ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
دختر پرتقالی را که تموم کردم های های گریه کردم
برای پدری که زود رفت و جای خالی اش همیشه داغی بوده روی دلم
برای برادری که فقط چند روز فرصت داشت این دنیا را ببینه و نمی دونم چی گرفت از این دنیا و چرا زود رفت
برای یه برادردیگه که صبح روزی که باید میومد رو زمین پشیمون شد و برگشت به ناکجا آباد
و برای خودم اشک ریختم که شاید بهتر بود منم مثل اونا دل به این دنیانمی بستم
سالهاست که خواستم دنیا را قشنگ ببینم و از همه لحظاتم لذت ببرم ولی واقعیت اینه که زندگی پر رنجی را گذروندم
و البته کلا نظرم برعکس کتابه