دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

2615

از صبح دلم گرفته بودخیلی  نیاز داشتم باهات حرف بزنم و یه چیزی ازت بشنوم که حالمو خوب کنه 

همینجوری که داشتم  آنلاین خیار و گوجه می خریدم و شاکی بودم از زندگی پیامت اومد و دلم گل گلی شد 

بهم دلگرمی دادی و تصمیم گرفتم از فردا برم پیاده روی خرید هم کنسله و فردا خرید هم می کنم 

و اینجوریه که یه جمله ی تو‌ اینقدر حالمو عوض می کنه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد