دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

1339

دستمو میزاشتم زیر سرم 

رومو میکردم به دیوار

با لگوها م خونه می ساختم 

تیله هام آدمهای اون خونه بودند

کنج دنیای من


دستمو میزارم  زیر سرم

رومو میکنم به مبل

گوشیم جلومه

و اشک میریزم

هنوزم این کنج امن  و آرامش بخشه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد