هدفون گذاشته بودم و کویر مرجان گوش میدادم آهنگی که همیشه دلم را می لرزوند بعد چند ثانیه حس کردم چقدر این آهنگ تکراری شده و استوپ کردم و کتاب صوتی جدیدم را پلی کردم
و به این صورت کتاب نجات دهنده و همدم این روزام شده
زن حقیقی از لذتی که میده بیشتر لذت میبره تا از لذتی که از مرد عایدش میشه
زوربای یونانی
خونه تکونی را شروع کردم و امروز کابینت ها تمیز شدند قربون خودم برم که اینقدر عجولم
زوربای یونانی
مدتها بود که یه فکری تو ذهنم میچرخید ولی هیچ وقت براش وقت نگذاشته بودم
امروزداشتم به یه ایده دیگه ام فکر میکردم و داشتم فکر میکردم تاعملی شدن چقدر کار و دردسر داره و شاید نتیجه هم خیلی خوب نباشه که نمیدونم چی شد ایده ی قدیمی تو فکرم زنده شد و فقط با چند دقیقه تمرکز در موردش تونستم خیلی خوب تو ذهنم شاخ و برگش بدم و بسازمش و نتیجه را ببینم که عملی و موفقیت آمیزه
برعکس همیشه این دفعه شاید نمیارم و قطعا نتیجه میگیرم
خدایا مرسی خدایا مرسی خدایا مرسی
بالاخره ایده ای که میخواستم را پیدا کردم
مرسی مرسی مرسی
از ذوق دارم میمیرم
امروز هم ازون روزا بود که عاشق خودم شدم
خب دوباره باید یه قول اساسی به خودم بدم به اضافه هزار تا فحش و لعنت تاا شاید کمتر وقت تلف کنم
درسته خیلی کار میکنم و مغزم واقعا خسته اس ولی این همه اتلاف وقت هم دیگه زیاده
توقعم را کمتر میکنم و حداقل شبی یک ساعت مفید داشته باشم فعلا کافیه
پس هر شبی که یادم بود میام نتیجه را مینویسم
پارسال بیشتر کادر اجرایی مدرسه آقا بودن ولی امسال محیط کاملا زنونه است
ازبعضی گروه های شلوغ و مختلط دوستام هم فعلا اومدم بیرون و کلا مردای بالای 12 سال که باهاشون سر و کار دارم محدود شده به بقال و راننده تاکسی و سرایدار مدرسه و سه چهار تا پسر ریقوی لایک بزن اینستاگرامی
و به این ترتیب مراحل راهبه شدن را بسیار سریع طی میکنم
مونده کوچ کردن به یک دیر بالای یک کوه سرسبز
یه جا دیدم برای شروع گیاهخواری برنامه ریزی کرده بودند مثلا اول 30 روز گوشت گاو نخورید بعد گوسفند بعد مرغ و پله پله تا بالا
جالبه من بی هیچ برنامه و تعصبی و فقط از رو اجباربرای یه مشکل جسمی که احساس کردم گوشت خوردن بدترش میکنه و البته با مطالعه کلی مقاله پزشکی رسیدم به نخوردن گوشت قرمز و پیش رفت تا الان که مرغ و ماهی و تخم مرغ محدود شده به هفته ای یه بار و حذف تقریبی پنیر و این آخری یعنی یک تحول بزرگ یا شایدم یه زهد بی دلیل
من از کودکی با پنیر و چای شیرین بزرگ شدم یعنی حتی برای بهتر شدن حالم باید نون پنیر و چای شیرین میخوردم
چای شیرین که چند ساله از زندگیم حذف شده و شکر محدود شده به شیرینیجات که فعلا حذفشون سخته و امیدوارم هرگز همین اندک خوشی را از خودم نگیرم ولی پنیر تا یک ماه پیش همدم شب و روزام بود که با یه تصمیم یهویی و بازم خوددرمانی داره از زندگیم میره
