دو سال پیش درگیری ذهنی ام این بود که دوستش دارم و نمی تونم بدون اون زندگی کنم و الان باید نتیجه گیری کنم تموم شدن این رابطه چه خوبی هایی داشته شاید یادم بره که تنها مردی بود که دوستش داشتم
بچه ای که سال ۸۲ سقط شد اگه بود الان ۱۸ ساله و کنکوری بود چقدر دردناک
مامان چند روز پیش داشت دستور شیرینی نخودچی را از تو تلگرام می خوند گفتم وقتی آماده اش هست خوشمزه و ارزون چرا باید خودم درست کنم ولی مامان ادامه داد و تا آخر دستور را خوند در حالی که من یک کلمه اش را گوش نکردم حالا گوگل بهم دستور شیرینی نخودچی پیشنهاد داده من که فضولی های گوگل دیگه برام عادی شده ولی به مامان گفتم کلی ترسید حداقل دیگه هیچ وقت دستور شیرینی نمی خونه
اون شب کذایی هر چی بهش زنگ زدم جواب نداد فرداش که من و بچه ام ویرون بودیم زنگ زد و گفت مهمونی بودم ولی دیگه برام مهم نبود کیه کجاست چی میگه چون کل اون خاندان را ریختم تو زباله دونی ذهنم حالا بعد ۴ سال زنگ زده حال و احوال منم اصلا انگار نه انگار اتفاقی افتاده جوری باهاش حرف زدم انگار هنوز مادر شوهرمه و چند روز پیش همو دیدیم و هیچ اتفاقی نیفتاده گفت حلال کن فکر کردم چیو حلال کنم همین که عذاب وجدان داره و فکر می کنه به حلالیت طلبیدن نیازه براش بسه پس تو همون جهنم خودش بمونه که بخشش من و خدا کمکش نمی کنه و خیلی محترمانه خداحافظی کردم و با عجله رفتم که به دورهمی خونه مامان برسم گفتم حدس بزنید کی زنگ زده هر کسی یه چیزی گفت و وقتی گفتم کی زنگ زد مامانم کٍل کشید و دست زد و من با تعجب و عصبانیت نگاش کردم
دنیای عجیبیه آدمها عجیبن زندگی من عجیبه
یکی زیر پست های ایرج ملکی نوشته آقا من سر در نمیارم همتون دارید مسخره بازی در میارید یا جدیه
پارسال پدر مادر یه بچه اومده بودند مدرسه و به مدیر گفته بودند قبل عید کلاس ها را زود تعطیل نکنید ما نمی تونیم اینا را تو خونه نگه داریم اون موقع برام سوال پیش اومد که ایام عید این بچه را چه جوری تحمل می کنند خب حالا ۲ روز بیشتر و الان دوست دارم بدونم در یک سال گذشته بچه شون را چه جوری تحمل کردند و حقشونه با اون بچه ای که تربیت کرده بودند
و البته به پدر مادر هایی فکر می کنم که صبح بچه را می فرستادند مدرسه تا ... این یک سال گذشته اونا چه کردند
چه جوری برای اون تراپیست احمق توضیح بدم الان چه حسی دارم چه جوری بهش بفهمونم خودم سنم را می دونم و مغزم خوب و بد را تشخیص میده ولی دلم ازش فرمانبری نداره وگرنه بیا منم تا صبح برات حرف قشنگ می زنم
به شوق روی تو من زنده ام خدا داند
خرس قطبی شعورش می رسه که زمستونا اخلاق نداره و باید بخوابه ولی هستند اشرف مخلوقاتی که هر زمستون گند می زنند به حال خودشون و دیگران
اتوبان کاشان اصفهان می خواد
خوب بود اون آهنگ « خوشبختیت آرزومه حتی با من نباشی» سیامک عباسی را می نوشتم ولی من انسان مهربانی نیستم و اون آهنگ ستار ... میاد تو ذهنم
زیر نویس فیلم بود ولی دانلود فیلم پیدا نمی شد فقط تونستم پخش آنلاین پیدا کنم به زبان فرانسه و زیر نویس یونانی
زیر نویس فارسی را دانلود کردم انداختم رو یه فیلم دیگه هر دو فیلم را هم زمان پخش کردم فیلم را دیدم و زیر نویس را خوندم
ناگهان تصویری قدرتمند شکل گرفت یعنی جان,ارن و ویجی در کاسه توالتی ایستاده و دستها را به نشانه التماس برای نجات بالا آورده بودند ولی فریاد آنها در غرش آب جاری شده از سیفون شنیده نشد همین یک تصویرارزش آن همه مراقبه را داشت
درمان شوپنهاور
اروین یالوم
روزی که رفتم مدرسه برای فیلم برداری معاون گفت باید از مدیر اجازه بگیری مدیر هم که شکر خدا هیچ وقت نیست بهش زنگ زدم گفت اشکال نداره ولی بعد که فیلم آماده شد بفرست من ببینم که اگر جایی پخش شد در جریان باشم و براش توضیح دادم این فیلم برای چی ساخته میشه و قرار نیست تعداد زیادی ببینند
فیلم را چند روز پیش براش فرستادم هیچ عکس العملی نشون نداده فقط امروز پوستر جشنواره معلم هنرمند را فرستاده تو گروه که بخشنامه اش از آذر اومده بوده و امروز قرار بوده روز آخر ارسال فیلم ها باشه که البته تمدید شد
من که ادعایی ندارم و این کار فقط به نمونه کار برای رفع تکلیف بود ولی وقتی می بینم همه تعریف می کنند و استادمون که تحصیل کرده ی آمریکاست و حرفه ای کار میکنه اینقدر از فیلمم تعریف می کنه وهر جلسه و برای هر درسی فیلم منو مثال می زنه و درباره ی ثانیه ثانیه ی اون فیلم نقد مثبتی داره می فهمم که کار خوبی از آب در اومده
و دیگه مطمئن شدم .... بودن یکی از شروط مدیریته و این زنک اگه اظهارنظر می کرد از درجه ی ... بودنش کم میشد
در حال حاضر تنها کسی که دلتنگشم فلافلی سر کوچه است
چی میشه اگه به فامیل و دوست و آشنا بگم مهاجرت کردم اروپا بعد برم یه گوشه دنج تو یه روستا و راحت زندگی کنم
اینجوری هم خانواده را از دست نمیدم هم شغلم را دارم هم از دست گه خورا راحت میشم
فقط با مرگ من این گره باز میشه
اتاق ماروین