دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

2402

صبح فکر می کردم تا هیچ وقت حالم خوب نمیشه 

ولی اولین روز تنهاییم  قشنگ تموم شد و شاید از معجزات آب و استخر باشه

نامه معذرت خواهی گردو را روی یخچال دیدم هرچند با ادبیات بیشعورانه دهه هشتادی نوشته ولی برام خیلی ارزش داشت 

بعدم با هم چت کردیم و خل و چل بازی 

با جان گلم حرف زدم همراه با عشقولانه های فراوان و خل و چل بازی

موهای بهم ریخته ام  را بافتم و مثل گل دخترا یوگا کردم 

شبم سعی می کنم با چراغ خاموش بخوابم تا عادت کنم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد