ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
درباره یه موضوعی مربوط به شغل پدرم دارم اطلاعات جمع می کنم قرار شد با دوست پدرم حرف بزنم و به مامانم گفتم که با عمو هم حرف می زنم چون اصولا جزییات قدیمی را خوب یادشه و تا اسم عمو اومد مامان شروع کرد به تعریف کردن که یعنی من خودم می دونم و نمی خواد با عموت حرف بزنی و اولش چند تا جمله درباره پدرم گفت بعد رسید به خاطرات بارداری که بچه بارش رفته خیلی ربطی نداشت ولی خاطرات میاد دیگه