چه بیخود به این تکنولوژی دل خوشیم
نوار کاست چهل سال پیش هنوز می خونه
سی دی با عمر کمتر از ده سال دیگه کار نمی کنه
حراج تیله های رنگی
زخم را باید به حال خودش گذاشت
باز بمونه, هوا بخوره
کم کم خوب بشه
روی زخم بسته می شه
زیرش تازه می مونه
کنده بشه
ردش همیشه می مونه
باید صبر کرد
خودش خوب می شهخواستم فکر کنم
بعد از مدتها,
کرکره ذهن را بالا زدم
تمام فکرهای این روزها, هجوم آوردند
بعضی ها با هم و بعضی تک تک
گفتم یکی یکی, به نوبت
طاقتشان تمام شده بود,
فایده ای نداشت
فریاد می زدند و با هم درگیر می شدند
تا خودشان را پیش بیندازند
گیج شدم
کرکره را پایین کشیدم و تخت خوابیدم
این گلو درد بهانه ای شد که خودم و جمعی را خوشحال کردم
یعنی چند نفر تو دنیا هستند که امروز به خاطر گلو درد مرخصی گرفتند و تو خانه نشستند و به جای استراحت و دکتر و دوا ,وبلاگ آپدیت می کنند؟
باید سایتی باشه تا هر کسی دوست داشت موقعیتش را در اون لحظه اعلام کنه تا مشابه خودش را در دنیا پیدا کنه
فک کن من معلمی را پیدا می کردم که در شهر کوچکی در کنیا زندگی می کرد و به علت گلو درد نرفته بود سر کار و در وبلاگش می نوشت که نگرانه که نکنه یک شیر گرسنه از دیوار مدرسه بپره و شاگرداش که تو حیاط مدرسه بیکار هستند را بخوره
به نظرم تب دارم
اون موقع ها که مادر بزرگم از زمان قحطی تعریف می کرد فکرشم نمی کردم شاید بازم تکرار بشه و تو ذهنم آدمهای اون موقع را تصور می کردم که انسانهای بدبخت و احمقی بودند که شاید مستحق اون همه سختی بودند
یادم هم نیست مادر بزرگم چی می گفت فقط یادمه می گفت بچه به بغل و بچه به شکم از صبح تا کی می رفتم تو صف نانوایی
باید خوب گوش می دادم تا حالا که حماقتمون باعث شده مستحق هر بلایی باشیم بتونم از تجربیاتش استفاده کنم
آزار دادن من
یکی از مهم ترین ماموریت های تو در این دنیا
وظیفه ات را انجام دادی
خیلی خوب
برگه پایان این ماموریت را من امضا کردم
همین امشب
همیشه همینطوریه
درست وقتی که فکر می کنی همه چی خوبه و رو به راه
آواری میاد
تا یادت بندازه
نه
به همین راحتی که فکر می کنی نیست
آقای مسنی اومده بود شهر کتاب
چهره غمگینی داشت
موها و ریش های بلند سفید
شبیه درویش ها بود
کشکول نداشت
کت و شلوار پوشیده بود
به فروشنده گفت نوار قرآن دارید
فروشنده از یکی دیگه پرسید قرآن چیزی داریم؟
فروشنده جواب داد یک سی دی ترتیل داریم
درویش گفت نوار ندارید
فروشنده گفت نه
درویش گفت نوار فروشی کنار مسجد هم نداشت
چهره اش غمگین تر از قبل شده بود
این نوشته را الان جایی خوندم:
گاهی باید یک نفر دست به صورتت بزند
و نقاب خنده ات را بیندازد ....
آن وقت در آغوشت بگیرد ،
یک دل سیر گریه کنی ...
گریه ات که تمام شد ،
در گوشت زمزمه کند :
دیوونه من باهاتم ، دیگه هیچوقت گریه نکن ...!!
