دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

2409

یه بار که آنفولانزای شدید شده بودم با  تب 40 درجه رفتم قشم 

همین جوری که پونه دم کرده ی تو فلاسک را می خوردم از تو قایق برای دلفین ها ذوق می کردم

 شب تا صبح  هذیون می گفتم  صبح ساعت 6 رفتم هرمز 

موقع برگشت هم هواپیما از شدت برف و بوران داشت سقوط می کرد و منم در حال موت بودم 

ولی اگه تهران بودم یقینا مدرسه برام بد بود و غیبت می کردم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد