دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

2585

دارم بن هور می بینم

خودم را تو سینما مولن روژ می بینم کنار پدرم

زمستون 1339 

16 سالشه 

داره تخمه می خوره وتمام حواسش به پرده سینماست 

ساعت نداره و از بیرون سینما بیخبره

بعد چند ساعت فیلم تموم میشه میاد بیرون هوا تاریک شده و برف همه جا رو پوشونده 

با هر بدبختی خودشو می رسونه خونه

 پدرش خیلی عصبانی دم در منتظره 

 میاد طرفش گوشش را می پیچونه و میبره تو خونه و ...