ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
این یک هفته تنهایی بهم یادآوری کرد اگه بمیرم برای هیچکس مشکلی پیش نمیاد هیچکس بهم نیاز نداره و به عبارتی دیگه دلواپسی ندارم و هر وقت بخوام می تونم برم فقط یکم دلتنگ میشن که اونم به مرور عادی میشه همونطور که من به غم نبودن پدرم عادت کردم هر وقت دلتنگ میشم گریه می کنم و برمی گردم به زندگی
پس دیگه از این غده ی رو گردنم نمی ترسم فعلا فقط نازش می کنم ولی لمس یه برآمدگی زیر پوست واقعا حس بدیه
من که شهامت ندارم تمومش کنم شاید اومده کمکم کنه
اینا چیه میگی ؟؟؟