یه وقتایی بد بازی می شه
هر گوشه یه مهره تک افتاده
دیگه هیچ کدوم از دو حریف نمی تونند بازی را جمع کنند
این جور وقتا یکی باید از این بازی دل بکنه و این بازی لعنتی را ببنده
آره اون منم
چند روزه با نازنین قهر کرده
دیروز دیدم عکسی که تو کامپیوتر, از خودش و نازنین داره را باز کرده و داره نگاه می کنه
پیش خودم فکر کردم حتما دلش تنگ شده و فردا آشتی می کنه
بعد از چند دقیقه صدایم کرد و گفت مامان بیا این عکسو ببین
رفتم دیدم عکس را با برنامه paint باز کرده
یک سبیل آتشین برای نازنین کشیده
تمام صورتش را پر از خالهای آبی کرده
دو تا شاخ قرمز هم براش گذاشته
می گی زن باید مو بلند باشه
من از موی بلند خوشم میاد
و من دارم فکر می کنم کدوم آرایشگری حاضر می شه موهای منو با تیغ بزنه
فکر کن سال نود به آهنگهای عاشقانه و قدیمی سیاوش صحنه گوش بدی و همون حسی را داشته باشی که تو دهه شصت داشتی
سن که میره بالا در برزخ عجیبی می افتی
از یک طرف می فهمی که نباید حسرت چیزی به دلت بمونه
از طرف دیگه فکر می کنی دیگه از تو گذشته
و این جور وقتها فقط میزان دیوانگی و جسارتی که از جوانی نگه داشتی میتونه به کمکت بیاد
سری کتابهای آمبر بروان را روی میزش چیده
قبلا هر کدوم را چندین بار خونده ولی این چند روز همه را یک بار دیگه خوند
و این یعنی اینقدر بزرگ شده که اهمیت فصل امتحانات را خوب بفهمه!
ناراحتی کسی که قبلا اذیتم کرده را می بینم خوشحال می شم و دلم خنک می شه
بعد خودم با خودم دعوام می شه
به خودم می گم
هیچ وقت از ناراحتی هیچ کس خوشحال نشو حتی بدترین دشمنت وکلی از این حرفای قشنگ
هی می گم و هی می گم
دست بردار هم نیستم
اون وقت خودم برای اینکه از این نصیحت شنیدن خلاص بشم
می گم باشه
دیگه قول میدم بچه خوبی بشم
چشم
بعد میرم اون گوشه خنک دلم تا هوایی عوض کنم
گوشام را تیز کردم
گفت چهارشنبه پنج شنبه می شه 1500 و نخریدنش ریسکه چون کمتر از این نمی شه و هفته دیگه دوباره بالا میره
یاد یه فیلمی قدیمی افتادم
همش می پرسید چند سالته
چند تا بچه داری
دیدم بی خیال نمی شه
گفتم شش هفت تا بچه دارم
نوه هم دارم
چند روز بعد پرسید
تنهایی؟
گفتم نه,نوه ام هم پیشمه
گفت شوهرت کجاست
گفتم خودم شوهرش هستم
گفت اِ پس شما شوهر ... هستید؟
گفتم آره
گفت می گم چقدر بازیش عوض شده
گفتم چطور؟
گفت شما بیشتر از خانمتون تک می دی
گفتم خانمها محتاط تر بازی می کنند
گفت بله درسته
!!!
نمی خواستم سرکار بزارمش ولی تقصیر خود فضولش بود
آخه پسر هم اینقدر خر و زودباور
اَه
این های بای بزرگا چند تا توشون هست؟
لعنتی همچین رفتی رو اعصابم که نفهمیدم تو چند ثانیه همش را خوردم
گفتم نمی دونم چی بگم
گفت تو هیچی نگو,من می گم
گفت اونی که نباید می گفت
نگفتم اونی که باید می گفتم
تو بچگی با یکی از بچه های فامیل بازی مخصوصی به اسم بنا بازی داشتیم
یکی بالای ایوان می ایستاد و یکی پایین
از روی بند رخت کنار دیوار, نخی یا طنابی رد می کردیم و به سرش پاره آجری,کیسه ای, پارچ یا سطل و اگه حواس مامانها نبود آفتابه می بستیم
اونی که پایین بود سرش را می گرفت بالا و می گفت, اومد
و اونی که بالا بود می گفت گرفتم و با چه دقت و زحمتی این بار مثلا سنگین را می کشید
هنوزم بزرگ شدیم هر وقت همدیگرو می بینیم از اون بازی ویژه یاد می کنیم
مطمئنم اگه اون موقع یکی از ما می پرسید بعدا دوست دارید چکاره شوید حتما می گفتیم عمله
یکی تو فامیلمون هست که سالهاست ازم دلخوره و هیچ وقت پیش نیومده این دلخوری تقریبا بی دلیل بر طرف بشه
حالا هیچ ارتباطی نیست. نه رفت و آمدی, نه تلفنی نه اس ام اس , اصلا ما شماره همو نداریم, نه ایمیلی چون اون موقع که قهر کردیم از این قرتی بازیا نبود و نه حتی دیدار تو مهمونی های فامیل که توضیح دلیلش طولانیه
تازگیا زیاد میاد تو خوابم.می دونم زندس و به شکل احمقانه ای میزارم به حساب اینکه بهم فکر می کنه
منم سعی می کنم بهش فکر کنم تا شاید برم تو خوابش
تو فکرم بهش می گم
الاغ تو اگه..... اول از خودم می پرسیدی
احمق من اگه ...... که اونجوری نمی گفتم
دیوونه اون اگه .....................................
نفهم ما اگه ...... .................................
و هر روز این دیالوگ را با دقت هر چه تمام تر تکرار می کنم تا روحم حفظ بشه و شب که رفت گشت و گذار, اون طرفی هم بره و اینا را تقدیمش کنه تا این دفعه با دلیل ازم دلخور بشه