-
73
یکشنبه 8 آبانماه سال 1390 02:54
خیلی از دختر پسرایی که قبل از ازدواج فکر می کنید اشکولند و انتخابشون نمی کنید بعد از ازدواج همسران نمونه ای خواهند شد
-
72
یکشنبه 8 آبانماه سال 1390 02:48
منت کشیِ تو و خریت من
-
71
یکشنبه 8 آبانماه سال 1390 02:48
روز اول همه رمانتیک شده بودند روز دوم دپرس روز سوم عصبانی این هوای بارونی رو می گم
-
70
شنبه 7 آبانماه سال 1390 05:27
خیلی از اینایی که همش دم از کوروش بزرگ می زنند دقیقا همونایی هستند که خیلی جاها آبروی ایران و ایرانی را می برنند
-
69
شنبه 7 آبانماه سال 1390 05:26
امروز تعطیل می شد
-
68
شنبه 7 آبانماه سال 1390 00:04
جمعه 6 آبان هم تموم شد بریم بخوابیم
-
67
جمعه 6 آبانماه سال 1390 20:34
امروز هوا بد جوری دو نفره بود
-
66
جمعه 6 آبانماه سال 1390 19:32
تو میدون هیچ کس نبود با گردو کلی زیر بارون دویدیم و خندیدیم تو هم نبودی بهمون بگی این دیوونه بازیا چیه
-
65
جمعه 6 آبانماه سال 1390 19:14
راه اندازی داریم شیفتم باید تا هفته دیگه کار رو تموم کنیم ........ تو با کار سرگرم شدی و من با گردو می گذره
-
64
جمعه 6 آبانماه سال 1390 19:05
راهی برای رفع دل گرفتگی عصر جمعه این که قبل از غروب بری تو سینما, بعد از غروب بیای بیرون
-
63
جمعه 6 آبانماه سال 1390 12:58
رفته بودم خونه مامانم
-
62
جمعه 6 آبانماه سال 1390 10:16
روزای ابری وقتی از زیر درختی رد می شم دوست دارم سرمو بالا بگیرم و همونجوری حرکت کنم اون روز به گردو هم یاد دادم هر دومون سربالا می رفتیم رهگذرها با تعجب نگاه می کردند چه اهمیتی داره
-
61
جمعه 6 آبانماه سال 1390 09:01
خوبم ولی از حالا نگران غروبم
-
60
جمعه 6 آبانماه سال 1390 08:58
می خواست تو این هوا تو جاده بودم
-
59
جمعه 6 آبانماه سال 1390 08:55
جمعه پاییزی و بارونی , صدای سهیل نفیسی .....
-
58
پنجشنبه 5 آبانماه سال 1390 17:01
می خوام بهت بگم کاش فیلم اون روزا را بسازی تا اونجا که ما بودیم و نقش جهان تا اونجا که سکوت ما تو مسجد شاه هفت بار تکرار می شد تا جایی که هنوز از هشت بهشت هبوط نکرده بودیم تا جایی که از رو ایوون عالی قاپو می پریدیم تا اونجا که ستون های چهل ستون رو می شمردیم تا اونجا که همه چی خوب بود داستان ما همونجا تموم شد
-
57
پنجشنبه 5 آبانماه سال 1390 16:48
باید ذخیره خاطرات خوبت زیاد باشه تا در گند ترین لحظات زندگیت یادآوریشون سرگرمت کنه
-
56
پنجشنبه 5 آبانماه سال 1390 16:36
می خواد موهامو با تیغ بزنم
-
55
پنجشنبه 5 آبانماه سال 1390 14:02
می گه خیلی خوش شانسی می گم تو زیادی بد شانسی
-
54
پنجشنبه 5 آبانماه سال 1390 12:40
کور دنده ام نرم
-
53
پنجشنبه 5 آبانماه سال 1390 12:38
نه حوصله خوندن داری نه خوردن نه نوشتن نه خوابیدن نه خندیدن نه گریه کردن نه شنیدن نه حرف زدن برو بمیر. آخه آدمی تو؟
-
52
پنجشنبه 5 آبانماه سال 1390 12:30
اندازه حبه انگور و تعداد هسته هاش هیچ نسبتی با هم نداره
-
51
پنجشنبه 5 آبانماه سال 1390 12:13
هیچ فال و طالعی نمی تونه تو را رمز گشایی کنه
-
50
پنجشنبه 5 آبانماه سال 1390 07:23
باید می رفتم ... که نرفتم می رفتم حالم بهتر می شد ولی این استاد جدید اصلا جذبم نکرده نمی خوام بیشتر از این زده بشم باید بازم با استاد خودم باشم
-
49
چهارشنبه 4 آبانماه سال 1390 19:39
بارون تند شده گردو,شال رنگ وارنگشو می پیچه دور گردنش چتر قرمزش را بر میداره .... زنگ می زنی می گی دیر میام می گم ما میریم بیرون می گی مگه بارون نمیاد می گم میاد.واسه همین میریم صدات انگار از ته چاه در میاد,می گی باشه,خداحافظ
-
48
چهارشنبه 4 آبانماه سال 1390 17:13
دوباره خوندن کتاب... پله پله تا ملاقات خدا,زندگی مولانا چرا گرفتم؟ نمی دونم بالای این پله ها دنبال چی هستم خودم هم نمی دونم شاید تاثیر سجاده ای باشه که سوغاتی گرفتم!
-
47
چهارشنبه 4 آبانماه سال 1390 17:07
هفت صبح,وقتی که نم نم بارون می اومد دوستی که چند ماهی بود ازش بی خبر بودم بهم اس داد از دلتنگی و بارون و خاطره ها و غصه ها نوشته بود حتما خیلی دلش گرفته بود باید بهش زنگ می زدم نزدم نباید اون حس رو ازش می گرفتم
-
46
چهارشنبه 4 آبانماه سال 1390 17:03
امروز منوچهر می شناسیش همونی که همه فکر می کنند دیوونست همونی که یا موز می فروشه یا آدامس موزی همونی که به همه سلام می کنه بهم سلام نکرد گفت خسته نباشید من بهش سلام کردم و به خودم گفتم خسته ام یه دنیا خسته ام
-
45
سهشنبه 3 آبانماه سال 1390 15:25
شدت ناراحتیم با بلندی صدای خنده ام رابطه عکس داره
-
44
سهشنبه 3 آبانماه سال 1390 15:23
می دونم خیلی زود میای برای آشتی و بازم همون دروغها و قولهای همیشگی به خودم دروغ نمی گم می دونم که بازم گولت را می خورم