مرداب از رود پرسید :
چه کردی که انقدر زلالی ؟
رود گفت گذشتم
اگه غول چراغ جادو
جلوم سبز بشه
بپرسه چی می خوای
شاید
هیچی جز مردن و
راحت شدن از این خواستنها
نخوام
فقط قبلش بزاره
بستنی مگنومم
را تا آخر بخورم
امروز
هر چی بود
هر چی داشت
هر جوری که گذشت
یه چیزی
کم داشته
وگرنه
من تا این ساعت
بیدار نمی نشستم
و از امروز
دل می کندم
بیا بنویسیم روی خاک رو درخت رو پر پرنده رو ابرا
بیا بنویسیم روی برگ روی آب توی دفتر موج رو دریا
از ظهر که اومدم خونه دارم همین یک اهنگ را
با صدای بلند گوش میدم
می گی هدفون بزار
می گم خراب شده
می گی حداقل آهنگ را عوض کن
می گم نه می خوام همینو گوش بدم
می گی خسته نمی شی
می گم نه کیف می کنم
می خوای بری
می گی من که دارم میرم
به همسایه ها رحم کن
حراج تیله های رنگی
غم را می سپرم به سرخی شقایق ها,
دلتنگی را به سپیدی شکوفه ها
بی حوصلگی ام برای قاصدک ها
با رگبار بهاری می بارم
زنده می شوم در سبزی درختان
بهار در وجودم جاریست
دو تا از دوستام قهر کرده بودند
به نوبت می اومدند کنارم می نشستند
از هم بدگویی می کردند
منم بهشون می گفتم
اشتباه می کنی
با هم خوب باشید
از این مزخرفات دیگه
امروز هر دو زنگ زدندتشکر کردند
که حرفات باعث شد آشتی کنیم
از هر دوشون بدم اومده
می خوام به یک بهانه ای با هر دوشون قهر کنم
نمی دونستم هوای بهاری امروز را با هم شریک بودیم
دقت و حوصله ای که امروز برای باز کردن گره نخ بادبادک گردو گذاشتیم
اگه برای باز کردن گره زندگیمون گذاشته بودیم
هیچی
نگذاشتیم که
من نه عاشق بودم و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من
من خودم بودم و یک حس غریب که به صد عشق و هوس می ارزید
من خودم بودم و دستی که صداقت می کاشت
گر چه در حسرت گندم پوسید
من خودم بودم و هر پنجره ای
که به سرسبزترین نقطه بودن وا بود
وخدا می داند سادگی از ته دلبستگی ام پیدا بود
من نه عاشق بودم و نه دلداده گیسوی بلند
و نه آلوده به افکار پلید
من به دنبال نگاهی بودم که مرا از پس دیوانگی ام می فهمید
آرزویم این بود دور...اما چه قشنگ
تا روم تا در دروازه نور
تا شوم چیده به شفافی صبح
من به دنبال نگاهی هستم
که مرا از پس دیوانگیم می فهمد
گفته بودم این ویرانه ارزش ماندن ندارد
تعطیلات عید
وقتی از سفر برگشتی
یه عالمه لباس شستنی داری
ماشین لباس شویی
خراب بشه
رفیق نیمه راه
این رسمش نبود
شدم عینهو کُزِت
یک هفته
با هم
بدون دعوا
بدون جر و بحث
تو تندی نکردی
من غر غر نکردم
هر چی گفتی خندیدم
هر چی گفتم قبول کردی
انگار قرارداد پنهانی بین ما بود
می دونم این قرارداد از امروز تمام شد
اینقدر نزدیک و این همه دور