمیتوانیم کاری کنیم که یک دانه اضافی عبور کند مگر اینکه سیستم آنرا تغییر دهیم.من و تو و دیگران درست مانند این ساعت شنی هستیم.هنگامی که روز را آغاز میکنیم کلی وظیفه داریم که حس میکنیم باید تا شب انجام شود ولی اگر هر وظیفه را در زمان خودش انجام ندهیم مانند این است که در عبور ذرات شن دخالت کنیم. و این باعث ناراحتی های روحی و جسمی خواهد شد.»

آیین زندگی

دیل کارنگی

2694

غیبت صغری اول تو اسفند تموم شد این بار هم اسفند تمومش کن منتظرتم

2493

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

2492

از درون همه ویرونم اما ظاهرم آباد 

شهر خاموشان قلبم رو لبام پر فریاد

ستار

2491

خواهر کوچیکه  همیشه اینجوری بوده که یه کار یا ایده ایی را از من یاد میگیره و خیلی بهتر و موفق تر انجامش میده و من کیف می کنم البته همیشه به شوخی شاکیه که در بچگیش من بهش سخت میگرفتم و زیاد سربه سرش میگذاشتم و باعث میشدم معذب بشه و سعی کنه تو درس و بقیه کارا موفق بشه تا من مسخره نکنم ومنم بهش میگم مطمئن باش همون شیوه تربیتی که هنوزم برای گردو و شاگردام دارم خیلی باعث پیشرفتت شده 

خلاصه اینکه کتاب صوتی گوش دادن را از من یاد گرفته وخیلی داره جلو میزنه و من بازم کیف میکنم 

2490

دیروز فهمیدم همه عاشق و دلداده اند اون همه خیانت و پیچوندن و دو دره بازی هم لابد کار منه

ای مردم خیلی باحال و تهوع آورید

2489

دیشب تا ساعت 3 آهنگ گوش کردم و پیامهای رمانتیک درباره عشق نوشتم و خوندم و شب قبل خواب هم بزرگترین آرزوی عشقی همه ی عمرم را تصور کردم صبح هم قائدتا باید دیرتر بلند و با همون حال و هوا بلند می شدم و شاید هیچ کدوم از هم گروهیام به ذهنشون هم نرسه که صبح بعد چند دقیقه فکر کردن به رویای دیشب پاشدم و درباره صادرات تابلو فرش به آمریکا سرچ کردم 

اینکه چه ربطی به من داره باید بگم تقریبا هیچی فقط یه سوال بود تو ذهنم و الان میدونم تابلو فرش خیلی طبق سلیقه آمریکایی ها نیست خب یه مشکلم حل شد! برم به  ولنتاینم برسم

2488

که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها

2487

اعتراف میکنم عاشق وفاداری نبودم چون معتقد بودم زندگی باید کرد

 ولی تمام این سالها کنار هر کسی که بودم حتی در عاشقانه ترین و خصوصی ترین لحظات , تو پس ذهنم بودی و هر چی بهم نزدیکتر بودند برای تو دلتنگتر میشدم

2486

خواستم گلایه کنم یا درددل که یادم افتاد خودت همه چیو بهتر میدونی و فقط نیشخند تلخی اومد رو لبم 

باشه شکرت

2485

چه بی اثر میخندم 

چه بی ثمر میگریم 

به ناکامی چرا رسوا شدم من 

چرا عاشق چرا شیدا شدم من

عماد رام

2484

14 روز تا اسفند 

هر چند فعلا حس و حالی برام نمونده ولی میدونم حالم خوب میشه

2483

میخواستم درباره چند روزه گذشته بنویسم ولی بزار فراموش بشه 

هر چی بود گذشت هرچند یکمی سخت بود 

2482

قمارباز

2481

حافظ جواب این شک و دودلی را داد

یقین دارم به آرزوم میرسم

2480

یکی از مشکلات بزرگ زندگیم این بوده که ظاهرم خیلی مظلوم و مودب تراز خود واقعیم بوده و دیگران وقتی میفهمن که در موردم اشتباه کردند عصبانی میشن و البته برام اهمیتی نداشته

الانم دلم میخواد به یه نفربگم آره جون خودت ...

2479

تصمیمم برای ترک کردنت جدی شده بود 

منتظر بودم کار نقاش تموم بشه و اثاث را بیارم 

هر روز میرفتم از مغازه ها چند تا کارتن میگرفتم و وقتی میرسیدم خونه انگشتام از کشیدن کارتن ها درد گرفته بود

تند تند وسایل را تو کارتن میگذاشتم و روشون مینوشتم چیا داخلشه و چسب میزدم و طناب پیچ میکردم بعد میرفتم لپتاپم را بر میداشتم و جزوه آموزشگاه را مینوشتم 

تازه با ق... قرارداد بسته بودم و باید جزوه تایپ میکردم و پاورپوئینت برای فیلمهای آموزشی تهیه میکردم و بقیه ماجراها 

با تمام حرص و عصبانیتم کار میکردم نه اشک میریختم نه غصه میخوردم فقط دلم میخواست زودتر از تو و اون خونه دور بشم

همه ی اینا را گفتم تا برای خودم یادآوری بشه از چه روزای سیاه و سختی گذشتم 

2478

امشب مجبورم همه جوره به گردو باج بدم شاید غصه ای که تو رو دلش گذاشتی را فراموش کنه

وقتی داشت اشک میریخت و بهت فحش میداد دلم لرزید و به عمق فاجعه پی بردم 

من از دستت خلاص شدم و حالا بچه ام باید تاوان اردواج اشتباه منو پس بده 

لعنت بهت