دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

2705

تو سفر با صدای گنجشک ها و‌هدهد بیدار می شدم صبحونه می خوردم مرغها را بیرون می کردم و براشون علف می ریختم سوار دوچرخه می شدم و می رفتم تا بهشت 

اون وقت امروز از ۷ و نیم که بیدار شدم تا الان تنها کار مفیدم خرید آنلاین بوده  و فرندز دیدن 

به خاطر رژیم فستینگ حتی صبحونه هم نخوردم  

 آخه اینم شد زندگی؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد