دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

1867

امروز خیلی خوب نبود  فکرم درگیر چرت و پرت بود مثلا وقتی میخواستم هفت سین را بچینم یادم افتاد که دو نفر باید سالشون را تنهایی تحویل کنند یکیشون چقدر برام عزیزه و از یکیشون چقدر متنفرم ولی برای تنهایی هر دو غصه  میخورم 

خدایا چرا این دنیا اینجوریه 

عصر برای ....پیام دادم و.... و حالم بهتر شد

فیلم باغ سنگی را دیدم 

این مدل فیلم دیدن هم برنامه جدیدم شده و فکر کنم طبق معمول از حد بگذرونم که البته ایرادی هم نداره

روز چهاردهم و روز چهارم روزه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد