دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

1483

نیمه شعبان 34 یا 35 سال پیش

آقاجون بچه های همسایه را هم سوار کرد

مجتبی, مهرداد , غلام و برادر نا تنی مجتبی

چه جوری جا شدیم یادم نمیاد

اون موقع که عادی بود

رفتیم خیابون مسجد سید

وسط سوار و پیاده شدن دست مجتبی موند لای در ماشین 

مطمئنم هیچ کس جز من این خاطره را یادش نمونده

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد