دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

به پایان آمد این دفتر

903

درویشی و عاشقی به هم سلطانیست
گنجست غم عشق ولی پنهانیست
ویران کردم بدست خود خانه‌ی دل
چون دانستم که گنج در ویرانیست
مولوی

902

خواهم از تو

در تو آورم پناه

901

احساس می کنم

در هر رگم

به تپش قلب من کنون

بیدار باش قافله ئی

می زند جرس

شاملو

900

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

899

فردا اگر ز راه نمی آمد

من تا ابد کنار تو می ماندم

فروغ

898

پر کن پیاله را که این جام آتشین

دیریست ره به حال خرابم نمی برد

فریدون مشیری

897

بدترین قسمت زندگی انتظار کشیدن است

و بهترین قسمت زندگی داشتن کسی‌ست که

ارزش انتظار کشیدن را داشته باشد 

ریچارد باخ

896

دلتنگم و دیدار تو درمان من است

مولانا

895

عشق تو به باد می ماند

تا می خواهم شعله ور شوم

می وزد و خاموشم می کند

عشق تو به باد می ماند

شعله ور که می شوم

می وزد و شعله ور ترم می کند


894

مرا به بند می کشی از این رهاترم کنی
زخم نمی زنی به من که مبتلاترم کنی
از همه توبه می کنم بلکه تو باورم کنی
قلب من از صدای تو چه عاشقانه کوک شد
تمام پرسه های من کنار تو سلوک شد
عذاب می کشم ولی عذاب من گناه نیست

وقتی شکنجه گر تویی شکنجه اشتباه نیست

داریوش

893

خوشحال

ناراحت

هیجان زده

بی تفاوت

عاشق

منتفر

ناامید

ذوق زده


891

پیری نبضی است که دیگر تند نمی شود

890

رفتن یا نرفتن


889

حیف روزهای خوبی 

که در کنار تو بودم



888

گاهی دلت بهانه هایی می گیرد

که خودت انگشت به دهان می مانی

گاهی دلتنگی هایی داری

که فقط باید فریادشان بزنی

اما سکوت می کنی ...

گاهی ..!! 

پشیمانی از کرده و ناکرده ات ...

گاهی دلت نمی خواهد دیروز را به یاد بیاوری

انگیزه ای برای فردا نداری و حال هم که ...
گاهی فقط دلت میخواهد زانو هایت را تنگ در آغوش بگیری

و گوشه ای گوشه ترین گوشه ای...

که می شناسی بنشینی و "فقط" نگاه کنی...

گاهی چقدر دلت برای یک خیال راحت تنگ می شود ....

887

بالکن 

گل 

توی کابینت