دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

2460

داشتم برات میگفتم هر وقت سلطان قلبها راگوش میدم یاد وانت میفتم پرسیدی چرا گفتم چون یه بار یه روز خاص تو وانت شنیدم پرسیدی تو وانت چیکار میکردی گفتم زمان دانشجویی رفته بودم خونه فلان فامیل و موقع برگشت با وانت داداشش منو از خانه اصفهان تا دروازه تهران رسوندن پرسیدی وانت سواریش خاص بود گفتم نه روز قبلش تو خانه اصفهان کراشمو دیده بودم اسمش کا... بود ترم بالایی شیمی بود و بیشتر وقتا یه کاپشن خلبانی میپوشیدو اون روز تو وانت به عشق اون با سلطان قلبها کیف کردم 

عمدا کلمه کراش را گفتم تا حواست بره به اینکه من این لفظو به کار بردم و از اون پسر شیمیاییه سوال نکنی ولی نمیدونم کلا حواست به چی رفت که هیچ کدومو به روم نیاوردی

منم حواسم رفت به اون پسره و بدسلیقگی خودم

نظرات 1 + ارسال نظر
مریم گلی دوشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1397 ساعت 12:58 ب.ظ

اسپید

وااای این اسمشو یادم رفته بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد