خانمه یه ۵ تومنی داد به راننده تاکسی و منتظر موند. راننده چیزی پس نداد .خانمه گفت بقیه کرایه؟ راننده گفت ۵ تومن میشه .خانمه گفت ۳ تومنه .راننده گفت اوه ۲ ساله که شده ۵ تومن. خانمه با تعجب نگاه کرد
اصحاب کهف حتما همین شکلی بودند
میگم مگه پدر مادرت واکسن نزدند میگه نه ما واکسن نمی زنیم
تو دلم میگم آره واقعا حیف واکسن که خرج تو تاپاله بشه
یه خبرنگار درباره بلایی که کرونا سر خودش و خانوادش آورده و باعث فوت پدرش شده توییت زده و مردم توییت های قبلیش که آمار کرونا را مسخره کرده و بقیه ماله کشی هاش را آوردن کردن تو چشمش
توییتر جای عجیبی است
کرونا بیماری عجیبی است
روزگار عجیب است
منم عجیبم که همچنان این چیزا برام عجیبه
دو ماه پیش یه نظرسنجی گذاشته بود منم نوشتم پر فالوری به مردم تذکر بده ماسک بزنند که جوابم یه مشت پرت و پلا گفت و توهین کرد و بلاک کرد دوباره از بلاک در آورده لینک اون پیج منو دیده اومده میگه عکاسی میگم نه میگه بریم عکاسی میگم نمی خوام دوباره کلی توهین کرده و چون همشهریه می ترسم آشنا در بیاد و نتونستم جوابش را اونجوری که میخوام بدم و سکوت کردم آخرش معذرت خواهی کرد
الان نه ناراحتم نه عصبانی فقط دلم براش می سوزه که اینقدر بیشعوره
مردم واقعا حالشون بده و شاید حق دارند
_میگم ماسک بزن میگه من جایی نبودم میگم مهمونی بودی من که جایی نبودم ماسک زدم میگه تو دیوانه ای منم دیوانگی را نشونش دادم پاشدم اومدم خونه خودم
_میگم می خوام برم تور میگه کروناست میگم ۳ تا ماسک می زنم و فضای بازه میگه بشین تو خونه اون وقت هم دیروز هم امروز خودش بیرون بوده
_میگم حالت چطوره میگه شیره تریاک خوردم بهترم
_میگم مراقب خودت باش میگه تو شرکت همه رعایت می کنند میگم چند نفرید تو یه اتاق میگه ۱۵ نفر
_میگم نمیام اونجا کرونا میگیرم میگه من که جایی نمیرم میگم فردا شب چیکاره ای میگه هم خونه ایم مهمونی داره همینجام میگم کیا هستن میگه بچه های کلینیکشون
_میگم نرو خونه فلانی میگه فلانی خیلی رعایت می کنه ترس نداره میگم اتفاقا چون رعایت می کنه میگم نرو چون از رفتنت خوشحال نمیشه
_میگم چرا رفتی بالا میگه کسی که نبود فقط فلانی و فلانی و فلانی و فلانی و فلانی و فلانی و بچه هاشون بودن شوهراشون هم تو هیئت بودن
از خاکسپاری و جنازه و قبر همکارمون فیلم گذاشتن تو گروه و دوباره قلب درد گرفتم
خب این چه کاریه تو این وضعیت و شرایط روحی مردم
همه از رفتنش سوختیم ولی گذاشتن این فیلمها کار درستی نبود
بمیرم برای پسرش کاش ندیده بودم
دو هفته ی دوز دوم مامان هم تموم شد و ۸۰ درصد استرسم برای کرونا تموم شد. تمام این مدت وحشت داشتم که کرونا بیارم تو خونه و ...
چه شبها که از فکرش گریه کردم
از اینجا به بعد باید حواسم به خودم و گردو باشه
دیگه وضعیت روحی ام به جایی رسیده که به حمام عمومی هم راضی شدم
خواب دیدم دسته جمعی رفتیم حموم من یه چیزی جا گذاشته بودم برگشتم خونه و چند بار صحنه ی ورودم به حموم تکرار شد ولی آخرش نتونستم برم پیش بقیه .یه حموم قدیمی بود همه را گم کرده بودم اشتباهی رفتم یه جایی که پله های سنگی قدیمی داشت و یه استخر بسیار بسیار بزرگ که بخار کرده بود و از سقفش بارون میومد. ترسناک بود ولی وقت نداشتم بترسم بدو اومدم بالا که برم دنبال بقیه یه سری دیگه پله را رفتم پایین از لبه ی یه دیوار گردو را دیدم و ازش پرسیدم راه ورودی کجاست و بعد بیدار شدم
این استخر و حموم یا هر چی که بود را قبلا هم تو خواب دیده بودم
کرونا تموم نمیشه
جرات نمی کنم برم باشگاه و استخر
پر خوری عصبی را ادامه میدم
از پیاده روی با ماسک تو گرما با حجاب خسته شدم
وزنم همینجوری میره بالا
میشم یه خانم چهل و چند ساله توپول
خب بشم چیکارش کنم
اومد عکسشو گذاشت اکسیژن رو صورت و کلی دارو و نوشت این شاید آخرین پست باشه و دارم می میرم و حلال کنید،کامنتها هم بسته بود
بعد اومد استوری گذاشت تشکر کرد که نگرانش شدند
و دیگه یه هفته بود خبری ازش نبود شماره اش را داشتم ولی آنلاینش بسته بود اونقدر هم صمیمی نیستم که دایرکت بدم بهش
خلاصه فکر کردم که مرده حتی براش فاتحه هم خوندم! حالا تو واتساپ دیدم آنلاینه هم خوشحال شدم هم کلی تو دلم فحشش دادم دختره نکبت که برای مرگش اطلاع رسانی می کنه و آدمو نگران می کنه ولی برای زنده بودنش خبری نمیده
باد و طوفان شدید بود رفتم پشت بوم ببینم دیش ها تو چه وضعیتی هستند رگبار هم گرفت آنتن تلویزیون مامان کج شده بود بهش زنگ زدم ببینم تلویزیونیش قطعه جواب نداد رفتم پایین دیدم کفشاش نیست موبایلش هم جواب نمی داد وحشت کردم تو این هوا کجا رفته بود؟ یادم اومد که این مدت کرونا جز مغازه ... خانم جایی نمی ره سریع حاضر شدم چتر هم برداشتم و بدو رفتم سمت مغازه
از همسایه سر کوچه پرسیدم مامانم از اینجا رد شد؟ گفت آره سرعتم را بیشتر کردم رسیدم دم مغازه
... خانم نشسته بود ماسکش هم پایین بود مامان هم تو فاصله ی نیم متری اش نشسته بود با یه ماسک
گفتم مادر جان مگه قرار نبود یه هفته بعد واکسن جایی نری و چتر را گرفتم رو سرش و آوردمش خونه
تا دوز دوم را بزنه من پیر میشم
طبق عادت همیشگی با خونه تکونی حالم خوب میشه و به زندگی بر می گردم .قبل کلاس تند تند کار کردم فقط موند جارو
کلاس که تعطیل شد جارو می کردم که استاد پیام داد برق ها اومد بر گردید سر کلاس جارو برقی را خاموش کردم نوشتم چه خوب و رفتم سر کلاس بچه ها نیومدن دوباره کنسل شد نوشتم چه حیف و جارو برقی را روشن کردم
چرا این همه راحتی که کلاس آنلاین داره را قدر نمی دونیم
-خانم پدر بزرگم فوت کرده ما داریم میریم شهرستان کتاب چی ببرم با خودم؟
-خانم دایی مون فوت شده بهشت زهرا هستیم تا ساعت ۲ شاید برنگردیم
- خانم عمومون کرونا گرفت فوت شد ما رفته بودیم آزمایش بدیم
-خانم مادر بزرگم هم حالش خوب نیست ما فعلا نمی تونیم از شهرستان برگردیم اینجا نت ضعیفه
-خانم.....
امسال چه سال بدی بودبرای بچه ها
فالوده خوردن تو نقش جهان
زشت ترین شاینو زده دقیقا رنگی که ازش متنفرم میگه اگه دوست نداری پاکش کنم یه نگاه به ناخنم کردم یه نگاه به دو نفری که خشمگین تو نوبت نشسته بودند با لبخند زورکی گفتم نه خوبه اینم یه مدله
از اون روز هم دارم از زاویه های مختلف نگاش می کنم و با این رنگ نکبت به صلح رسیدم
وسط کرونا جای ناز کردن نیست
یک دریچه کف استخر بود که هر وقت می دیدمش یاد عمق استخر میفتادم و دستو پامو گم میکردم و حتی تا خفگی هم پیش می رفتم
الان حاضرم به همون دریچه بوسه بزنم فقط برم تو آب
الان دیدم که قبلا درباره ی این دریچه نوشتم خب از بس تو ذهنمه
پارسال پدر مادر یه بچه اومده بودند مدرسه و به مدیر گفته بودند قبل عید کلاس ها را زود تعطیل نکنید ما نمی تونیم اینا را تو خونه نگه داریم اون موقع برام سوال پیش اومد که ایام عید این بچه را چه جوری تحمل می کنند خب حالا ۲ روز بیشتر و الان دوست دارم بدونم در یک سال گذشته بچه شون را چه جوری تحمل کردند و حقشونه با اون بچه ای که تربیت کرده بودند
و البته به پدر مادر هایی فکر می کنم که صبح بچه را می فرستادند مدرسه تا ... این یک سال گذشته اونا چه کردند
ورود واکسن آمریکایی و انگلیسی به کشور ممنوع است
این مدت به اندازه ی همه عمرم سیر و پیاز خوردم
از امروز می خوام سیر خام خوردن صبحگاهی هم شروع کنم باشد که رستگار شوم
خوشحال بودم که تو خیابونی زندگی می کنم که همه چیز هست و نیاز نیست تو ترافیک تهران الکی بچرخم و حالا ۸ ماهه که نیاز نیست حتی تو همون خیابون هم بگردم
پس چرا زندگی را اینقدر برای خودمون سخت و جهنمی کرده بودیم
دیروز غروب بعد دوچرخه سواری گلوم یه جوری بود یه ویتامین ث خوردم الان از ۴ صبح بیدارم و گلوم بازم یه جوریه به اضافه ی یکمی سردرد و گرفتگی بینی اگه شرایط عادی بود می گفتم عرق چا شدم ولی الان در حال سکته ام و تنها چیزی که ناراحتم می کنه اینه که اگه کرونا باشه مامان را چکار کنم و اگه بدحال بشم کلاسام را چکار کنم
کرونا جرات یه سرماخوردگی معمولی را ازمون گرفته
مامان خبر نداره که چه بلایی سر .... اومده
دارم از غصه می میرم دلم می خواد زنگ بزنم به خاله کوچیکه یا عمه ام و یه دل سیر گریه کنم ولی خواهر سفارش کرده به هیچکس نگیم با خواهر کوچیکه حرف می زنم و گریه می کنیم دلشوره و دلواپسی بچه ها داره دیوونمون می کنه دو روز دیگه هم سال آقاجونه امسال می خواستمخودمو مشغول کنم و با افسردگی که همیشه این موقع سال میاد سراغم بجنگم ولی امسال از هر سال بدترشدم
کاش این روزا زودتر بگذره
خیلی سعی می کنم حواسمو پرت کنم و نگران نباشم ولی نمیشه
از وقتی ...گفت بستری شده دلشوره و تپش قلب گرفتم
تلخی ماجراینه که چقدر رعایت کردو بی فایده بود حتی اینجا نمیومد و در ۷ ماه گذشته فقط ۲ بار همدیگه رو دیدیم
هیچ کاری از دستم برنمیاد جز غصه خوردن و دلشوره
از کرونا وحشت داشت قبلا سیگار از دستش نمیفتاد ولی اسفند ماه ترک کرد با وسواس خیلی زیاد همه چیو رعایت می کرد عجیبترین چیزی که ازش دیدم این بود که چند دقیقه ای اومد خونه مامان هیچی که نخورد وقتی هم می خواست بره تنشو جمع کرد به در نخورده و من که خودم هم دست کمی ازش ندارم کلی فکر کردم که تو خونه ای که همه قرنطینه هستند بالای در چوبی که دست هیچکس بهش نخورده اگه بخوره به بالای دستمون چه جوری کرونا را منتقل می کنه و نفهمیدم
حالا همین آدم کرونا گرفت و به همه خانواده اش هم منتقل کرد حتی ممکنه زنجیره وار کرونا به منم رسیده باشه
این یعنی همه می گیریم فقط شانس بیاریم زنده بمونیم
داشتم فکر می کردم اون چند روز تو گرما چطور جلو دامادمون حجاب کنم که یادم افتاد به خاطر کرونا شدیدا وسواس شده و محاله حاضر بشه تو جمع باشه و بسی خوشحال شدم
حالا هی از کرونا بنالیم!
پلمپ قوطی آدامسی که آنلاین خریده بودم باز شده بود زنگ زدم پشتیبانشون گفتم از کجا بدونم دست کی رفته تو این قوطی و گفت شما از اون آدامس نخورید در حالی که یکیشو با آب شسته بودم و داشتم می خوردم و بازم دلشوره گرفتم و درش آوردم ولی امروز طاقت نیاوردم
و از بی آدامسی کلافه بودم یکی برداشتم و با مایع ظرفشویی خوب شستمش و خوردم
کرونا با ما چیکار کرد
من آدم اول صبحی بودم باید صبح تا ظهر کارای مهم می کردم حالا هوا که تاریک میشه تازه موتورم گرم میشه