ولی واقعیت اینه که هنوز یه خوشی های خوردنی برام مونده مثلا از پاستای پرخامه نمیگذرم هات داگ هنوزم خوشمزه ترینه چیپس و ماست موسیر هرگز نشود فراموش یا کی میتونه از نیمرو با روغن حیوانی بگذره
پس قرار نیست گیاهخوار یا وگان بشم ولی شاید بد نباشه دوست داشتنی هامو کم کنم تا این زندگی بشه یه برهوت بزرگ ببینم دیگه چی از جونم میخواد
هیچ کاری نکردن و کیف کردن
یه آهنگایی هست که قبل از طلاق دراوج نا امیدی و افسردگی گوش میدادم و دوباره که گوش میدم میبینم با وجود هزار مشکلی که الان دارم ولی از اون حس بدبختی و افسردگی که 15 سال درگیرش بودم دراومدم و همین برای خوشبختی کافیه
تنهایی و ناامیدی که اون سالها درگیرش بودم تمام حس و حال و اتفاقات خوب زندگیم را نابود میکرد ولی این تنهایی که خودم انتخاب کردم باعث پیشرفتم شده
اینا را به خودم یادآوری میکنم که یادم بمونه گذر از هر مرحله سخته ولی من میتونم
پس چند سال دیگه هم که به این روزا فکر میکنم میبینم از این حسی که هنوز گوشه دلم مونده و بعضی وقتا نیشگونم میگیره و اشکمو در میاره خلاص شدم
نمیدونم آدم سرسختی حساب میشم یا دیوونه که هم برای حفظ زندگیم هم برای عشقم این همه جنگیدم ولی خودم پشیمون نیستم چون با خودم و دلم بی حسابم بقیه اش هم مهم نیست
به دامن این آسمان خدا یک ستاره ندارم
گوهر که نگو در زمانه زکی سنگ خاره ندارم
کجا برم با کی می بزنم آشنای دلم کو
به گریه مگر غم رود ز میان من که چاره ندارم
پاییزام همیشه تنهایی و با افسردگی میگذشت به جز پاییز ...که یه تیکه ابر ماجرایی درست کرد شاعرانه عاشقانه الاغانه عوقانه که با هر دعوا درکی بود با بلاک اندر بلاک ختم به خیر شد یا بهتره بگم ختم به خاک تو سرت برو به جهنم
ولی بهارا
نگم از بهار که از اسفند میرم رو هوا و اواخر اردیبهشت با تیر باید بزنندم تا آدم بشم و برگردم به زندگی که البته 22 ساله تو یه مورد آدم نشدم که نشدم
بعضی بهارا خیلی مفیده
پارسال دیوانه وار کار کردم کتاب خوندم فیلم دیدم و نوشتم
ولی بعضی وقتا حنی کلاغ هم میتونه ازم دل ببره
خود کلاغ بی خبره ولی من که میدونم گرمای خرداد که بهم بخوره تمام حس و حالم بخار میشه میره تا با اولین بارون اسفند بعدی برگرده
خلاصه که اسفند داره میاد و همونطور که پاییز امسال فرصت افسردگی نبود و فقط از زیباییش لذت بردم بهار هم وقتی برای عاشقیت یا هر کار دیگه نیست و فقط میتونم دلخوش باشم به جوانه زدن درختای روبروی مدرسه و نگاه کردن به پیرمردای دل زنده که با رویای تور کردن یه دختر جوون دور میدون پیاده روی میکنند
یکی از رویاهامو مسخره میکردی و من بالاخره به اون آرزو میرسم کما اینکه الانم میتونم برسم .ولی فعلا وقتشو ندارم
خلاصه بهش میرسم و با یه بیگ لایک! میکنم تو چشمت
داشتم برات میگفتم هر وقت سلطان قلبها راگوش میدم یاد وانت میفتم پرسیدی چرا گفتم چون یه بار یه روز خاص تو وانت شنیدم پرسیدی تو وانت چیکار میکردی گفتم زمان دانشجویی رفته بودم خونه فلان فامیل و موقع برگشت با وانت داداشش منو از خانه اصفهان تا دروازه تهران رسوندن پرسیدی وانت سواریش خاص بود گفتم نه روز قبلش تو خانه اصفهان کراشمو دیده بودم اسمش کا... بود ترم بالایی شیمی بود و بیشتر وقتا یه کاپشن خلبانی میپوشیدو اون روز تو وانت به عشق اون با سلطان قلبها کیف کردم
عمدا کلمه کراش را گفتم تا حواست بره به اینکه من این لفظو به کار بردم و از اون پسر شیمیاییه سوال نکنی ولی نمیدونم کلا حواست به چی رفت که هیچ کدومو به روم نیاوردی
منم حواسم رفت به اون پسره و بدسلیقگی خودم
پیش آمده هیچ وقت
پیشانی ات بلند باشد
بختت بلند تر؟
و مردی بلند بلند
بگوید "دوستت دارم"!؟
باید پیش آمده باشد
تا خیال نکنی زن بودنت
بر بادهای بیابان شده شاید
پیش آمده باید باشد
تا انتقام خودت را از خودت نگیری
و به خوردِ خودت ندهی بیخود
که چه بهتر که "می توانم زن تنهای مستقلی باشم"!
و هیچ زنی پای این دروغ را امضا نمی کند
مگر آنکه پیش نیامده باشد!
مهدیه لطیفی
از اون روزای مسخره ی دم پریودی که همه چی ناراحت کنندس و اعتماد به نفسم رفته زیر صفر و از نظر خودم شدم احمق ترین ,بدبخت ترین ,بی عرضه ترین و اضافه ترین آدم روی زمین
رشت
بعد از گذشتن بیشتر از یک ماه که وقت آزادم را به بطالت گذروندم از امروز میخوام 21 روز را شروع کنم
واضحه که وقت آزاد زیادی ندارم ولی همون نمیخوام از دست بره
امروز خیلی جدی برنامه ریزی میکنم
میدونم احتمال اینکه بازم تنبلی کنم و به بطالت بگذرونم خیلی زیاده ولی سعی خودمو میکنم دیگه
نارفیق تولدت مبارک
از دندونپزشکی که برمیگشتم یه غمی وجودمو گرفته بود
دنبال دلیلش بودم
فکر کردم از هوای ابری بارونیه و تنهاییم تو این وضعیت و گوشیمم که شارژ تموم کرد و نتونستم اسنپ بگیرم و زیر این شرشر بارون خیس شدم و اون ماشین لعنتی سر چارراه تند رفت و آب پاشید سرتاپام و صورتم که با بی حسی کج و کوله شده و خستگی هفته که آخر هفته ها با درد دندونپزشکی تموم میشه و امشبی که تولدشه و بهش دسترسی ندارم و این خانم مسافر و آقای راننده تاکسی که همچنان علت بوگند تهران را لوله فاضلاب میدونند و منم با دهن کج و کوله نمیتونم حالیشون کنم ولی نه هیچ کدوم از اینا نیست
پوله باباجان پول
پول دندونپزشکیه که داغم کرده و تجربه ثابت کرده هیچی اندازه پول خوشحال و ناراحتم نمیکنه
اوکی پس بقیه غصه های عالم راحت باشید ادامه بدید
انرژی مثبت لحظه شروع سال میلادی معجزه کرد و بالاخره راه حل مشکلم را پیدا کردم حتی اگه نتیجه خوب نباشه بازم خوشحالم
دیگه برام فرقی نمیکنه تو چه احساسی داری یا من
یادآوری لحظه های قشنگ46 ساعت برای یه عمر سرخوشی و عشق کافیه
خوشحالم که بالاخره به خودم برگشتم