خدا را چه دیدی شاید ویروس تغییر شکل داد و تموم شد
دوست دارم همینقدر خوشبینانه یا احمقانه به موضوع فکر کنم
دریچه کف استخر را می دیدم یاد عمق استخر میفتادم و دیگه نمی تونستم درست شنا کنم
دلم برای اون دریچه ترسناک هم تنگ شده
کتونی ام خراب شده اصلا کی تو این گرما کتونی می پوشه باید صندل بپوشم ولی صندل هام هنوز تو کمده و به جاکفشی نرسیده چون هنوز مانتویی که با صندل بخوره نخریدم چون هنوز زمستونه و خرید عید نکردم چون ۵ ماهه موقت زندگی کردم هنوز لیست کارای عید رو یخچاله
عید که بشه چکمه ها را از جاکفشی در میارم یه کفش راحتی می خرم تا تابستون هوا که گرم شد مانتوی جدید می خرم و با صندل هام میرم بیرون
لعنت به این توهم
کاش این رگبار تموم بشه
دارم آهنگ گوش میدم یهو صدای ضبط شده خودم پخش میشه و اجتماعی درس میدم
این تدریس مجازی گندی زده به زندگیمون
صبح اصلا نمی دونستم چند شنبه است و مجبور شدم تقویم را نگاه کنم و نمی دونم به خاطر زندگی تکراریه یا نداشتن دغدغه
ولی الان عصر ۵شنبه را خیلی حس می کنم که بعد تماس دخترخاله ام و دعوت برای بیرون رفتن بدترشد
الان باید بین تنهایی یا بیرون رفتن با فامیلی که ماسک نمی زنند یکی را انتخاب کنم
آخه رعد و برق و بارون این موقع سال چی میگه
دوباره رفتم تو دنیای خیالی بعد کرونا
باید برم بیرون تا از این حال در بیام
اینقدر همیشه توهم بیماری دارم به خصوص این مدت بارها حس کردم کرونا گرفتم حالا تا نمیرم کسی باور نمی کنه مریضم
دیشب از خواب پریدم و حس کردم تو گلوم یه خبراییه ولی هیچی نبود
دوباره بیدار شدم و همون حس بیشتره نه درد میکنه نه چیز دیگه فقط می دونم مثل همیشه نیست شاید از سردی و به خاطر دوغ باشه
در هر صورت وحشت کردم نکنه کرونا باشه و بیخواب شدم ولی شروع جیک جیک گنجشکا حالمو خوب کرد
اگه بعد این همه تحمل قرنطینه کرونا بگیرم بمیرم چی
مهمونی و دورهمی های همسایه ادامه داره و پیر و جوان همچنان سالم هستند
یکی اومد برای تعمیر یخچال ماسک که نداشت
کارت خوانش آنتن نمی داد رفت کنار پنجره و لم داد رو مبل و به پرده دست زد منم همین جوری که دستامو چنگ می زدم مسیرشو حفظ می کردم و از وقتی که رفته ۳ بار همه جا را الکلی کردم
حالا خرابی یخچال یادم رفته و غصه ام شده که این یارو فردا هم میاد تو خونه ام
می خواستم زود بخوابم که گرسنه نشم ولی فکر و خیال نذاشت
فیلم بانوی زیبای من را پلی کردم airdotsرا گذاشتم تو گوشم و رفتم آشپزخونه
امشب عصبی بودم و نیاز شدید به کربوهیدرات داشتم ولی نخوردم ولی الان با فیلم باید یه چیزی می خوردم
۱ سوسیس و فلافل سرخ کردم بایه تیکه سنگک خوردم و چه خوب شد رفتم سر فریزر یخچال معلوم نیست از دیشب چش شده و مواد غذایی داخل فریزر در حال آب شدن بودند از برق کشیدم و دوباره زدم تا درجه اش درست شد ولی هنوز جرات نکردم برم سرش ببینم درست شد نشده باشه نصف شبی نمی تونم کاری بکنم نهایت بتونم مرافب باشم بو گند گوشت و مرغ وا رفته کف خونه راه نیفته چون نصف شبی نمی تونم مواد غذایی را ببرم خونه مامان یا خواهر
حالا پیدا کردن تعمیرکار و پولش و بقیه ماجراها بماند پس هر چی شد شد
یکمی گیلاس خوردم اتاق و آشپزخونه را مرتب کردم خواستم بشینم سر فیلم ولی نمی تونم
باید بشینم فکرکنم با زندگیم چیکارباید بکنم
مدرسه، باشگاه، استخر ،سفر، رستوران ،دیدن دوستام ،مهمونی،آرایشگاه،،خرید،...همه چی تعطیله و باید خلوت ترین زندگی را بگذرونم دیگه فیلم و کتاب و ورزش تو خونه هم جواب نمیده
و پایانی هم برای این روزای کوفتی نمی بینم
دلم می خواد راسته خیابون جمهوری را بگیرم و برم تا آرایشگاه فروغ خانم و همین جوری که موهامو رنگ می کنه هی از بدی روزگار بگه از پسراش تو غربت و بی پولی
بعد با موهای تازه رنگ شده و سشوار شده برم تا ۴راه امیراکرم و مانتوهای بنجل پاساژ زیرزمین را ببینم
برم تا پاساژ حافظ و بندازم تو کوچه برلن و ... نخی بخرم
از لاله زار برم باغ سپهسالار و صندل تابستونی ببینم و از اون مغازه سر باغ تاپ نخی بگیرم بیام تا پاساژ بهارستان و پیرهن نخی قیمت کنم
دلم می خواد تو دل شهر تو شلوغی مردم راه برم دلم حرکت می خواد و زندگی
رعد و برق و بارونه و حس خوبی ندارم شب قبل زلزله هم هوا همین جوری بود
از سردرد و چشم درد و افسردگی مدرسه که در اومدم پا شدم لباسام و خریدای امروز را بشورم و ضد عفونی کنم
می ترسم دستکش استفاده کنم و دستام پیر شد از بس زیر آب بود و کمر درد گرفتم از بس ایستادم بوی الکل هم خفه ام کرد خسته اومدم سر گوشی می بینم گردو نوشته داشتم خودمو تو آینه نگاه می کردم آینه لرزید و زلزله اومد
میرم سایت را چک می کنم می بینم زودتر از ساعتی که گردو گفته رودهن لرزیده میگم نه اون موقع خبری نبوده میگه خب اون موقع هم بوده خفیف تر بوده
هیچی دیگه خواب امشبم از دست رفت
دیگه حالم از این زندگی بهم می خوره استرس و حال بد داره نابودم می کنه
داشتم برای همکارا تعریف می کردم روزهای اول قرنطینه مستندی درباره ی تنبل ها (جانور)دیدم که یکی از همکارا گفت خیلی قشنگه منم دیدم و فیلم را تعریف کرد و کلا نظرم درباره اش عوض شد
دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید
یه زندگی معمولی در دهه ۲۰ یه زن توپول سفید با یه مرد سیبیلوی موفرفری با ۴ تا بچه که اسماشون زری و پری و حسن و حسین باشه
چادر دور کمر و یه تشت رخت مسی کنار حوض و عشق بازی زیر کرسی
این چیه در حال حاضر حتی اینم دلم می خواد
۳ ماهه که از تهران دور نشدم و فکر کنم در ۵ سال اخیر رکورد حساب بشه و در حال حاضر از هر کسی که داره میره سفر و طبیعت متنفرم
خوبی کلاس آنلاین اینه که وسطش دوغ و گوشفیل می خورم کتاب صوتی گوش میدم و بازی می کنم
پیام داده و نوشته خانم به خاطر زلزله تا ۵ صبح بیدار بودیم و خواب موندیم برنامه شبکه ی آموزش را ندیدم
به این فکر می کنم که یک دختر بچه ی ده ساله تو این مدت چقدر استرس کشیده
کرونا
تعطیلی مدرسه و دور شدن از همکلاسی ها
زندانی شدن تو خونه
کلاس مجازی و کندی اینترنت و اپلیکیشن شاد و ...
و حالا زلزله
بعد دلم می سوزه براشون
بعد یادم میفته به استرس هایی که خودمون به خاطر جنگ تو بچگی کشیدیم
قرنطینه باعث شده بیشتر از قبل به مامانم وابسته بشم
تو این بارون بهتره نرم بیرون چون حوصله ی چتر و بارونی ندارم و ممکنه سرما بخورم
یه چای دارچین درست کردم و نشستم پشت پنجره و به پارچه ی سیاهی که از بالکن خونه ی همسایه است نگاه می کنم
این وضعیت عجیب فقط همین یه مورد را کم داشت تا کاملا حس کنم همه چی وهم و خیاله
خانم همسایه پارسال فوت شد با مامان خیلی دوست بود
مامان میگه بعضی وقتا صداشو می شنوه و گریه می کنه
حالا شوهرش فوت شده
اول کرونا که آسمون ابری شد و رعد و برق زد خواب بودم و تو خواب خودمو جای عجیبی می دیدم با یه آسمون سیاه و تو خواب می گفتم پس همه چی فیلم بود و واقعی نیست
بعد اون هر دفعه رگبار گرفته که از شانس امسال بارونی ترین بهار را داشتیم ناخودآگاه از واقعیت دور میشدم و حس بلاتکلیفی بدی داشت
تا اینکه یه بار وسط رگبار رفتم فروشگاه خرید کنم و مردم را که دیدم از اون حال در اومدم و از بارون لذت بردم
الان هم باید برم بیرون تا بفهمم کی هستم و کجام و از اون دنیایی که نمی دونم کجاست برگردم
فقط منتظرم این ناهار مسخره ای که خوردم یکمی هضم بشه
همیشه دوست داشتم آخرین نسل بشر باشم و آخرالزمان را ببینم
ولی الان که پایان دنیا نیست و فقط شیوه ی زندگیم تغییر کرده و ناراحتی نداره
با عشقم مجازی در ارتباطم
مجازی تدریس می کنم
خواهر زاده هام را با ویدیو کال می بینم
با فامیل و دوستام صوتی حال و احوال می کنم
اطلاعاتم را برای سفرهای بعدی بالا میبرم
در هر هفته چند بار میرم پیاده روی تا به طبیعت نزدیک باشم
اصلا زیر انداز تاشوم را با خودم میبرم و یکمی رو نیمکت ها میشینم مردم را نگاه کنم
برای پشت بوم فسقلی ام گل می خرم
به جای مانتو و شال, لباس های خوشگل برای تو خونه می خرم
رژ خوشگل می خرم و قانون خوشگل کردن روزانه را رعایت می کنم
اون کوسن ها را می خرم خونه ام رنگی بشه
ریسه قشقایی را برای در اتاق خواب درست می کنم
شیرینی ناپلئونی درست می کنم
دفتر یادداشت وخودکار رنگی ها را سفارش میدم
پیرهن ساحلی و دامن جیب دار سفارش میدم
اون لباس هایی که برای باشگاه می خواستم بخرم را سفارش میدم برای ورزش تو خونه
کتونی جدید می خرم
به امید آرایشگاه نمی مونم و خودم به ناخنام می رسم
ملافه وروبالشی جدید سفارش میدم
سبزی می کارم
انباری را تمیز می کنم
فیزیک می خونم
کارهای مدرسه ی مجازی سال دیگه را آماده می کنم
فعلا همینا و احتمالا نصفشون به خاطر تنبلی انجام نشه بعضیاش هم الان در جریانه ولی نوشتن و فکر بهشون هیچ ضرری نداره و یادم میندازه چقدر کار هست برای خوشحال زندگی کردن حتی در قرنطینه
یکی میگه تو چرا به ماسکت دست زدی و عکس گرفتی براش توضیح میدم که من دو تا دست دارم که یکیش می تونه کاملا تمیز بمونه تازه دستکش و ژل دست و الکل هم اختراع شده
اون یکی میگه زدی تو گوش قرنطینه واقعا هیچ جوابی ندارم بدم جز اینکه بگم تا چشمت در آد
آخه اون ساعتی که من میرم پیاده روی حتی کلاغها هم خوابن و کلا ۲۰ نفر آدم اونم با فاصله نمی بینم کل مسیر که ماسک زدم حالا که شیلد هم خریدم و ایمنی را بیشتر کردم
حالا دردشون چیز دیگس نمی دونم
هر چی خیابونا شلوغ تر باشه کرونا ضعیف تر میشه و زودتر تموم میشه
هنوز نمی دونم چقدر علمیه خودمم که قرنطینه ام
ولی دلمو خوش کردم و خبیثانه از شنیدن خبر شلوغی ها وشکستن قرنطینه خوشحال میشم
جعبه ی دستمال کاغذی را گذاشتم بغل دستم و هرچقدر دلم خواست گریه کردم و سبک شدم
دیشب تا صبح لرزیدم از سرما که نبود چون هرچقدر پتو پیچیدم به خودم لرزکم نمیشد بیمار هم نبودم چون ادامه نداشت ولی شاید عصبی بود و حتما امشب با این گریه آروم تر می خوابم
یعنی امسال از مسخره بازیای روز معلم خلاص شدیم باورم نمیشه
همسایمون از روزی که بیکار شده سر همون ساعت خروجش از خونه میره سنگک میگیره و من از ترسم ۵۰ روزه نون تازه نخوردم و این نونهای بسته بندی مزخرف خوردم و چاق شدم
همین همسایه و بچه هاش روزی هزار بار میرن بیرون و من ۵۰ روزه فقط رفتم کوروش و شهروند محل و کوفت خریدم و با هزار ترس و استرس برگشتم
همین !نتیجه گیری نداره
مرگ همیشه اینقدر نزدیک بوده ما باور نمی کردیم
بعد از کرونا اولین کارم مراجعه به روانپزشکه تا کمکم کنه دوباره برگردم بین مردم
هر چی میگذره بیشتر می فهمم چقدر از آدمها بیزارم
غروب ۲۵ اسفند دلگیرتر از غروب ۱۰ آذر
اسطلخ جان
بوی زباله ها در اومد و دوباره به اهمیت وجود یک مرد در خانه پی بردم
اینترنتی خرید کرده بودم پیک که زنگ زد با ذوق رفتم لباسها را بگیرم وارد پله ها که شدم یاد کرونا افتادم
کاش دستکش دست کرده بودم
کاش کارتمو خودم بکشم
اگه لباسها را تو مغازه از بسته بندیش در آورده باشند چی
و تا برسم به پله آخر همه ذوقم کوفتم شد
الانم حتی نگاشون نکردم و گذاشتم بین سفره یه بار مصرف تا ۳ روز دیگه
یه نیسان آبی توش پر آدم لباس سفید پوشیده ماسک زده یه پرچم سبز بزرگ هم دستشونه
مقنعه و مانتو نمی پوشم
شدم مثل انسان غارنشین و فقط برای شکار از غار در میام
تاریخهای شکارم را می نویسم
چرا؟همین جوری چون تو این بیکاری هر اتلاف وقتی خوبه و این پست هم آپدیت میشه
شنبه ۳ اسفند:مدرسه
دوشنبه ۵ اسفند :خرید
جمعه ۹ اسفند:خرید
دوشنبه۱۲ اسفند:,مدرسه عصر خرید
جمعه ۱۶ اسفند:خرید
شنبه ۱۷ اسفند خرید ماژیک وایت برد برای تدریس آنلاین