دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

2710

خاله هم مثل خودمه با اینکه تو اون شهر کلی دوست و همکار قدیمی و همسایه داره ولی بیشتر رفت و آمدش با فامیل و خانواده است و برای پیاده روی هم فقط با خاله بزرگه می رفته که به خاطر کرونا چند ماهه نمیرند و اون چند روز چقدر خوشحال بود که با هم میرفتیم می گشتیم و از آدمها و تجربه هاشون می گفت و اینقدر شیرین تعریف می کنه که هیچ وقت خسته نمیشم و جالبه حکایت هایی که میگه خیلی رو ذهنم اثر میذاره مثلا خستگی ناپذیر بودن یکی از همکاراش و پیشرفتش و جالبه که فرداش همون خانم را  تو بازار دیدیم و بعد سلام علیک خاله معرفی کرد که خانم ... که دیروز برات تعریف کردم  و همون چهره نصفه زیر ماسک تو ذهنم به عنوان یک الگو ثبت شد 

صبح هایی که خاله پیام می داد سلام صبح بخیر بریم پیاده روی و منم در حالی که داشتم تند تند کارامو می کردم می نوشتم خاله تا نیم ساعت دیگه حاضرم 

الان که دیدم آنلاینه دلتنگ شدم 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد