دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

2365

دیگه باور کردم  هیچی درست نمیشه 

حالا با خیال راحت به بقیه زندگیم ادامه میدم

2364

دلتنگی داره خفه ام میکنه

2363

میلیون گل رز را گوش میدم و به عاشقانه ترین پاییز فکر میکنم و حس خوبی که داشت

2362

همیشه از اینکه دو تا پسرمرد مذکر نر خر به خاطر من با هم درگیر بشن وحشت و نفرت داشتم و خیلی بهم برمیخورد

وقتی خودم میتونم تشخیص بدم با هر کسی چطور برخورد کنم بقیه غلط میکنند دخالت کنند 

و قسمت خنده داره ماجرا اینه که  هیچ کدوم از طرفین این درگیریها  برام مهم نبودن و همیشه سوتفاهم بود

حالا کل کل الکی این دو تا مرتیکه مثلا با شخصیت زن و بچه دار  حالمو بهم زده و داره عصبیم میکنه 

ازهمه مسخره تر اینکه هیچکدومشون هیچ گ...ه...ی نیستن 

خاک بر سرحسودتون

2361

اون ترم خیلی درگیر مشکلات درسی و روحی بودم و اوضاع خیلی بد بود خیلی بد

پشت دانشکده قدم میزدم و تو عالم خودم بودم که صدام کرد 

دیدمش تعجب کردم که این مگه فارغ التحصیل نشده؟

خیلی وقت بود که دیگه همکلاسی نبودیم و نمی دیدمش یا اگه میدیدم برام حکم دیوار داشت

ترم های اول یکی ازدخترها عاشقش بود و خیلی حرفشو میزد

ترم های آخر هم  فکر میکردم ازدواج کرده یا نامزد داره و بهش هیچ توجهی نداشتم 

گفتم بله بفرمایید و فرمود و ازم خواستگاری کرد 

اینقدر همه چی عجیب و غیر منتظره و بد موقع بود که دلم میخواست همونجا بشینم رو زمین و گریه کنم 

بهش گفتم من اصلا قصد ازدواج ندارم و اگه هم داشته باشم خانواده ام اجازه نمیدن بیام شهرستان گفت خب من میام تهران و من بازم گفتم نه و خداحافظی کردم و هر جوری بود خودمو کشوندم خوابگاه و رفتم زیر پتو و کلی گریه کردم 

برای خودم برای اون پسر و بیشتر برای اون دختر 

شب یکی اومد در اتاقمون و از طرف اون پسر دوباره خواستگاری کرد کلی ازش تعریف کرد گفت شوهرم باهاش هم اتاقه و مطمئن باش پسر خوبیه ولی من عاشق بودم و خوب و بد هیچکس دیگه برام مهم نبود و بازم جواب رد دادم

و حالا بعد 21 سال همچنان محبت میکنه هیچ وقت پیام خصوصی نداده ولی تو گروه زیاد زوم میکنه 

از حال و احوال و درس گردو زیاد میپرسه و با پسرش که با گردو هم سنه مقایسه میکنه

از حرفهایی که درباره زن و خانوادش میزنه مشخصه که مرد خوبیه و من براش آرزوی خوشبختی میکنم و خدا را شکر میکنم با من ازدواج نکرد و درگیر سرنوشت عجیب من نشد

2360

فکرت دوباره میاد و میره 

نمیدونم چرا 

شاید دلیلش بهار باشه با اینکه امسال اصلا بهاری نشدم و حس و حالم اصلا تغییر نکرده 

شاید تو داری فکر میکنی 

شاید خبری در راهه 

شایدم هیچی نیست و بهتره به این فکرا توجه نکنم 

2359

غلامی یه بچه قد بلند با مشکلات حرکتی و ذهنی بودخیلی  دیرتر از بقیه یاد میگرفت و خیلی کند بود

سال سختی را با هم طی کردیم 

آخرای سال داستان خوانی داشتیم و نوبت غلامی شد و باید داستانی را میخوند که احساسی بود شاید درباره یه پروانه بود یا یه پرنده حیف داستان یادم نیست 

غلامی چند خط خوند و بغض کرد و بقیه داستان را نتونست بخونه و سرشو گذاشت رو میز و گریه کرد هنوز یاد اون لحظه میفتم قلبم جمع میشه 

و البته بقیه بچه ها احساسش را درک نکردند و بهش خندیدند 

سال تموم شد و غلامی از درس دیکته نتونست نمره بیاره

شهریور 93 روزی که میرفتم از غلامی امتحان بگیرم 

شب قبلش با تو قهر کرده بودم و صبح خیلی کسل از خونه رفتم بیرون برگشت سیب خریده بودم و تو عالم خودم بودم که صدای اس ام اس گوشی اومد تو بودی صبحت بخیر عزیزم معین را نوشته بودی و دنیا یهو برام  بهشت شد و آشتی کردیم

دیروز یاد اون روز افتادم و حال و هوای خودمون

 و البته به غلامی خیلی فکر کردم که کجاست چه میکنه. چرا این چند سال هیچ خبری ازش ندارم چطوردرساشو میخونه تونسته بره بالا یا مردود شده و خلاصه ذهنم درگیرش شد

و امروز مثل یه معجزه جلوم سبز شد

ظهر بعد تعطیلی مدرسه از سرما و بارون فرار کرده بودم و سوار اتوبوس بودم

 مدرسه پسرونه اون طرف اتوبان تعطیل شده بود 

میخورد دبیرستانی باشند 

یکیشون تنهایی داشت میرفت و مدل راه رفتنش توجهم را جلب کرد باورم نمیشد خودش بود غلامی بود 

پسر چطور بعد 4 سال یهو همین امروز پیدات شد 

مردی شدی برای خودت 

غلامی پسر چقدر از دیدنت خوشحالم 

تو نمیدونی که یه زن ازپشت پنجره اتوبوس داره راه رفتن تو رو نگاه میکنه و خدا را شکر میکنه که صداشو شنید و از تو بهش خبر رسید 

غلامی کاش تو هم یاد معلمت کنی و با دل پاکت براش دعا کنی 

2358

"آنکه میگویددوستت میدارم خنیاگر غمگینی است..."

خوشحالم که دیگه دوستت ندارم و میخوام تنهایی برم کنسرت سهیل نفیسی و از صداش لذت ببرم بدون اینکه خاطراتی که ازصداش و تو دارم اذیتم کنه 

یادته همراه عاشقانه ترین لحظاتمون بود ولی کدوم عشق؟

با رفتن عشقت ازدلم  مردم و زنده شدم 

 این زندگی دوباره هیجانی نداره نه غمی نه شادی 

شیرین نیست ولی کم کم میتونه  تلخی هایی که ازاون همه دوری و فراق کشیدم را جبران کنه 

همین که همه چی آرومه حالم خوبه

امیدوارم برای تو هم همینطور باشه هرچند که دیگه برام فرقی نمیکنه


2357

دیدی چطور به شوهر هندی اش ذوق میکرد و از اخلاقش تعریف میکرد

مرده شور همتون را ببرند

2356

تا این لحظه سال جدید همه چی خوب پیش رفته و اینقدر مهربون خوش اخلاق و مثبت شدم که ترس برم داشته نکنه دارم می میرم

43 سال و چند ماه و چند روز از زندگیم گذشته و به اندازه کافی با آدمها برخورد داشتم 

هر چی که باید, از آدمها دیدم و دیگه وقتش شده که حصار خودم را بالاتر ببرم و کسانی که داخل این دایره هستند را حفظ کنم و دیگه اجازه ندم هیچ غریبه ای  به زندگیم نزدیک بشه 

یه باغ خوشگل داخل این حصار میسازم و زندگی آینده ام را با آدمهای دوست داشتنی زندگیم میسازم

چند تا عکس و یادبودهم  از خاطرات رفتگان گوشه این باغ میزارم و گهگاهی یادشون میکنم و البته همه این خاطرات خوب نیست ولی همونطور که خوبیها را باید به یاد داشته باشم بدی ها را هرگز فراموش نمیکنم 

همون دروغ بی وفایی خیانت  کینه و حسادت هایی که دیدم قوی ترم کرد و آدم های اضافه زندگیم را یکی یکی حذف کرد و باعث شد قدر عشق و محبت را بیشتربدونم

 ازاین به بعد زندگی زیباترخواهد بود