بقیه اش را می دونی
پدر بزرگم حکایتی تعریف می کرد از رفتن ناصرالدین شاه به سفر فرنگ
که سلطان صاحبقران اونجا میره توالت فرنگی و چون نمی دونسته باید چه کنه خیر سرش تو دستمالش کارش را می کنه و بعد می خواد دستمال را از پنجره بندازه بیرون که محتویات داخل دستمال رو سقف و دیوار پخش می شه
نوکر فرنگی را صدا می کنه و می گه من یک کیسه طلا بهت میدم که اینا را پاک کنی و صداشو در نیاری
نوکر فرنگیه می گه من دو برابرش را میدم تا بگی چطوری رو سقف ر...ی..دی
حالا شده حکایت مملکت ما
سن که میره بالا در برزخ عجیبی می افتی
از یک طرف می فهمی که نباید حسرت چیزی به دلت بمونه
از طرف دیگه فکر می کنی دیگه از تو گذشته
و این جور وقتها فقط میزان دیوانگی و جسارتی که از جوانی نگه داشتی میتونه به کمکت بیاد
این های بای بزرگا چند تا توشون هست؟
لعنتی همچین رفتی رو اعصابم که نفهمیدم تو چند ثانیه همش را خوردم
از دور صدای ضبط ماشین می اومد
نزدیک پنجره کلاس که رسید صدای ضبط بلندتر شد
یکی عاشقانه می خوند
دخترایی که آخر کلاس نشسته بودند برگشتند و به مریم نگاه کردند
مریم با ذوق خنده ای کرد و لپاش سرخ شد
معلوم بود تو دلش قند آب شده
معلم خواست آخر این قصه تکراری را برای مریم تعریف کنه
ولی به خاطر برق عشقی که تو چشمای مریم بود, دلش نیومد
نباید خوشی اون لحظه را ازش می گرفت
نگاهش کرد
پرسید شنیدی؟
تمام صورت مریم خنده شد,جواب داد بله
معلم گفت پس دیگه حواستو بیار تو کلاس
نتیجه سیاست بی پدر اینکه به اینترنت ری..ده شده و گاو و گوسفندای من تو فارم ویل دارند هلاک می شند
8 صبح
نت گردی می کنم
یکی دستش را گذاشته رو آیفون و بر نمی داره
وحشت زده بلند می شم
مهمونه؟
مادر شوهره
دلمه درست کرده برامون آورده
الان که صبحه!
فصل دلمه هم که نیست
مامانمه
اومده حالمون را بپرسه
حال کیو؟
ما که چیزیمون نیست
آخ آخ
اومدند ماهواره را جمع کنند
صدای زنگ همسایه هم میاد
خودشونند
کاش بچه همسایه در رو باز نکنه
آیفون را یواش بر می دارم
یه آقاهه:منزل گودرزی؟
آهان با اون همسایمون که لُرند کار دارند
بچه همسایه:زنگ بالایی کناری مارو بزنیدآقاهه:کناری شما؟
بچه همسایه:نه,بالایی کناری ما
آقاهه:بالایی شما؟
بچه همسایه:بالایی کناری ماآقاهه:من یادم نیست زنگ شما کدوم بود
من:صدای خنده من
آقاهه:خانم گودرزی
آیفون را میزارم
دوباره می شینم سر لپ تاپ
فیص بوق چرا قطعه
آخ آخ لابد وی پی دوباره قطعه
امروز چه خبره؟
چه ماهیه؟
چندمه؟
کاش تا وصل بودم یه سری بالا..زده بودمکلا اینترنتم قطع شده
کودتا شده لابد
ای بابا این سیم چرا قطع شده
اَ اَ ه
اون موقع بلند شدم ببینم کیه زنگ می زنه کشیده شده
خروس بی محل
کشتی شکسته ای که موج دریا انداختتش وسط یه جزیره ناشناخته
گیج و ویج داره موجودات رنگ و وارنگی که تو جزیره ولو هستند را نگاه می کنه
منم وسط گوگل پلاس