اتوبان کاشان اصفهان می خواد
چهارشنبه سوری و عمو نوروز میخواد!
کویر میخواد
پاییز میخواد
مسجد خشتی میخواد
گریه میخواد
دلم میخواد کرکیت بزنم
و غصه هامو به دار زندگی گره بزنم
دلم برای خودم تنگ شده
توی دالون زندگی گم شدم
توی ایوان آب می پاشم
بوی خاک تو حیاط می پیچه
حسن یوسفم چرا زرد شده
گلیم را پهن میکنم
"ای باد سبکسار مرا بگذر و بگذار"
خودم را ورق میزنم
چه خاکی گرفتم
دلم سکوت میخواد
می خواد دخیل ببندم
به درختی که گوشه حیاط امام زاده یک روستای دور افتاده خشک شده
دلم می خواد توی یک معبد بودایی شمع روشن کنم و بهش زل بزنم
دلم می خواد ردیف اول یک کلیسا بشنیم
دلم می خواد توی یک زیارتگاه زرتشتی عود روشن کنم
دلم زیارت می خواد
داره آب می شه
برای خودم تنگ شده
می خواد مثل اون روزا با صدای رعد و برق پا برهنه بدوم تو حیاط و تند تند کمک مامانم لباسهای روی بند را جمع کنم
دلم می خواد مثل اون روزا تو حیاط کودکی زیر بارون می موندم,چشمهامو می بستمو و دهنمو باز می کردم
بارون زلال بود اون روزا