دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

958

آن روز که مُردم

آنچه را که یادگار دریاست

به دریا باز دهید

آنچه را که از اسمان

بر دل من مانده است

به اسمان بازگردانید

زمزمه جنگل وصدای ابشارها را

به جنگل و ابشار برگردانید

و اگر ستاره ای در دستهای من مانده است

آن را به آسمان باز فرستید

و آن گاه تن من را به زمین باز دهید

و قلب من را به سکوت و تاریکی بسپارید

و سپس به اهستگی از من دور شوید

تا هرگز از رفت و امد شما با خبر نباشم

بیژن جلالی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد