دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

2553

نوروز چند سال پیش رفته بودیم ایلام هتل تقریبا خارج شهر بود رو  یه بلندی مشرف به شهر  

شام با همسفرا رفتیم یه رستوران داخل شهر موقع برگشت ماشین پیدا نمی شد 

یه پیکان جوانان بنفش رد شد که آهنگ کردی گذاشته بود با صدای بلند 

همون موقع یه تاکسی پیدا شدو چند نفرمون سوار شدندپیکانه دوباره برگشت گفتیم کاش بهش بگیم ما رو ببره با دست اشاره کردیم وایساد و بقیه مون سوار پیکان  بنفشی شدیم که آهنگ کردی گذاشته بود و تو خیابونای ایلام ویراژ می داد و ما تمام مسیر خندیدیم و دستمال کاغذی به دست رقصیدیم و با اون یکی ماشین بای بای کردیم 

 تو تمام سفرام هیچ وقت به اندازه اون چند دقیقه خوش نگذشت و الان شدیدا دلتنگ همچین خوشی هستم 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد