میخوام لج کنم با همه چی و همه کس به خصوص خودم
موفقیتامو میام همینجا مینویسم
تلگرامو بستم و چند ساعت یه بار میرم یه سری میزنم و فرداهم تا آخر شب نمیرم سر بزنم 16:06
دارم ادامه میدم 17:39
دیروز مدیرمون گفت اگه حضور سه شنبه را الکی امضا کنید اومد و برای یکیتون اتفاقی افتاد اون وقت برای من دردسر میشه
منم اون لحظه تو دلم گفتم خاک بر سرت با این پیش بینی ات
حالا امروز تو گروه اعلامیه فوت خواهرشو گذاشت
به جهنم که زیر چشام گود رفته به جهنم که زشت شدم به جهنم که عیده و همه قرار منو ببینند به جهنم که میخوان بگن پیر شده
من همینم که هستم خیلی بهتر از روزی که زیبا بودم و قوی تر از جوونیام
برام هم مهم نیست بقیه درباره ام چه گوهی میخورند
یه تیله زرد داشتم اسمش سعیده بود الان فقط دلم میخواد با اون درددل کنم
با همه گرم میگیرم و هم صحبت میشم ولی کمتر کسی به معنای واقعی به دلم میشینه
آدمها باید یه چیزی از خودشون نشون بدن که بگم آهان خودشه کسی که میتونم دوستش داشته باشم و از هم صحبتیش لذت ببرم.
مثلا خانم ج همکارمون که نه میتونه درست راه بره نه حرفاش خیلی واضحه حالا چرا اینقدر زود پیر شده نمیدونم
من دوستش دارم.از روزی که از جوونیاش و تهران قدیم گفت جذبش شدم
هر چهارشنبه خیراتی میاره مدرسه و میدونم منتظره که من حتما برم پایین و وقتی منو میبینه میگه چه خوب شد اومدی پایین و از تو کیسه اش خیراتی را در میاره و میشینم کنارش و به حرفاش گوش میدم
از سیسمونی دخترش میگه از عیدی هایی که میده,
از خواهرشوهراش از ویلایی که تابستون تو شمال اجاره کردن و از همسایه قدیمیشون که خانم جلسه ای بوده و خانم ج هر چی که الان از ایمان داره اگه خدا قبول کنه از اون خانم جلسه ای داره
آره هیچ کدوم از این حرفا برای من جذاب نیست ولی با دقت گوش میدم چون خانم ج را دوست دارم
حالا امروزم منتظرم یکی آن خودش را نشونم بده .اگه واقعا اونجوری باشه که من فکر کردم حتما دوسش خواهم داشت وگرنه امروز پایان ماجراست
داربم به روزایی که در ب ا س ن مبارک الکی عروسیه نزدیک میشیم
مردی که قبل از عصبانیت و لجبازی هام معذرت خواهی میکنه گلیست از گلهای بهشت
حسم مثل کسیه که داره می میره و دلتتگ همه آدمهای دنیا شدم تو احمق که جای خود داری
حالم بد بود و میخواستم دیرتر برم مدرسه
زنگ زد و اینقدر با انرژی حرف زد و غش غش خندید که تمام حس و حال بدم رفت
شاید زندگی همین باشه
اسم سرخپوستی امسالم :سیو مانی
این حجم از بیخیالی دم عید عجیبه
21 روز واجب شد دیگه البته کار زیادی ندارم وفقط برای مبارزه با تنبلی میذارم
از این لحظه تا 10 شب گوشی ممنوع
روز اول
_میومدیم تو محوطه سبز دور هتل پیک نیک
همون هتلی که روبروی فولادشهر بود و الان بیمارستانه
پدرم از شلوغی بدش میومد ولی جاهای خلوت دیگه ای هم بودند ولی نمیدونم چرا به اونجا علاقه داشت و من چقدر از اونجا بدم میومد و شاید اونجا دیدمت وقتی داشتی رو چمنها بازی میکردی و من بق کرده نشسته بودم رو حصیر و منتظر بودم لوبیا پلو مامانم دم بکشه
_یه پارکی بود نزدیک ذوب آهن فکر کنم بعد انقلاب ورود بهش آزاد شده بود یه دریاچه قشنگ داشت با یه تاب سفید
ما دو بار رفتیم اونجا شاید تو هم بودی همون وقتی که پاهامو بالا گرفته بودم دمپایی لا انگشتیام در نیاد شاید داشتی کنار دریاچه می دویدی و به دختر بچه ای که روی تاب بود نگاه میکردی بلوزش بنفش یا آبی بود با گلهای ریز و تنش هم میخورد
یه بار رفته بودیم زرین شهر و برگشت اومدیم فولادشهر که پدرم یه چیزی را بده یا همکارش
تو خونه سازمانی ها که یه طبقه بودند با دیوارای سیمانی یه پسره جنوبی بود تقریبا هم سنهای خواهرم
تا حالا آدم به این سیاهی ندیده بودم و بهش زل زدم که خواهرم دعوام کرد که زشته اینقدر نگاه نکن
چند روز بعدش رفتیم فروشگاه ارتش اول خیابون ارتش یه سر سوئیچی گرفتم تلفن نارنجی بود و تو دلش باز میشد که بعدا تو دلش برچسب کپل و نارنجی مورسه موشها را چسبوندم
همون روز همون پسر جنوبی را با مادرش دیدم که چادر عربی سر کرده بود و چقدر برام جالب بود دوباره دیدمش و خواهرم همراهمون نبود ببیندش بعدا هم هر چی با ذوق براش تعریف کردم معلوم بود براش جالب نیست
خلاصه اون پسره موضوع اصلی نیست و فولادشهر اومدنمون مهمه شاید تو همون کوچه تو داشتی فوتبال بازی میکردی
_یه باروسطای عید از گ... برگشتیم خونه و گل یخ های کنار زاینده رود باز شده بود خیابونا شلوغ بود و مردم لباس عید پوشیده در رفت و آمد بودند یهو دلم گرفت و حس کردم این چند روزکه اصفهان نبودیم یه چیزی را از دست دادم و شاید تو بودی کسی که اون سال بهار ندیدمش و چند سال بعد با خودش بهار آورد
_تکه یخ رفته بود تو قلبت و برات مهم نبود من دارم بدنیا میام
نشسته بودی با تیکه های یخ قلعه درست میکردی
اشکم ریخت رو صورتت و جودت گرم شد و یخ قلبت آب شد سرتو آوردی بالا و منو دیدی که دارم با چشم اشکی ازت دور میشم صدا کردی و گفتی میام پیشت
اومدی ولی دوباره ملکه برفی پیدات کرد و یخ زدی
برداشته کویر مرجان فرستاده خواستم فحشش بدم نتونستم خواستم بهش بگم لعنتی من با این آهنگ عاشق شده بودم نگفتم
فقط گفتم این آهنگ ویروونم میکنه تازگیا از تو گوشیم پاک کردم و براش دو تا آهنگ لیلا فرستادم تا این حد خز و مسخره
و واقعیت اینه وقتی مسخره ام وقتی میتونم با آدما روابط ساده داشته باشم میتونم گذشته آینده خستگی دلتنگی شکست و ... را لحظه ای فراموش کنم و شاید زندگی همین باشه
کاش بتونم همه چیو راحت بگیرم
دیروز مرد ایده آلم را پشت چراغ قرمز دیدم
تو یه پراید هاچ بک نشسته بود و وقتی اون مدلی دود سیگارو از زیر سیبیلاش داد بیرون نگامون بهم گره خورد
منم همینجوری که بهش زل زده بودم به این دنیا لعنت میفرستادم که هیچ وقت همچین مردی سر راهم نگذاشت و هر کی اومد از قبلی... تر بود
و البته عمر چراغ قرمز 65 ثانیه بود
یک ساعت گذشته که خیلیا خواب بودند من داشتم حساب کتاب میکردم و برنامه ریزی برای کارای این دو روزم و کارای هفته ام و کارای عیدم و کارای تابستونم و کارای سال آینده ام و کارای بعد مرگم و ....
کسی اینا را نمیبینه ولی فقط کافیه یه گهی بخورم
بقیهشو حوصله ندارم بنویسم
برم به جنگ زندگی
همچنان" می دونی دل اسیره اسیره تا بمیره"
رو صندلی های بیرون سالن نشسته بودم و بیسکوییت ویفری که میخوردم خورد میشد میریخت رو پالتوم و به دختر پسرای جوون و معذب نگاه میکردم و خدا را شکر میکردم از اون مرحله رد شدم
هر چی تلاش میکنم بیشتر دور میشم
دنیای کثافت
طرف با اون مدرک و سمت و اهن و تولوپ میاد تو پی وی قربون صدقه میره و برای رنگ چشم غش و ضعف میکنه
ظاهر و باطن آقایون چقدر با هم فرق داره